فعلا بی نام
فعلا بی نام
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

پست اول

این نوشته و شاید تمام نوشته های بعدی من، فقط و فقط به خاطر اینکه ناگفته های روزمره ی خودم رو بگم نوشته شده . مخاطب نداره! اما برای کسی که احیاناً سری به نوشته های من بزنه، احتمال داره که بهشون معتاد بشه ! ( چه از خود راضی !! ) .
نمی دونم چطوری شروع کنم . ولی یه راه حل باحال الان به ذهنم رسید . اونم اینه که از الان به بعد هر پستی را با چند تا جمله شروع میکنم و بعدش یه یارویی منو سین جیم میکنه تا ذهنمو اینجا بریزم بیرون .

اینم جمله ی مربوط به اولین پست :
الان که شروع کردم به نوشتن ، تقریبا 27 ساله که دارم توی این دنیا زندگی میکنم !


اون یارو : ای بابا ، از کجا میدونی که 27 ساله که داری زندگی می کنی ؟ شاید 300 سال یا بیشتره که داری زندگی میکنی ، چطور میتونی انقد راحت و مطمئن بگی 27 سال ؟

من : نه عزیز ، دقت نکردی ، از همون اول جمله م ، دبه رو بقل کردم. چون گفتم (( تقریبا ))

اون یارو : خب معنی (( تقریبا )) یعنی حول و حوش و حدود . پس نهایتا یعنی باید 26 الی 28 سال باشه که زندگی کردی

من : درست میگی ولی اگه بخوام دبه کنم ، میگم 27 سال با مثبت یا منفی بی نهایت سال .

اون یارو : دبه ، دبه س دیگه . تا صبح هم میتونی ادامه بدی .

من : اصن ولش کن ، یه روزی مامان یا بابا یا هرکی دور و ورمون بود بهمون یاد داد که چطور سن خودمون رو بگیم . حالا هم ما فک میکنیم که مامان بابا یا ... درست به ما گفتن . واسه همین توهم زدم که 27 ساله که دارم زندگی میکنم . حالا ممکنه درست باشه یا غلط . ممکنه میلیارد ها سال زندگی کرده باشم ولی یادم رفته باشه ، یا اینکه ممکنه هنوز اصلا به دنیا نیومده باشم .

اون یارو: چیزی میزنی ؟

من: نه والا، فقط خواستم الکی باهات بحث کنم .

اون یارو : راستی ببینم ، تا حالا از خودت پرسیدی برا چی زندگی میکنی و واسه چی تلاش میکنی ؟

من : آره ، بارها .

اون یارو : خب پس بگو.

من : اولین بار که این سوالو از خودم پرسیدم جوابی براش نداشتم . مرتب بهش فکر میکردم و درنهایت به این نتیجه رسیدم که بودن یا نبودن من ، نه چیزی به دنیا اضافه میکنه نه چیزی کم ! تصمیم گرفتم که دیگه نباشم و به جای اینکه صبر کنم که مرگ بیاد سراغم، خودم برم سراغش .

اون یارو : واقعا رفتی سراغ خودکشی !!؟؟؟!!

من : تا نزدیکش رفتم . اما یه چیزی نذاشت انجامش بدم . یه هدف . یه چیزی که واقعا باعث میشد که بودن و نبودنم برای جهان یه فرقی درست کنه .

اون یارو : زود باش بگو چه هدفی ؟ نکنه ترسیده بودی ؟ آره ترسیده بودی . بودن یا نبودن تو الان فرقی داره واسه آدمایی که حتی نمیشناسنت ؟ یعنی الان شخص مهمی هستی ؟

من : دونه دونه بپرس بتونم جواب بدم خب . این سوالا رو یادت نره توی پست بعدی ازم بپرس که بهت جواب بدم .

بودن یا نبودناولین‌ پستمن
تا جایی که لازم بود درس خوندم. کسب و کار راه انداختم، تقریبا با احتمال بالایی میتونم بگم به کسی بدی نکردم. برای اینکه زندگی مردم بهتر شه تلاش میکنم و یه سری مسئولیت خیلی مهم نسبت به جهان دارم !!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید