تهران، حدود ساعت ده صبح، پاییز ۸۹، میدانی در شمال تهران
جمعیت به یکباره به بهانه سروصدایی که وسط میدان میآید، جمع میشود. صحنهی عجیبی است، طوری که هر کسی به هر نحوی که میتواند سعی میکند تماشای آن را از دست ندهد. پسری بیستساله تا صحنه را میبیند -مثل اکثریت افراد- گوشی خود را درمیآورد و شروع به فیلمبرداری میکند و موقع فیلمبرداری، گوشه ذهنش لایکهایی را که شب به خاطر این کلیپ میگرفت، پیشبینی میکرد. دیگری که مردی حدود پنجاه ساله است، لحظهای به ذهنش میآید که کمکی بکند؛ اما سریع پشیمان میشود. لابد یادش افتاده بود که زن و بچهاش در خانه منتظرش هستند. پسری بیستوپنج ساله که تهریش دارد و تسبیحی در دست، با خود فکر میکند که چوبی را که در گوشهای افتاده بردارد و کمکی برساند؛ اما لرزش پاهایش مانع میشود. و در همین حال، بعد بیست دقیقه، مقابل چشمانی بیتفاوت و لنز دوربینهای موبایل، آخرین ضربهی چاقو به پیکر خونین محمدرضا فرود میآید....[1]
- - - - - - - - - - - - - -- - - - - ---- - - - - - - - - - - - - - - -- - - - - - - - -
«بیتفاوتی»، دردی است که این روزها مانع تسکین سایر دردهایمان شده است. ویروسی ایدزگونه که سیستم دفاعی جامعهمان را از بین برده و باعث شده که ویروسهای کوچک و بزرگ، جامعهمان را به این روز بیندازند. بیتفاوتی اجتماعی، حالتی است که آن را به خوبی در جامعهمان(بخوانید خودمان) میبینیم.
مثالهای بیتفاوتی در اطراف ما(مثل فضای سیاسی کشور، دانشگاه، خیابان و ...) این قدر زیاد هستند که نیازی به شمارش نیست: بیتفاوتبودن نسبت به فقر و کودکان کاری که هر روز میبینیم، عدم اعتنا به مشکلات دوستانمان، درصد مشارکت پایین در انتخابات شوراهای صنفی دانشگاه، سلامنکردن به همسایهها، عدم کنشگری نسبت به شیوع انواع گناهها در جامعه و .... و ... و .....! در یک کلام این که نسبت به شیوع منکرها و نبود معروفها در جامعه بیتفاوت شدهایم و در چنین شورهزاری است که به ناگاه فاجعهای مثل جنایت میدان کاج سر بر میآورد.
در این وضعیت است که اهالی جامعه، به جای تلاش در حل مشکلات و مسائل، آنها را متوجه دیگران، مسئولین، فرهنگ و ... میکنند. طوری شدهایم که غرزدن را خوب بلدیم، طوری که میتوانیم بنشینیم و ساعتها با ژستی شریفی و نخبگانی، مشکلات جامعه را تحلیل کنیم و به عالم و آدم نقد وارد کنیم و سری به نشانه تأسف تکان دهیم؛ اما کوچکترین کنشی در حل مشکلات از خود نشان ندهیم.[2]«مسئولین رسیدگی کنند»، جمله معروفی است که به بهترین نحو موضعمان را در مواجهه با مشکلات جامعه نمایان میکند.
اما راهی که خداوند متعال در دینش توسط قرآن و معصومان، به ما نشان داده، راه دیگری است. «امر به معروف و نهی از منکر» که از جمله مهمترین واجبات(و دو تا از فروع دین) شمرده شده، تکلیفی است که پروردگار ما در مقابل بدیهای جامعه پیش پای ما گذاشته. واجبی که جایگاه آن در منظومهی دین، آنقدر خاص است که امیرالمومنین(ع)، تمام کارهای نیک، و حتی جهاد را، در برابر این دو واجب، چون آبدهانی در دریایی دانستهاند. و بسی عجیب است که چنین واجب موکّدی، حتی در بین افراد به ظاهر مذهبی غریب و فراموششده است. و این فرمایش رسول خداست که از ورای تاریخ به بیتفاوتهایی چون ما نهیبی محکم میزند و میگوید مومنی که نهی از منکر نکند، دین ندارد...[3]
شاید دلیل این حجم از تأکید بر این واجب را بتوانیم در کلام امام باقر(ع) بیابیم. حضرت باقر، در حدیثی امر به معروف و نهی از منکر را واجبی میدانند که فرائض با آن برپا میمانند(بها تُقامُ الْفَرائض)[4]. این تعبیر، بسیار دقیق است. در جامعهای که مردم آن به امر به معروف و نهی از منکر مقیدند، هر منکری در مقابل سیل ویرانگر نهیها و تذکرها از ریشه در میآید و هر معروفی به این وسیله تثبیت میشود. این جامعه مانند رود خروشانی است که کوچکترین کثیفی را در خود نگه نمیدارد و بیرون میریزد. و برعکس، جامعهای که به این دو واجب پایبند نیست، مانند آب راکد جویی است که هر چقدر هم لایروبی و پاکسازی شود، به سرعت لبریز از آلودگیها میشود.
و با این دیدگاه است که معلوم میشود آنان که نگاهشان برای حل مسائل جامعه به دیگران و مسئولین است، نمیدانند که بستر و زیرساخت بهبود جامعه، مجهزبودن جامعه به این دو واجب است. مشکلات جامعهای که به این دو واجب پایبند نیست، اگر حل شوند، پایدار نیستند. بهبود چنین جامعهای مانند بناکردن کاخی زیبا و سپردن آن به دست مردمی بیعار است که برای تفریح خود در و دیوار آن را سوراخ میکنند و کسی هم به کار کس دیگر کاری ندارد. معلوم است که چنین کاخی به سرعت از بین میرود.
استادی را در نظر بگیرید که برای درسهایی که میدهد وقت نمیگذارد، جزوههای قدیمیاش را تدریس میکند و بدون علاقه و کیفیت تدریس میکند؛ مسئلهای که خیلی از دانشجوها در دانشگاه از آن شکایت میکنند. در این موارد، معمولا دانشجوها به تدریج حضورشان در کلاس کم میشود، به طوریکه حتی برای پرکردن نظرسنجی اساتید هم در کلاس حاضر نمیشوند. نهایتا هم سعی میکنند به هر ترتیبی که میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و درس را پاس کنند تا ترم تمام شود و ترم دیگر از آنجایی که نتایج نظرسنجی استاد بد نشده، باز هم همان استاد و همان آش و همان کاسه.
اما شرایطی را در نظر بگیرید که در همین کلاس چند نفر دانشجو باشند که نسبت به این منکر بیتفاوت نیستند و تصمیم میگیرند که حرکتی در راستای بهبود این وضع انجام دهند. چند نفری از آنها بعد کلاس از استاد وقت میگیرند و خصوصی به دفترش میروند و محترمانه و متواضعانه نکاتی را درباره شیوه تدریس استاد به او میگویند. دانشجویی دیگر تصمیم میگیرد نامهای به استاد بنویسد و نکاتش را با ادبیاتی دلنشین در آن مکتوب کند و نامه را از زیر در اتاق استاد به داخل میاندازد. دانشجوی دیگر هم در ایمیلی نکاتش را میگوید. شاید هر کسی که به جای استاد باشد و این حجم از دغدغه و تکرار را ببیند، ناخودآگاه تکانی میخورد و تلاش میکند که تغییری در شیوه کارش دهد.[5]این افراد، اگر حس کنند استاد تغییری نکرده، به صورت فعالانه دغدغهی خود را با شورای صنفی، معاون آموزشی و رئیس دانشکده مطرح میکنند.
خودتان به چنین مثالهایی درباره مواردی مثل فساد اداری و مشکلات اجتماعی فکر کنید و ببینید که امر به معروف و نهی از منکر، با رعایت شرایط و مراتبش چه اثرات عمیقی میتواند بگذارد. حتی در خیلی از موارد با یکی دو مورد امر و نهی، مسائل حل میشوند.
در انتها جا دارد به این نکته توجه کنیم که امر به معروف و نهی از منکر، مثل نماز، بر ما واجب است. و باید همانطور که نمازمان را یاد گرفتهایم، وقت بگذاریم تا این واجب را هم یاد بگیریم. بیایید همین الآن مقداری فکر کنیم که کجای کارمان برای این واجب مشکل دارد و تصمیم بگیریم که آن را حل کنیم. مثلا اگر احکام را بلد نیستیم، رساله را بخوانیم. اگر شیوهها را بلد نیستیم، تجربیات بقیه را مرور کنیم. ولی همینطور #بی_تفاوت ننشینیم که این رسمش نیست!
[1] برداشتی آزاد از جنایت میدان کاج
[2] مثلا نمیتوانیم با لبخندی و کیکی دل کودکان کار را شاد کنیم؟ یا اینکه صرفا با رایدادن در انتخابات شورای صنفی، پشتوانه نمایندههای دانشجوها را تقویت کنیم؟ و یا هر موقع که دوستی یا همسایهای را میبینیم حداقل سلامی و لبخندی به او هدیه دهیم و احوالی بپرسیم؟
[3] اشارهای به روایتی از رسول خدا در وسائلالشیعه، ج۱۱، ص ۳۹۷
[4] اشارهای به روایت امام باقر در وسائل الشيعه، ج 11، ص 395، ح 6
[5] تجربه نگارنده در شورای صنفی نشان میدهد که معمولا کوچکترین حرکتی از سوی دانشجویان که پیامی به استاد مبنی بر اصلاح را بدهد، انجام نمیشود. خود شاهد بودهام که هنگامی که یک بار یکی از دانشجویان مسئلهای را بعد سه ترم با یکی از مسئولان دانشکده مطرح کرد، جواب مساعدی دریافت کرد.
پ.ن: این مطلب در شماره ۳۲ام نشریه حیات هیئت الزهرا دانشگاه شریف چاپ شده است.(http://vrgl.ir/U00kq)