نوشتههای فهیم عطار را خیلی دوست دارم. خیلی ساده و سرراست مینویسد، آهنگین و مسجع نیست کاملا با تمامی حال و احوالت آدمیزاد ایرانی همخوانی دارد. ارتباط بین روزمره و نتیجهگیری انتهاییش را کاملا حس میکنم. به نظرم حس کردن از درک کردن یک قدم فراتر است.
با توجه به اختلاف زمانی که با او داریم نوشتههای جدیدش را همیشه صبح اول وقت هنگام رفتن سرکار میبینم و میخوانم. امروز هم مطلبی نوشته بود در مورد تلاش کردن و زور زدن. از کجا شروع کرده بود؟، از نصب جا حولهای در حمام و فرو کردن پیچ داخل دیوار. لُب کلامش این بود جاهایی آدمیزاد الکی زور میزند جایی میفهمد که قرار نیست نتیجه آن چیز دلخواه شود ولی همچنان اصرار دارد که انجامش دهد.
این قابلیت تعمیم دارد به خود انسانها و آرزوهایی که دارند. واقعا شاید این مثل ایرانی کاملا درست باشد که هر کسی را بهر کاری ساختند. ولی مشکل پیدا کردن این هستش که بهر چه کاری ساختن. اشتباه گرفتن باعث میشود که زور الکی بزنیم در زندگی، در آخر یک جایی ترمز دستی را میکشیم و شروع میکنیم به گذشته نگاه کردن که چرا اصلا جلو نیامدیم. مثل اینکه داریم با ماشینی که ترمز دستی آن بالاست حرکت میکنیم. یا جاده مخصوص آن ماشین نیست. شاید تا یک جایی را بشود با ماشینهای شهری داخل یک جاده آفرودی حرکت کرد ولی از یک جایی دیگر نمیشود و ممکن است جایی متوجه شویم که در گل گیر کردیم و هوا هم دارد تاریک میشود و هیچ ماشینی و آدمی هم از آنجا نمیگذرد باید صبر کرد تا کسی پیدا شود و کمک کند حالا دوباره این جاده را باید برگردی به ابتدا و دوباره شروع به گشتن کنی برای جاده مناسب ماشینت.
امروز خودم دارم فکر میکنم تا حالا کجاهای زندگیام را زور الکی زدم؟ خودم، روح و روانم و حتی اطرافیانم رو خسته کردم؟