با تشدید تنشها میان حماس و رژیم صهیونیستی، که به شهادت صدها فلسطینی انجامیده، بار دیگر موضوع مظلومیت مردم فلسطین و نحوه مقابله با شهرکسازیهای اسرائیل به یکی از اصلیترین موضوعات جهان اسلام تبدیل شده است. متاسفانه از زمان آغاز درگیریهای اخیر، در مجموع ۲۳۲ فلسطینی در غزه به شهادت رسیدهاند که ۶۱ نفر از آنها کودک هستند. البته ارتش اسرائیل ادعا میکند این رقم شامل ۱۲۰ عضو حماس و ۲۵ عضو جهاد اسلامی فلسطین میشود. در همین حال مقاومت فلسطین در پاسخ به حملات رژیم صهیونیستی بیش از سه هزار موشک به سمت سرزمینهای اشغالی شلیک کرده است که طبق گزارشهای آسوشیتد پرس، پیش از ۸۰ درصد آنها توسط سیستم دفاعی گنبد آهنین رهگیری و دفع شدهاند. اینها آمارهای نگران کنندهای میباشند که باید با تحلیلهای کارشناسی و عملگرایانه (و نه شعارهای احساسی) پاسخ داده شود.
در این مختصر اما قصد ما ورود به بحثهای فنی و نظامی نیست و بلکه میخواهیم به تحلیل رابطه حماس با محور مقاومت بپردازیم. علت طرح این موضوع شبهاتی است که هم در شبکههای اجتماعی طرح میشود و هم برخی از نیروهای ارزشی در شکلی تحلیلی ارائه میدهند و مدعی میشوند که حماس در تقابل و تضاد با محور مقاومت است و از همین رو، نباید مبنای حمایتهای ما از جنبش مردم مظلوم فلسطین باشد. در این مقاله سعی میکنیم با نگاهی مختصر به تاریخ شکلگیری حماس و فلسفه مبارزاتی آنها پاسخی به این شبهها بدهیم.
هنگامی که کتابهای تاریخ فلسطین و جنبشهای آزادیخواه منطقه مانند «قضیه فلسطین: پیشینه تاریخی و تحولات معاصر» را مرور میکنید متوجه این مهم میشویم که در طول سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۸ نوار غزه غالبا توسط مصر اداره میشد و افکاری مانند عقاید اخوان المسلمین مصر به سرعت در این منطقه گسترش پیدا میکرد و در همین مقطع زمانی، ایدئولوژیهای مقاومت و ضدصهیونیستی به سرعت مقبولیت عام یافتند. نهایتا حماس که مخفف «حرکت المقاومته الاسلامیه» یا حرکت مقاومت اسلامی است، به عنوان شاخهای از اخوان المسلمین تشکیل شد و در ماه دسامبر ۱۹۸۷، بیانیه تاسیس خود را منتشر کرد. این جنبش در امتداد جنبش اخوان المسلمین شکل گرفت و قبل از اعلام موجودیت، اخوان المسلمین برای بیان مواضع خود در قبال مسئله فلسطین اسمهای دیگری چون«جنبش پیکار اسلامی» و «حامیان سرزمین اسرا» را مطرح کرد و چندین سازمان سیاسی-نظامی دیگر نیز از دل اخوان المسلمین بیرون آمدند که البته جنبشهایی تندروتر و کوچکتر به حساب میآمدند. یکی از نگرانیهایی که برخی از روحانیون و فعالان سیاسی جهان تشیع نسبت به موجودیت حماس دارند، ایدئولوژی و تاریخچه مشترک آنها با جریانهای سلفیست که متاسفانه در مواردی در شکل تکفیری و ضدیت با شیعیان بروز پیدا میکند.
همانطور که اشاره کردیم جنبش مقاومت فلسطین که از همان آغاز تاسیس خود از کمکهای برخی از کشورهای منطقه بخصوص کمکهای مالی و نظامی ما سود برده، همواره به عنوان اصلیترین رکن محور مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی معرفی شده است. این جنبش با مشارکت در انتفاضه و مخالفت با قرارداد ۱۹۹۳ اسلو توانست به تأثیرگذاری در فضای سیاسی فلسطین بپردازد. در پی آن جنبش حماس با پیروزی در انتخابات شهرداریها در دسامبر ۲۰۰۴، به دنبال کسب اکثریت در مجلس قانونگذاری فلسطین برآمد. پس از ۲ سال با پیروزی حزب حماس در انتخابات شورای قانونگذاری فلسطین، مهمترین موفقیت سیاسی حماس بدست آمد اما به این دلیل که آنها در سال ۲۰۰۷ با سازمان فتح وارد جنگ مسلحانه شدند مقداری از اعتبار خود را در سرزمینهای اشغالی از دست دادند.
در حالیکه در بحث مبارزه با رژیم صهیونیستی تقریبا درخصوص ماهیت حماس اتفاق نظر وجود دارد، در بحث تعامل این گروه با ایران (و در شکلی وسیعتر با محور مقاومت و جهان تشیع) اختلاف نظرهایی اساسی دیده می شود. حماس در جریان جنگ سوریه، عملا در تقابل با محور مقاومت قرار گرفت و در فجایع انسانی در یمن هم همیشه در کنار سعودیها بود. از همین روست که برخی از ناظران نسبت به ماهیت و میزان حمایت ما از حماس نگرانیهایی را مطرح کردهاند. در مقابل حامیان حمایت از حماس، از منطق «دشمنِ دشمن من، دوست من است» استفاده میکنند و معتقدند دستکم در کوتاه مدت و میان مدت باید از این گروه حمایت کرد. در مقابل، مخالفان این بحث را مطرح میکنند که همچون ماجرای حمایت از گروههای مقاومت اسلامی افغانستان، باید مراقب سناریوهای درازمدت بود و نباید در بحث حمایت از حماس، ایدئولوژی سلفی این گروه را نادیده گرفت.