مردم به رویکرد دوگانه مسئولان عادت کردهاند و «پدیده آقازادگی» در جامعه ما چیز جدیدی نیست. ولی براستی از چه زمانی «فساد با چفیه» به یک امر طبیعی در کشورمان تبدیل شد؟
در فیلمها و سریالهای به اصطلاح ارزشی، شخصیتهای بد و منفور عموما کت شلوار و کراواتی هستند و شخصیتهای خوب ریش دارند و چفیه می اندازند. ولی چرا واقعیتهای جامعه با این تصاویر همخوانی ندارد؟
چند روز پیش، پس از اینکه چند مسافر استانبول از بروز مشکل یک خانواده با متصدی فرودگاه، فیلم و عکسهایی را در فضای مجازی منتشر کردند، معلوم شد که خانواده مربوطه، همسر و دختر و داماد رئیس مجلس هستند. ماجرا از این قرار بود که خانواده آقای قالیباف به علت حجم بالای بار در فرودگاه استانبول به مشکل برخوردند. به گفته چند کاربر توییتری زهرا مشیر، همسر رئیس مجلس، مریم قالیباف، دختر رئیس مجلس، و امیررضا بحیرایی، داماد رئیس مجلس، به ترکیه سفر کرده بودند که احتمالا هدف از این سفر خرید سیسمونی برای نوه آقای قالیباف بوده است.
انتشار این تصاویر، واکنش ها و حاشیههای زیادی در میان مردم به همراه داشت و یک خشم عمومی را نسبت به خانواده قالیباف برانگیخت. انتقادات به رئیس مجلس دو زاویه داشت: و اینکه چرا مسئولان به اصطلاح ارزشی کشور که شعار مقاومت در برابر تحریمها و مشکلات را سر میدهند، خود را از اجرای این شعار مستثنی میدانند؟ آیا مرگ خوب است، ولی فقط برای مردم؟ این سوالات به طور خاص در مورد فردی همچون آقای قالیباف بیشتر موضوعیت پیدا می کند زیرا امسال ایشان با شعار حمایت از مستضعفان و ۹۶ درصدیها به میدان آمدند و رای آوردند. اکنون مردم متوجه می شوند که مسئولان ارزشی نظام را جزء همان ۴ درصدیها هستند و دعوا بر سر این بوده که چه کسی از سفره انقلاب سهم بیشتری می برد.
وجه دیگر انتقادها مربوط به شرایط کنونی اقتصاد کشور است. کمر مردم زیر بار مشکلات معیشتی شکسته و این موضوع به طور خاص در مورد اقشاری صادق است که به طور سنتی از سیاستمداران اصولگرا و ارزشی حمایت میکنند. اقشار آسیبپذیر بیشترین هزینه را برای انقلاب دادهاند و اکنون هم بیشتر از دیگر گروههای اجتماعی در معرض مشکلات اقتصادی و معیشتی قرار دارند. عدهای سیاستمدارِ با چفیه، به میدان آمدند و شعار مقاومت و لزوم ایستادگی در برابر تحریمها را سردادند و از سوی دیگر از احقاق حقوق پایمال شده مستضعفان سخن گفتند. کسانی که فریب چفیه و شعارهای ارزشی را خورده بودند، اکنون از خود می پرسند که آیا اصولا این سیاستهای مقاومت شعاری برای فریب آنها نبوده؟
اگر به حیات سیاسی مسئولان نظام، چه اصلاح طلب و چه اصولگرا، نگاه کنیم متوجه میشویم که علتی که این افراد در فضای سیاسی کشور قد علم کردند و نردبانهای ترقی را طی نمودند، سر دادن و عمل کردن به دو شعار بوده است: اول، پافشاری بر آرمان مقابله با غرب، و دوم، حمایت از مستضعفان. افرادی مثل آقای قالیباف نشان دادهاند که در عمل هم در دوران جوانی پای این آرمانها بودهاند و حتی تا پای جان هم برای حفظ آرمانها رفتهاند. اما چرا با گذشت زمان، این شخصیتهایی که زمانی حرف و عملشان یکی بود، از مسیر خارج شدند و از آن ارزشها، تنها چفیه باقی مانده است و آن هم پوششی برای فساد شده؟
جواب به سوالات فوق ساده نیست، ولی با نگاهی به سرنوشت دیگر انقلابها و نظامهای سیاسی می توان دریافت که قدرت، بالذاته فساد آور است و قدرت مطلق هم فساد مطلق ایجاد میکند. از همین روست که اندیشمندان سیاسی، بحث مشروط کردن قدرت و تفکیک قوا و لزوم نظارت بر عملکرد سیاستمداران را مطرح کرده اند. در واقع در عالم سیاست، اصل بر عدم برائت است زیرا عملا کسانی وارد عالم سیاست می شوند و مهمتر از آن، کسانی در عالم سیاست دوام می آورند که توانایی فدا کردن ارزشها و آرمان ها را دارند و حاضرند برای پیروزی، از بسیاری از خط قرمزها عبور کنند. وقتی سیاستمداری، هویت حرفهای خود را بر اساس اخلاقگرایی و دفاع از ارزشها بنا مینهد، ناچار است که شعارهای ارزشی همسر بدهد. ولی این آرمان ها تنها در حرف باقی می ماند زیرا عمل به آنها برای یک سیاستمدار نه جذاب است و نه عملی. واقعیت این است که اصولا نباید به این شعارها اعتماد کرد و باید متوجه بود که بقاء در حوزه سیاست، مستلزم زیر پاگذاشتن این شعارهاست.
در بسیاری از کشورهای جهان، مردم اصولا اعتمادی به سیاستمداران ندارند و از همین رو، وقتی با دو رویی و رفتارهای دوگانه آنها روبرو می شوند، چندان تعجب نمی کنند. در کشور ما اما مردم انتظارات غیرواقعی از دولتمردانشان دارند و آنها هم با شعارهای خدمت و ارزش و انقلاب مردم را فریب می دهند. واقعیت این است که اگر افراد متمول ایرانی، فرزندانشان را به خارج می فرستند و اگر بتوانند، برای تفریح و خرید به کشورهای همسایه می روند. سیاستمداران ما هم عموما جزء این طبقه متمول هستند و در اکثر موارد، مثل بقیه پولدارهای ایرانی رفتار خواهند کرد. اگر ناراحتیم که چرا دختر قالیباف برای خرید سیسمونی به ترکیه رفته، باید دو کار را در دستور کار قرار دهیم: اول اینکه اگر فردا یک سیاستمدار موفق آمد و گفت که جزء چهار درصدی ها نیست،حرفش را باور نکنیم و اگر می خواهیم به او رای دهیم، مبنای رای خودمان را بر این شعارهای عوام فریبانه قرار ندهیم. و دوم اینکه، تلاش کنیم وضعیت اقتصادی کشور به سمتی برود که اصولا چهار درصدیها لازم نباشد که برای کارهای جزئی مجبور باشند به خارج سفر کنند. واقعیت های را باید پذیرفت. آنان که عمیقا نگران ارزش ها هستند اصولا وارد سیاست نمی شوند و اگر هم بشوند، به سرعت از حریفان به ظاهر ارزشی شکست خواهند خرد.