برای خانواده بزرگ ایثارگران و جانبازان وقتی صحبت از مقاومت و محور مقاومت میشود یاد و خاطره مدافعان حرم و شرح شهامتها و شهادتهای آنان تازه می شود. در عین حال هر چند مقاومت همیشه زنده است اما در هر دوره ای به گونه ای خود را بروز می دهد. روزگاری مقاومت در برابر استکبار در قالب انقلاب اسلامی متجلی شد و در دوره ای دیگر دفاع در برابر تجاوز بعثی ها، و زمانی دفاع از حرم در سوریه و مبارزه با داعش. این وظیفه ای است که سربازان ولایت برای خود تعریف کرده اند. در عین حال بحث مقاومت و محور مقاومت به اقتصاد، تجارت، دیپلماسی و مباحث مرتبط با سیاست خارجی هم ارتباط پیدا کرده است. گاها صحبت های عملگرایانهای هم در این خصوص در بخشی از محافل علمی و اتاقهای فکر نیز مطرح میشود. آیا رویکرد منطقه ای ما و نوع ارتباط با محور مقاومت نیاز به بازبینی دارد؟ آیا با از میان رفتن تهدید داعش و تغییر واقعیت های میدان، آیا نباید از مدیریت دوران جنگ گذار کرد و وارد دوران جدیدی شد؟.
باید توجه داشت مدیریت جنگ و مدیریت بعد از جنگ مستلزم اتخاذ دو نوع پارادایم متفاوت است و واقعیت این است که ما در گذار از اولی به دومی با مشکل روبرو هستیم. ما شاهد بودیم که با توانایی جنگ تحمیلی را مدیریت کردیم و از کمترین امکانات بیشترین استفاده را نمودیم. ولی همان مقامات وقتی وارد مدیریت بعد از جنگ شدند، نتوانستند از عهده حل مشکلات برآیند. همین موضوع در رابطه با محور مقاومت و مدیریت در دوران پساداعش هم مطرح است. در این راستاست که اخیرا یکی از عزیزان کارشناس اندیشکده تبیان به تحلیل مشکلات گروههایی مقاومت در منطقه پرداخته است. بر اساس این تحلیل، مشارکت گروههای مقاومت مانند حشدالشعبی، حزب الله، حماس در ساختار رسمی قدرت و نظام سیاسی حاکم بر کشورهایی نظیر عراق، لبنان و یمن با بحران روبروست زیرا این کشورها با مشکلات و معضلات اقتصادی و اجتماعی و گاها بن بست های سیاسی مواجه هستند و به مرور، ناکارآمدیهای فراوانی بروز میکند که باعث خدشهدار شدن اعتبار گروههای مقاومت میشود.
این گوشزدهای راهبردی را مدتی است که نیروهای دلسوز مطرح کردهاند. حدود یکسال پیش بود که حجتالاسلام محمد قطرانی از مرکز راهبردی ورثه الانبیا روابط ایران و عراق را مورد بررسی قرار داد و آسیب شناسی این پژوهش و راهبردهای پیشنهادی با موضوع محور مقاومت ارائه شد. ایشان از جمله به عدم تناسب ساختار و ماهیت نیروی قدس با اهداف راهبردی اشاره کرده بود و ضمن اشاره به موفقیت نیروی قدس در نبرد با تروریستهای داعش به واسطه تجربه، دانش نظامی و توان سازماندهی مردم، یادآور شده بود که نیروی قدس توان لازم برای پیشبردن دیگر ایعاد مهم همکاری از جمله بعد اقتصادی با طرفهای عراقی را ندارد. البته این موضوع تنها منحصر به عراق نیست و تغییرات و تحولاتی که در افغانستان، پاکستان، ترکیه و یمن هم در حال وقوع است به اعتقاد بسیاری از کارشناسان اهمیت بازنگری در سیاست منطقهای، نحوه تعامل با محور مقاومت، و نیز لزوم دگردیسی سیاسی محور مقاومت را یادآور میشود. برای نمونه، شورای راهبردی روابط خارجی، تشکیل شورای ریاست جمهوری یمن را نشانگر نگرانی از بازآرایی نیروهای میدانی علیه انصارالله میداند
اکنون با اتمام کار ایرج مسجدی، و انتصاب محمد کاظم آلصادق به عنوان سفیر جدید ایران در عراق باید دید آیا رویکرد منطقهای ما جامعتر خواهد شد و یا همچنان با ذهنیت مدیریت جنگ و دوران داعش عمل خواهیم کرد؟ برخی از ناظران نسبت به تغییر وضعیت ابراز ناامید میکنند و انتصاب آل صادق را نمونهای از عدم درک شرایط قلمداد می کنند زیرا وی یک نظامی است که تربیت شده دستگاه دیپلماتیک کشورمان نیست. عدم درک واقعیتهای میدان تاکنون هم برای ما گران تمام شده است. برای نمونه، گزارش هایی که در خصوص جذب نیروهای محور مقاومت در روسیه و اعزام به اوکراین منتشر شد، هم ضربه بزرگی به وجه این نیروها بوده و هم نشانگر این واقعیت است که ما برای دوران پساداعش برنامه ریزی نکرده بودیم. باید از مسئولان پرسید وقتی که عزیزانی را برای مقابله با تکفیری ها جذب می کنید و آموزش می دهید، آیا نباید به فکر فردای جنگ و دوران پساداعش هم باشید و فکری برای فعالیت و حقوق این مدافعان بیاندیشید؟ وقتی مسئولیتهای این عزیزان در سوریه پایان مییابد و وعدههای داده شده به آنها هم عملی نمیشود، آیا توقع داریم که این عزیزان جذب گروهای دیگر نشوند؟ این موضوعی است که ما درمقاله «حسینیون در اوکراین! دیروز لیبی و امروز پوتین؟» به آن پرداختیم.
البته باید توجه داشت که به رغم بحران سیاسی گروههای مقاومت، مشارکت این گروههای در ساختار سیاسی کشورهای منطقه، روش مشروعی برای ادامه روند مقاومت تلقی شده و عدم اینگونه مشارکتها میتواند به این گروهها آسیب وارد کند و حتی آنها را از سیاستورزی و استفاده از قدرت نرم به سمت سلاح سخت و افراطیگرایی سوق دهد که این هم میتواند برای موجودیت و اعتبار آنها تهدیدی جدی باشد. در این راستا، راه حل درست، تعامل گروههای مقاومت با دیگر نیروهای سیاسی است تا ضمن باقی مانده در حوزه سیاست، امکان گذار از پارادایم نظامی گری به پارادایم سیاسی و مدیریت پساجنگ فراهم شود.
بحث مدیریت جنگ و پساجنگ بسیار جدی است و بازنگری در رویکرد محور مقاومت و سیاستهای منطقهای را به یک اولویت تبدیل میکند. سیاستهای گذشته حتی اگر هم منجر به پیروزیهایی برای مقاومت شده باشد، با تغییرات سریع در دوران پساداعش و گسترده و حرکتهای دیپلماتیک کشورهای منطقه، امروز تضمین کننده منافع و اهداف محور مقاومت نیست. در ضمن گروهای مقاومت باید متوجه باشند که هدف اصلی حمایت از مظلومان در مقابل نیروهای متخاصم منطقه است و نباید با پافشاری بر رویکردهای تاریخ گذشته، این هدف اصلی فراموش شود. زمانی حمایت از مظلومان منطقه در غالب حضور مدافعان حرم در مقابل داعش بروز می کرد، ولی اکنون در دوران پساداعش، اولویت باید بر بازسازی و کمک رسانی معطوف باشد. این انعطاف ذهنی و عملیاتی ضرورتی است که اگر رعایت نشود، کلیت موجودیت محور مقاومت زیر سوال خواهد رفت.