چندبار خواستم پستی بنویسم در مورد اتفاقات سال ۹۸ و بازی تلخی که روزگار با ما کرد. از سیل نوروز شیراز و سیستان و ...، تا آتشسوزیهای مکرر جنگلهای زاگرس و سرکوب بیرحمانهی مردم ماهشهر و شهروندانی که به افزایش بهای بنزین معترض بودن و کشته شدن غریب به هفتاد نفر در مراسم فوت یک نفر و دست آخر سرنگونی هواپیمای مسافربری با موشک نظامی خودی. میخواستم بنویسم ولی نمینویسم.
فقط از آخرین چالش مینویسم.
طی یکماه گذشته از دنیایی کم و بیش امن که با کوچه پسکوچهها و مکانیزمهای بقاش کم و بیش آشنا بودیم، پرتاب شدیم به دنیایی جدید. دنیایی که آدما از هم دوری میکنن. طی میلیونها سال تکامل یاد گرفته بودیم که برای بقا باید کنار هم باشیم و این بار برای بقا باید دور از هم باشیم.
برای اینکه توی این دنیای جدید به زندگی و رشدمون ادامه بدیم باید خیلی یاد بگیریم.
بدون شک همین الان داریم هم یاد میگیریم. همین الان داریم یاد میگیریم چطور سطح بالاتری از بهداشت رو رعایت کنیم. یاد میگیریم کمتر عزیزان رو در آغوش بگیریم و بیشتر براشون بنویسیم یا در تلفن نجوا کنیم. یاد میگیریم به سلامت خودمون و اطرافیانمون بیشتر اهمیت بدیم. یاد میگیریم برای مدتهای مدید توی خونه بشینیم و خودمون رو سرگرم نگه داریم. یاد میگیریم خاطرات روزهای قبل از ویروس رو برای کودکان بازگو کنیم و اونا رو با دنیای زیبای بی قرنطینه آشنا میکنیم. یاد میگیریم مهارتهایی رو در خودمون پرورش بدیم. یاد میگیریم بیشتر کتاب بخونیم. در خونه ورزش کنیم. استعدادهای خودمون رو کشف کنیم. یاد میگیریم سریع و آسان سازگار بشیم با دنیایی که بر اساس محدودیتهای جدید شکل میدیم و بعدش یاد میگیریم که چطور محدودیتها رو دونه دونه از سر راه برداریم. ما همیشه اینطور بودیم. یاد میگرفتیم و باز هم یاد میگیریم. یاد میگیریم که رشتهی حیات بسیار بسیار باریک و شکننده است و یاد میگیریم برای حفط حیات خودمون و اطرافیانمون میشه از همه چیز بگذریم.