چرا باید روی چیزی که توش قوی هستی تمرکز کنی؟
تا حالا شده شناگرای المپیکی رو ببینی و با خودت بگی: «کاش بدن منم این شکلی بود!»؟
من که بارها همچین فکری کردم.
طبیعیه که بدنشون اینقدر خوشفرم باشه. روزی چند ساعت تمرین میکنن، تو آب با مقاومت دست و پنجه نرم میکنن، و سالها زحمت کشیدن.
حالا منم اگر بخوام شبیه اونها بشم، شاید باید شنا رو شروع کنم...
اما صبر کن! قضیه دانشگاههای خفن مثل هاروارد و کمبریج چیه؟ فارغالتحصیلای این دانشگاهها خیلی باهوشتر از من به نظر میان. لابد این دانشگاهها، کارخونه تولید نخبه هستن، نه؟
یا مثلا MBA. میگن اگر میخوای مدیر موفقی بشی، باید بری MBA بخونی. درآمد بالای فارغالتحصیلای این رشته خودش همه چیز رو نشون میده.
و اون تبلیغ کرم ضدپیری که یه مدل با پوست عالی رو نشون میده. لابد اون کرم معجزه میکنه، مگه نه؟
اینا همه نمونههایی از چیزی هستن که بهش میگن توهم بدن شناگر. رولف دوبلی تو کتاب هنر شفاف اندیشیدن این اصطلاح رو استفاده کرده.
این یه اشتباه ذهنیه که صفات ذاتی رو با نتایج اشتباه میگیره.
حالا اینا چه ربطی به شغل طراحی UI/UX داره؟ خیلی از ما فکر میکنیم اگر همه مهارتهامون رو تقویت کنیم، تو همه چیز میتونیم عالی بشیم.
ولی واقعیت اینه که آدمای موفق تو این کار، وقتشون رو صرف قویتر کردن نقاط قوتشون میکنن، نه پر کردن نقاط ضعفشون.
فرض کن تو طراحی رابط کاربری (UI) نمرهات ۷ از ۱۰ باشه، ولی تو تجربه کاربری (UX) فقط ۴ از ۱۰ باشی.
اگر تمام انرژیات رو بذاری تا اون ۴ رو به ۷ برسونی، خب حالا چی؟ تو هر دو زمینه متوسطی.
ولی اگر وقتت رو بذاری رو همون UI و ۷ رو به ۱۰ تبدیل کنی، میتونی به عنوان یه طراح خفن شناخته بشی.
شناگر المپیکی که نمیره تمرین بسکتبال کنه، چون میدونه استعدادش کجاست.
تو هم بهتره وقتت رو با تلاش برای "خوب بودن" تو چیزایی که اصلا توش استعداد نداری، هدر ندی.
اگه میخوای تو طراحی UI/UX موفق باشی، ببین تو چی قویتر هستی. وقتت رو روی همون بذار و اون رو تقویت کن.
به جای اینکه تو دام این توهم بیفتی، کاری کن شرایط به نفع تو باشه.
برو روی چیزی که میتونی توش بدرخشی و بذار بقیه سر "خوب بودن" تو بقیه چیزا رقابت کنن.
خلاصه اینکه، حرفهای شو، نه همهکاره و هیچکاره.