بسم الله
خب...
بالاخره این دوره از صنفی دانشکده هم با همه سختیها و لذتهایش در حال اتمام است و انبوهی تجربه و یک مشت خاطره قرار است که از آن باقی بماند. دورهای که با اتفاقات عجیب و غریب شروع شد و با مشکلات عجیب و غریبتر تمام؛ شروعمان با رفتن به مرز تعلیق همراه بود که البته با پیگیری دکتر نورانی عزیز و البته خودمان، به خیر گذشت و پایانمان هم با کرونا و خانهنشینی. حیف شد که نشد چهارگوشه دفتر صنفی را ببوسیم و خداحافظی کنیم :) صرفاً از خانه برای آن مکان که با خون دل به دستش آوردیم، دست تکان میدهیم و بدرودش میگوییم.
هر چه جلوتر رفتیم، سختی کار صنفی را بیشتر چشیدیم و از آن طرف هم لذتش را. شاید بگویید این کار خشک صنفی کجایش لذتبخش است که الکی تعریفش را میکنی. باید بگویم که همه جایش! سراسر این کار پر است از حس خوب کار تیمی. پر است از تعامل و تفکر، و پر است از تجربه. گاهی از یک طرف باید دانشجوها و رفقاء خشمگینت را راضی نگه داری، از طرف دیگر هم باید مسئولین و اساتید دانشکده را متقاعد کنی و در این میان تلاش و عدم ناامیدی، مهمترین رمز موفقیت است. این حرفها شعار نیست. مثال میزنم. حدس بزنید برای ارائه شدن درس طراحی کنترلر، با چند استاد صحبت شد؟ یک؟ دو؟ سه؟ خیر! با 8 استاد دانشکده مذاکره شد تا درنهایت، صنفی توانست این درس را وارد لیست دروس کند و ثمره آن تلاش را، اکنونی میبینیم که دیگر این درس در لیست دروس دانشکده جا افتاده و به راحتی ارائه میشود و دیگر نیاز به پیگیری ندارد. تلاش و ناامید نشدن، بزرگترین ثمره این کار به ظاهر خشک و سخت است! و البته که چقدر نتیجه دادن تلاشهایت لذتبخش است.
احتمالاً در گوشه ذهنت این جمله خطور کرد که خب حالا بین این همه کار، یکی اش هم به نتیجه رسید، بقیه اش چه؟ باید بگویم که سخت در اشتباهی! در دانشکده، اگر صبر و پشتکار داشته باشی، به نتیجه میرسی. شک نکن. اساتیدمان انقدر خوب و منعطف هستند که فقط کافی است کمی در این راه تجربه کسب کنی و بقیه اش دیگر حل است! حتی اگر به نتیجه هم نرسیدی، چیزی از دست ندادی. یاد گرفتی که چه نوع تعاملی نمیتواند کارساز باشد و دفعه بعد باید شیوه دیگری را اتخاذ کنی. خاطرم هست که تازه صنفی شده بودیم. قرار شد بچههای آموزشی از دکتر وحید حسینی عزیز که دلمان هم برایشان تنگ شده، موضوعی را پیگیری کنند. ناگهان با چنان واکنش غیرمنتظرهای از جانب ایشان مواجه شدیم که... بگذریم :) باز هم دکتر نورانی عزیز کمکمان کرد تا قضیه حل شد. گفتم و باز هم میگویم. با وجود شکست اما یاد گرفتیم که باید با اساتید بزرگوار دانشکده چگونه تعامل کنیم و این، دستآورد کمی نیست.
صحبت از دکتر نورانی زیاد شد. جا دارد از ایشان و همچنین دکتر خدایگان عزیزمان هم تشکر کنیم که شبانه روز همراهمان بودند. تعارف نمیکنم. واقعا شبانه روز مزاحم ایشان بودیم :) و صدالبته تشکر از دکتر کاظمزاده و شاملو بزرگوار.
از بحث اصلی دور نشویم.
دوگانگی های زیادی هم در این میان رخ میدهد. گروهی از دانشجویان درخواستی دارند و گروهی دیگر، دقیقاً مخالف همان و تو اینجا باید تصمیم بگیری؛ به گونه ای که به تو تهمت منفعت طلبی زده نشود. اینجاست که رشد میکنی و این اوج لذت است.
در این راه پر پیچوخم، سختیها هم کم نبودند. زمانهایی که در اوج امتحانات پایانترم هستی و از طرفی، فشار زیادی از ناحیه رفقایت برای پیگیری موضوعی را هم تحمل میکنی. اینجاست که به معنای واقعی کلمه، مدیریت بحران را تجربه میکنی! یا زمانهای انتخاب واحد، مجبوری از صبح تا عصر حواست به همه چیز باشد که نکند اتفاقی بیفتد! این وسط باید انتخاب واحد خودت را هم انجام بدی. یا حتی نگاههای عجیب و غریب برخی از اساتید را موقع عوض کردن قفل کمدها بپذیری. صنفی است دیگر. برای رفاه دانشجویان و رفقایت، حاضری از خیلی چیزها بگذری!
خلاصه اینکه شورای صنفی، بستری است پر از تجربه که تکتک لحظاتش قطعاً به دردت خواهند خورد، اگر نگاهت متفاوت باشد!
فقط حواست باشد که صنفی برای همه دانشجوهاست. همه! دختر و پسر و رفیق و سال بالایی و انقلابی و غیر انقلابی :) باید در نظرت یکسان باشند. کشیده شدن در بازیهای سیاسی چپیها و راستیها سمّ مهلکی است که رمق را از تو میگیرد و ادامه راه را برایت ناممکن میسازد.
درنهایت، بدان که برای به ثمر نشستن صنفی عزیز، از سال ها قبل زحمات زیادی کشیده شده. از زمان آقا بهزاد تا علی آقای لطفی و اکنون، علیرضا بیک احمدی خودمان! حیف است حالا که صنفی برای خودش وزنهای شده و در دانشکده جا افتاده و میان اساتید و کارمندان و مسئولین نیز جایگاهی پیدا کرده، زمین بماند و متوقف شود. پس صمیمانه از شما دانشجویان عزیزی که دغدغه بهتر شدن دارید، میخواهم که آستینتان را بالا بزنید و به میدان بیایید، مطمئن باشید که پشیمان نخواهید شد.