مقدمه
وقتی از رابطه بین "ترسیم" و "معماری" صحبت میشود دو واژه Drawing (ترسیم) و Representation(بازنمایی) است که اهمیت مییابد. در طول 6 دهه اخیر(از دهه 60 میلادی تا امروز)، ترسیم و بازنمایی به جریانهای فکری مهم دیسیپلین معماری تبدیل شدهاند و پیروانش، معماران و گروههای معماری عموما آوانگارد، رادیکال و پیشرویی هستند که معماری را نه به معنای آنچه که متعارف است(معماری به مثابه ساختن)، بلکه معماری را به مثابه دریچهای برای تعمق در زمینههای مختلف میبینند. در این سیر تاریخی 50 الی 60 ساله، مسئله اصلی مورد توجه این معماران یا گروههای معماری با وجود تفاوت شیوه برخوردشان، نگاه به آینده است.این نگاه به آینده در این سالها دستخوش تغییراتی شده که ماهیت و ادبیات ترسیم و بازنمایی را تغییر داده و از دو جنبه میتوان آنها را بررسی و صورتبندی کرد. گروهی که آیندهای خیالی، فانتزی، رویایی یا برعکس آن، نامعلوم و هولناک را به تصویر می کشند و عمدتا به وسیله ترسیم به این امر میپردازند و ترسیم برای آنها چیزی بیش از یک تولید تصویر گرافیکی است و گروهی که با آیندهپژوهی، سعی بر به نمایش گذاشتن آنچه که اتفاق خواهد افتاد را دارند و به بازنمایی امر در حال وقوع می پردازند. بینش آیندهنگرانه برای این گروه به سبب فهم جهان آینده و چگونگی انجام کنشهای طراحانه برای زندگی در پیش رو امری مهم است. آنچه در ادامه بررسی می شود، صورتبندی و بررسی سیر تاریخی تغییر و تحول این کنش(از ترسیم تا بازنمایی) و شناخت ابزارها، شیوهها و رویکردهای مختلف طراحان،معماران و دیگر هنرمندان در برخورد با این امر است.
1-رویاپردازان در جست و جوی اتوپیاها با نگاهی به آنچه که گذشت.
یکی از مهمترین معماران این حوزه پیتر آیزنمن[1]است. او معماری را دیسیپلینی میدید که به واسطه آن "امر کریتیک" یا نقد در آن روی دهد و واسازی متن، تدوین ادبیات و توجه به مفاهیم انتقادی را جزیی جداییناپذیر از آن می دید و خاستگاه های فکریش از ادبیات دی کانستراکشن(واسازی) و فیلسوفانی چون ژاک دریدا و ژیل دلوز نشات میگرفت.
آیزنمن با به کار بردن واژه معماری مقوایی[2] و اهمیت دادن به "ترسیم" به جای "ساختن" و پیاده کردن این تفکر در اکثر کارهای ساخته شده و ساخته نشده اش(خانه های مقوایی[3] و مجموعه ماکس راینهارت[4])، به نقد معماری و ساختار تفکری هم عصر خود پرداخت و ترسیم را به عنوان کنش و تکنیکی معمارانه در نظر گرفت. ترسیمات آگزونومتریک وی دریچهای برای واسازی ساختارهای درونی یک بنا، تحلیل و تجزیه فرمهای معماری مدرن و بیرون کشیدن معناهای تازه از لایه های مختلف ساختمان، شهر و زمینهاش، با هدف تغییر یا نقد ساختار موجود و رسیدن به آیندهای که می تواند ساختن در آن مسئله اصلی نباشد بود. ترسیمات آن قدر برای آیزنمن به عنوان یک ابزار نقادانه اهمیت داشت که حتی آثار ساخته نشده و ترسیمی اش بیشتر از آثار ساخته شدهاش است.
گروههای معماری آرکیگرام[5](پیترکوک، دنیس کرامپتون، مایکل وب، دیوید گرین، وارن چاک، ران هرون) ، آرکیزوم[6] (آندرئا برانزی،گیلبرتو کورتی و پائولو دگانلو) و سوپراستودیو[7](آدولفو ناتالینی و کریستیانو تورالدو(، گروه های رادیکال معماری در دهه های 60 و 70 میلادی بودند که همگی با نگاهی به آینده، در پی یافتن اتوپیاهای شخصی از طریق ترسیم بودند. آن ها رویاپردازانی[8] بودند که با شیوههای مختلفی چون کلاژ، فتومونتاژ و.... جهان آینده را در تصویرسازی[9]هایشان تخیل می کردند. آرکیزوم و سوپراستودیو با آثاری چون شهر بدون توقف[10] و زندگی بعد از معماری[11]نگاهی هتروتوپیا[12]یی(به تعبیر فوکو و به معنی دگرجاها) و آرکیگرام نگاهی تکنولوژیمحور و فنسالارانه به آیندهای نه چندان دور داشتند و شهر را محور مهمتری برای تخیلات خود در نظر گرفتند(شهر رونده[13] و شهرپلاگ این[14]). سایمونسدلر[15]گروه آرکیگرام را معمارانی بدون معماری[16]نامیده است. معمارانی که به جای ساختن، نساختن را برگزدیدند و با ترسیمات خود توانستند بنیانهای فکری مهمی در معماری مدرن به جای بگذارند و تحولی مهم ایجاد کنند. "سر پیتر کوک" مطرحترین فرد گروه، در سال های بعد از آرکیگرام و در پروژه ها و تالیفات شخصیش، همواره مسئله ترسیم را امری مهم و جدانشدنی از معماری و یا Motive Force of Architecture نامیده است. سدریک پرایس[17] و لبییوس وودز[18]دیگر معماران رویاپردازی بودند که همچون این گروهان با ترسیمات خود جهان آینده را به تصویر کشیدند.
ترسیمات اتوپیایی با رویکرد نقادانه[19] رم کولهاس[20] در کتاب مهمش، نیویورک هذیانی[21] و چند پروژه دیگر وی در همان دهه نیز دیده می شود. کولهاس هم برای ترسیم آیندهای بهتر به این تکنیک روی آورد و مانند گروه آرکیگرام به جای نگاه به تکبنا یا یک ساختمان، کل شهر را محور مطالعات انتقادی خود قرار داد. کولهاس در این کتاب از ساختار گرید[22] شهر منهتن و وویدها[23]یی(فضاهای خالی[24]) که شهرها به آنها در آینده نیاز دارند صحبت کرد و با کمک همکارانش مدلون ریزندورپ[25] ، الیا رنگلیس[26]و زویی زنگلیس[27] به ترسیماتی سورئال، مالیخولیایی و فانتزی رسید که شکل دیگری از رویاپردازی و تفکر نقادانه به جهان آینده بود. تفاوت مهم کولهاس با نمونههای قبلی، فارغ از جنس تصویرسازیها در این است که کولهاس توانسته دغدغهها یا مگاکانسپتهای اصلی ذهنی خود را در دهههای بعد به شکل گستردهای بسط دهد و تثبیت کند و البته توانسته که آنها را به معماری(به مثابه ساختن) تبدیل کند. او پروژه ماکسراینهارت آیزنمن را که در حد ترسیم،ماکت و دیاگرام باقی مانده بود با رویکرد و نگرشی جدید بازطراحی کرد. نمود ترکیب شده موبیوس[28] فولد[29] آیزنمن با فضاهای توخالی و وویدهای شهری کولهاس در ساختمان سی سی تی وی[30] چین ظاهر می شود.
به لیست معماران مهمی که مانند کولهاس بعد از ترسیمات انتقادی یا تصویرسازی هایشان به امر ساختن روی آوردند، میتوان اسامی دیگری هم اضافه کرد مانند دنیل لیبسکیند[31] که رد ترسیمات اولیهاش بعدها در پروژه ای چون موزه یهود[32] یافت شد و یا تصویرسازیهای انتزاعی[33] با شکلهای تکهپارهشده[34]زاحا حدید(با تاثیر از آوانگاردهای روس،جنبش سوپرماتیسم[35] و نقاشیهای کازمیر مالویچ[36]) که بعدتر در طرحها و فرمهای معماریاش مثل ایستگاه آتشنشانی ویترا[37] نمود عینی یافت و یا ترسیمات برنارد چومی[38] برای پارک دلاویلت[39]که به دنبال نقد ساختار موجود(معطوف کردن نگاه به رویداد به جای برنامه)و لذت در معماری[40] بود و در نهایت به فولی[41]های سرخ رنگ معروف وی تبدیل شد.
بلید رانر[42]ساخته ریدلی اسکات[43] در دهه 80 میلادی یکی از مهمترین فیلمهای علمی-تخیلی سینما و یکی از بزرگترین رویاپردازی ها برای آینده شهرها است. اهمیت کار ریدلی اسکات در این است که برای اولین بار یک شهر واقعی( لسآنجلس) را با تصویری آینده نگرانه و دیستوپیایی(پادآرمانشهر) و در قالب یک شهر پستمدرن نشان می دهد. تصویر لسانجلس که خاستگاه سرگرمیسازی است(هالیوود و صنعت موسیقی عامه پسند)به شکلی منتقدانه واسازی می شود.اسکات تصویر کلیشهای و آرمانی نمایش داده شده توسط هالیوود را عامدانه می شکند و به جای نمایش شهری که تجلی آرمانها و رویاهای بشریت است، لسآنجلس را در مقام ویرانشهری تکنولوژیک با استعارهای از زوال و فروپاشی نشان میدهد. شهری بیهویت، التقاطی و چند فرهنگی، پر از تنوع و تکثر که در آن حتی انسانها نیز در چالش دائمی بحران هویت با خود هستند و مرز بین انسان و رپلیکنتها[44] (رباتهای مصنوعی شبیه انسانها و از اولین نمونههای سایبرگها[45] در سینما) قابل تشخیص نیست. بلید رانر روی بیشتر فیلمهای ساخته شده این ژانر در سینما(همچون انیمه ژاپنی شبحی در پوسته[46]( و روی ترسیمات و تصورات آیندهنگرانه تاثیر فراوانی گذاشت.
برای جمعبندی بخش اول باید نوشت که معماران و هنرمندان این حوزه، با ترسیم رویاهای خود از جهان آینده(اتوپیا، دیستوپیا یا هتروتوپیا) به شکلهای مختلفی چون کلاژها، تصاویر فانتزی، ترسیمات آگزونومتریک و نگاهی نقادانه هر چیزی راVisualize میکردند.
2-گمانهزنی اندیشمندانه برای معاصر کردن آنچه که اتفاق خواهد افتاد.
اما با گذشت زمان و رخ دادن پیشرفتهای تکنولوژیک فراوان، اهمیت یافتن فضای سایبر[47]، فراگیری رسانهها و شبکههای اجتماعی، نگاه جدی تر و علمیتر به مسائل آیندهپژوهانه و محو شدن[48]مرزهای بین رشتهها و به وجود آمدن حوزههای بینارشتهای[49]، جنس نگاه به مسئله آینده تغییر کرد و ترسیم جای خود را بازنمایی داد. به جای رویاپردازی یا نگاه کریتیکال، گمانهزنی و تفکر عمیق[50] ، مسئله اصلی متفکران و پژوهشگران و معماران این دوره شد. در این دوره، معماری با رشتهها و حوزههای دیگری چون سینما و تلویزیون به گونهای ادغام می شود که نتوان به راحتی آنها را از هم تشخیص داد. پژوهشگران یا ترسیمگران این دوره الزاما معمار(آنچه که در دسته اول شرح داده شد که اکثرا معمار بودند.) نیستند و از حوزهها و رشتههای دیگری به بازنمایی جهان آینده می پردازند. مثلا میتوان از دنی ویلنوو[51]و بلیدرانر 2049 (دنباله بلیدرانر) صحبت کرد. ویلنوو و تیم پروداکشندیزاین و ستدیزاین(مدیران تولید و طراحان صحنه که ارتباط نزدیکی با معماری دارند) تنها کارگردان و سازندگان فیلم نیستند، بلکه معمارانی هستند که با گمانهزنی کردن در جهان آینده و پژوهش بر روی اطلاعات و دادهها، آنچه که در دسترس و تحلیل جامعی از اطلاعات، واقعیت آنچه را که اتفاق خواهد افتاد در قالب یک فیلم سینمایی یا فیکشن ترسیم و در واقع آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد را در زمان حال و معاصر، تئوریزه یا بازنمایی میکنند. رویکردی متفاوت با بلیدرانر دهه 80 که بیشتر از جنس رویاپردازی بود و با حفظ و پایبندی به اصول ترسیمات فضایی همان فیلم. همانگونه که مشخص است، تکنیک ها و زبان ارائه به دلیل این تغییر رویکرد عوض می شود. به جای تصویرسازی و کلاژ و ترسیم ما بیشتر با روایت پردازی[52]، قصه گویی[53] و داستانها[54] مواجه هستیم و به همین دلیل در سینما و تلویزیون نمونههای بیشتری از این جنس تصویرسازیها می بینیم. از نمونههای متاخر این گروه، میتوان به جاناتان نولان و لیزا جویی[55] خالقان سریال "وستورد[56]" اشاره کرد که به خصوص در فصل سوم با کمک جاناتان کارلوس(کارگردان هنری) و هاوارد کیومینگس(مدیر تولید) و با مشاوره و همراهی بیارکه انگلس[57](معمار) شهرها و ساختمانهایی را برای آیندهای نزدیک خلق کرده اند که تصور آن بسیار قابل باور است. یک جهان تخیلی اما کاملا واقعی و در کنار آسمانخراشهای موجود در لسآنجلس، سنگاپور و اسپانیا، در کنار آثار معمارانی چون نورمن فاستر[58]، سانتیاگو کالاتراوا[59]، ولف پریکس[60]و ریکاردو بوفیل[61]با ذکر این نکته که مسئله اصلی زندگی در آینده، تئوری و نقد(معماری به مثابه تالیف) و یا ساختمانها و آسمانخراشها(معماری به مثابه ساختن) نیست و معماری اطلاعات[62]، طراحی دادهها[63]، رابطه بین هوش مصنوعی[64]و شهر، تکنولوژی های واقعیت مجازی[65] و واقعیت افزوده[66] و ترکیب شدنشان با اکسسوارهای خانه، پوشش انسانها، محیط و مثالهایی از این قبیل، مسائلی هستند که برای جهان امروز اهمیت دارند و باید بازنمایی شوند.
"لیام یانگ[67]" یکی از معمارانی است که به صورت مستمر به گمانهزنی در این حوزهها میپردازد(او خود را یک Speculative Architect معرفی می کند) و شاید از دیگر معماران همعصر خود، بیشتر توانسته که ارتباط بین مقوله بازنمایی معمارانه از شهرهای آینده، سرگرمی[68] و داستانپردازی را برقرار کند. او به وسیله روایتها، فیلمها یا انیمیشنهای کوتاه، لکچر-پرفورمنسهای خلاقانه و نامتعارف از سیاست، اقتصاد، فرهنگ مصرفی، فرهنگ رسانه، جهان آینده، تکنولوژیها و دنیاهای آخرالزمانی صحبت میکند و مقوله Dramatize کردن اطلاعات و دادهها را به تکنیکی برای تصویرسازیهای خود تبدیل کرده است.
میتوان به این لیست افراد دیگری چون دیوید کراننبرگ[69](با سه فیلم "ویدیو دروم[70]" ،"اسکنرز[71]" وٍ "اگزیستنس[72] " که درباره ارتباط جهان رسانه و جهان گیم با دنیای واقعی و ادغام آنها با یکدیگر است) یا اندرو نیکول[73](فیلم "سیمون[74]" درباره ارتباط بین هوش مصنوعی و زندگی و "انون[75]" درباره نقش و پیشرفت واقعیت افزوده و استفاده آن در زندگی روزمره) یا چارلی بروکر[76](با سریال "بلک میرور[77]" که آینده سیاه و دیستوپایی ساخته شده توسط تکنولوژی را پیشبینی و بازنمایی می کند) و یا ری کرتزویل[78](تئوریسین و دانشمند علوم رایانهای و آینده پژوه) که در کتاب "تکینگی نزدیک است[79]" عصر تکینگی تکنولوژی را پیشبینی می کند، یعنی عصری که در آن با توجه به پیشرفت هوش مصنوعی، ماشینها از انسانها پیشی میگیرند و یا جولیان جینز[80]با کتاب خاستگاه خودآگاهی[81] از زمانی صحبت می کند که تکنولوژی انسان در ترکیب با هوش مصنوعی به خودآگاهی می رسد و تراجنسیت و ترابشریت[82] ها خلق می شوند، موجوداتی فراتر از جنسیت و انسانها که جهان آینده با سرعت در حال نزدیک شدن به آن است.(هر دو تئوری و کتابهای ری کرتزویل و جولیان جینز از منابع الهام ساخت سریال وستورد هم بودهاند.)
همانگونه که گفتهشد افراد این گروه الزاما معمار نیستند اما به شیوههای گوناگون در حال تئوریزه کردن، به نمایش درآوردن و یا تحقق بخشیدن به الزامات جهان آینده هستند و به عبارتی امر غیرقابلپیشبینی را هر روز برای مردم، باورپذیرتر میکنند.
آینده از آن چیزی که فکر میکنیم به ما نزدیک تر است و حدود 6 دهه است که ترسیم و بازنمایی به ابزارهایی برای ساختن جهان آینده در دست معماران، شهرسازان و افرادی که در حوزههای بینارشتهای فعالیت میکنند، تبدیل شده است. مسئله اصلی تغییر رویکرد، ابزارها و تکینکهاست: از رویاپردازی به گمانهزنی های اندیشمندانه، از تئوری به تحلیل، از ترسیم به بازنمایی، ازنقد و کریتیک به روایتگری و فیکشن و از تصویرسازی و ویژوالیزیشن به داستانسرایی و دراماتیزیشن. غافل شدن از این نکات و تغییرات، چیزی به جز درجازدن در ادبیات کهنه یا تکرار بیهوده تئوریهای بارها گفته شده نیست.
رویاسازی برای جهان معاصر
پس از بررسی دو جنبه ترسیم و بازنمایی و درک تغییرات آن در چند دهه اخیر و با فهم این نکته که ترسیمات دسته اول برای رسیدن به آیندهای بهتر، برآمده از ریشههای گذشته(نفی، اثبات، وام گیری یا نقد آن) و بازنماییهای دسته دوم برای رسیدن به آینده در حال وقوع، برآمده از آیندهپژوهی و تحلیل آن است، به افرادی خواهیم رسید که با گذر کردن از این مراحل، به تولید در جهان معاصر و زیستن در اکنونیت میپردازند. (آیزنمن با وجود آنکه یک معمار-مولف دسته اول است، سال ها پیش از اکنونیت [83]سخن گفته بود.)
آنهایی که به رویاهای مردم عصر خود، تحقق میبخشند مانند ایلان ماسک[84]که رویاهای شخصیاش را برای خود، تبدیل به پول و سرمایه و برای افراد مرفه، تبدیل به حقیقت میکند(سفر توریسیتی به فضا[85] ، هایپرلوپ[86] و خودروی تسلا سایبرترک[87]) یا مارک زوکربرگ و کوین سیسترام و جک دورسی(فیس بوک و ایستاگرام و توییتر) که ارتباطات اجتماعی همه افراد را در هر کجای جهان تسهیل و هر فرد را به یک رسانه تبدیل میکنند و در قدمهای بعدی خود به فکر ساختن شیوههای جدید ارتباطات به خصوص ارتباطات بدون کلامی هستند یا ژولین آسانژ با ویکی لیکس که "امکان دسترسی کلی و عام به هر گونه محتوای خاص و جزیی را میدهد و عمومیت دسترسی و تضمین جریان آزاد اطلاعات را فراهم میکند که به هر فردی امکان نه گفتن به قدرتمندترین دولتها را هم میدهد.[88]"
برای این افراد، مسئله دیگر ترسیم و بازنمایی و نگاه به گذشته یا آینده نیست. مسئله زمان حال است و برای ساخت زمان حال، باید مجموعهای از دانشهای نظری و عملی، نگاه کریتیکال به گذشته و نگاه گمانهزنانه به آینده، تصویرسازی و روایتگری را با هم ترکیب و تلفیق و همه آنها را درک و تحلیل کرد و برای زیستن در زمانه خود، زیستن در زمان حال و زیستن در لحظه، به تعبیر رابین ویلیامز[89] در فیلم انجمن شاعران مرده[90]، "دم را غنیمت شمارد"[91]و اقدام به عمل و تولید کرد.(Pragmatism/Production) این افراد بهجای رویاپردازی، رویاسازی میکنند یا به عبارتی دیگر میتوان گفت "آنها جهان زیسته ما و جهانی که قرار است در آن به زیستن بپردازیم را معماری میکنند."
[1] Peter Eisenman
[2] Cardboard Architecture
[3] Houses of Cards
[4] Max Reinhardt Haus
[5] Archigram
[6]Archizoom
[7]Superstudio
[8] Dreamers
[9] Artwork
[10] No-Stop City
[11] Life After Architecture
[12]Heterotopia
[13] Walking-City
[14] PlugIn-City
[15] Simon Sadler
[16] Architecture without Architecture
[17] Cedric Price
[18]Lebbeus Woods
[19] Critical Approaches
[20] Rem Koolhaas
[21] Delirious NewYork
[22] Grid
[23]Void
[24] Negative Spaces
[25] Madelon Vriesendorp
[26] Elia Zenghelis
[27] Zoe Zenghelis
[28] Mobius Strip
[29] Fold
[30] CCTV Headquarters
[31] Daniel Libeskind
[32] Jewish Museum
[33] Abstract
[34]Fragmented
[35] Supermatism
[36] Kazimir Malevich
[37] Vitra Fire Station
[38] Bernard Tschumi
[39] Parc de la Villette
[40] eROTicism in Architecture
[41] Folie
[42]Blade Runner
[43]Ridley Scott
[44] Replicant
[45] Cyborg
[46] Ghost in the Shell
[47] Cyberspace
[48] Blur
[49]Interdisiplnary
[50] Speculate/Speculative Architecture
[51]Denis Villeneuve
[52] Narrative/Narrative Architecure
[53]Storytelling
[54]Fiction
[55] Jonathan Nolan and Lisa Joy
[56] WestWorld
[57] Bjarke Ingels(BIG)
[58] Norman Foster
[59]Santiago Calatrava
[60]Wolf Prix
[61]Ricardo Bofill
[62] Information Architecture
[63] Data Design
[64]Artificial Intelligence
[65] Virtual Reality
[66] Augmented Reality
[67] Liam Young
[68] Entertainment
[69] David Cronenberg
[70] Videodrome
[71] Scanners
[72] eXistenZ
[73] Andrew Niccol
[74] Simone
[75] Anon
[76] Charlie Brooker
[77] Black Mirror
[78] Ray Kurzweil
[79] Singularity is Near
[80] Julian Jaynes
[81] The Origin of Consciousness in the Breakdown of the Bicameral Mind
[82] Transhumanism
[83] Presentness
[84] Elon Musk
[85] SpaceX
[86] HyperLoop
[87] Tesla Cybertrack
[88] از مصاحبه ژولین آسانژ با هانس اولریش اووبریست منتشر شده در کتاب "درجریان" نوشته بوریس گرویس-انتشارات هنوز 1397
[89] Robin Williams
[90]Dead Poets Society
[91] Seize the Day