1-مرگ فروشنده،مرگ باشکوهیه.
فروشنده داستان کیست؟ ویلی لومان نمایشنامه آرتور میلر که عماد نقشش را بازی میکند ...مردی شکستخورده و فراموششده که منتظر مرگ باشکوهش است و در تنهایی میمیرد؟ زنی که در تئاتر تنفروشی میکند اما در زندگی واقعی مادری دلسوز و مهربان است؟ و یا مستاجر قبلی این خانه که مدتهاست خبری ازش نشده..؟ فروشنده های فیلم یا غایب هستند یا مردهاند. شاید هم میخواهند فراموش شوند... از خاطره خانواده...ساختمان و یا حتی جامعهشان... "فروشنده" ها جایی در این صحنه ندارند... آنها محکوم به مرگند،در تنهایی.
2-همیشه حق با مشتری نیست.
مشتری داستان کیست؟بابک که پیغام یواشکیاش هرگز به دست آهو نمی رسد..؟ پیرمردی بازنشسته و آرام با خانوادهای شریف در آستانه ازدواج دخترش ... خریدار است یا وسوسه خرید را دارد؟ داماد خانواده که با وانتش معلوم نیست چه کارها کرده...چه چیزی را خرید میکند که انقدر مشکوک است..؟ عماد یا رعنا که مشتری خانه جدید هستند... خانهای که کارکترایز شده و از محل آسایش و آرامش به مکانی پر خطر تبدیل شده.... چه خانه ابتدای فیلم که ساختارهایش نابود میشوند و چه خانه دومشان که به مکانی دردناک و پرخطر تبدیل میشود.. مشتریهای فیلم نقش مهم و پررنگی دارند اما همه چیز به آنها ضربه میزند.... چه بابکی که روی صحنه تئاتر هرزه خطاب می شود و چه پیرمردی که دودمانش به باد می رود... دامادی که زندگیش نابود می شود و عماد و رعنایی که به مرور تغییر میکنند.. انگار که گریم میشوند تا به صحنه بروند... گریم برای فرار از زندگی... گریم برای تبدیل شدن به نقش هایی چون فروشنده...مشتری و یا حتی گاو...
3-خرید مطمئن و ارزان را با ما تجربه کنید.
خریداران به دنبال بهترین کالاها با مناسبترین قیمت هستند. چه کسی است که در برابر کالایی مرغوبتر اما قیمتی مناسب وسوسه نشود؟مهم این نیست که چه میخرد... قیمت همان قیمت است پس کالا اهمیتی ندارد. مهم نیست که چه کسی کالا فرض میشود و چه کسی نه. همه در نگاه خریدار کالا محسوب میشوند. چشم خریدار فقط دنبال خرید است و چشم فروشنده به دنبال قیمت. جالب ترین بخش داستان آنجاست که فروشنده و کالا یکی باشند... هم مشتری راضی است و هم فروشنده. اما هولناکترین بخش داستان آنجاست که فروشنده نباشد اما کالا باشد.. خریدارها دیگر رحمی ندارند... خریدارها مطمئن و ارزان خرید میکنند.
4-درخشش ابدی یک ذهن پاک
عماد ،رعنا، پیرمرد ،مستاجر سابق و خانه(هم خانه سابق و هم خانه جدید) مهمترین عناصر فیلم جدید فرهادی در تلفیق با نمایشنامه مرگ فروشنده به شکل هولناک و برجستهای تصویر واقعگرایانه و دردناک جامعه این روزهای ما را به تصویر میکشند. خانههایی که یا ویران می شوند یا ویرانگرند. ساختارهایی که آنقدر غلط هستند که به راحتی شکسته می شوند.(دیوارهای خانه ترک بر میدارند یا کتابهای درسی که به سطل زباله ریخته میشوند) مستاجری که خانهای را بدنام می کند و پیرمردی که خانوادهاش را بد نام می کند. ارتباط عجیبی بین خانه و خانواده برقرار است. ارتباط عجیبتری که در یک چرخه سلسلهمراتبی خانواده-خانه-جامعه می افتد و عمادها و رعناها را قربانی میکند. قربانیانی که بر صحنه میدرخشند و تماشاگران برایشان دست میزنند چرا که مرگ فروشنده را نشانمان دادند اما کسی نمیداند که در زندگی واقعیشان درخششی وجود ندارد و مدتهاست که مردهاند...
به احترامشان دست بزنیم..
+این یادداشت در تاریخ 21 شهریور ماه 1395 و پس از اکران فیلم فروشنده نوشته شده است و بدون تغییر و ویرایشی دوباره در این صفحه بازنشر می شود.