ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

آزادی خواهی یا عقیم سازی؟

مهمترین شعارهای نولیبرالیسم غربی آزادی خواهی و برابری خواهی هستند. از دهه 1970 به اینسو در کلیه شئون فرهنگ غربی چند کلیدواژه دائما تکرار می شوند. اینها کلماتی هستند از قبیل آزادی (freedom)، برابری (equality)، حق انتخاب (choice)، و منصفانه (fair). نقطه اوج و بزرگترین دستاوردی که نیروهای به اصطلاح پیشرو (progressive) آن را با زرق و برق و آب و تاب و افتخار مطرح می کنند پدیده ای است به نام "ازدواج همجنس بازان".

از آنجا که فعل همجنس بازی در ایران غیر قانونی است، بسیاری از هموطنان ما تصور می کنند آزادی همجنس بازان به این معنی است که کاری به کار این افراد نداشته باشیم. اما واقعیت آن است که مدتها است در کشورهای غربی کسی کاری به کار این جماعت ندارد و فعل همجنس بازی جرم نیست. دعوای اصلی ایشان بر سر متحول کردن نهاد سنتی ازدواج و خانواده است بطوری که همجنس بازان را هم در بر بگیرد. یکی از مهمترین نتایج چنین تحولی اعطای حق سرپرستی کودکان بی سرپرست است. یعنی کودکی که به دلایلی، منجمله فوت والدین، از نعمت پدر و مادر محروم شده می تواند به یک زوج همجنس باز سپرده شود.

البته طرفداران ترویج همجنس بازی به این هم اکتفا نکرده و تحت عنوان "برابری" تقاضا می کنند همجنس بازان در کلیه امور اجتماعی "نمایندگی برابر" داشته باشند. به این معنا که به عنوان مثال در مدارس باید حتما معلم همجنس باز وجود داشته باشد. یا در فیلم ها و سریال ها باید شخصیت ها و قهرمانان شامل همجنس بازان هم باشند. مثلا اخیرا بطور رسمی اعلام کردند شخصیت کارتونی باب اسفنجی همجنس باز است. یا برخی از ابرقهرمانان (super-hero) در کارتون های کودکان را با شخصیت همجنس باز یا سایر هویت های جنسی نامتعارف ارائه می کنند.

پیشتر نشان دادیم که آزادی همجنس بازان و همچنین در کنار آن جنبش فمینیسم که با شعار آزادی زنان فعالیت می کند نه تنها برابری خواه و عدالت خواه نیستند، بلکه تنها در صورت تداوم نابرابری می توانند وجود داشته باشند. علت این امر پایین افتادن نرخ باروری در جوامعی است که فمینیسم و همجنس بازی در آنها رواج یافته، که این امر این جوامع را محتاج دریافت نیروی کار مهاجر از کشورهای جهان سوم می کند. و البته نیروی کار جهان سوم هم به دلیل نابرابری عمیق در سطح رفاه میان این جوامع با جوامع غربی است که انگیزه مهاجرت را پیدا می کنند. پس در صورت برقراری برابری و عدالت در سطح جهانی، امکان تداوم فرهنگ فمینیسم و همجنس بازی هم از میان خواهد رفت.

حال این سوال مطرح می شود که آیا این جنبش ها آزادی خواه هستند؟ آیا آنطور که بر اساس ایدئولوژی نولیبرال ادعا می کنند، آزادی و حق انتخاب ارزش های پایه ای آنها هستند؟

توجه داشته باشید که هر چند قوانین ازدواج در بسیاری از کشورهای غربی تغییر یافته تا امکان ازدواج برای همجنس بازان فراهم شود، اما چند همسری همچنان غیر قانونی است. نه تنها کسی برای آزادی چند همسری مبارزه نمی کند، بلکه فرهنگ غربی همچنان چند همسری را قبیح و نادرست می شمارد. البته حتی در میان غربی ها هم هستند اقلیت کوچکی که تمایل به ازدواج چند همسری دارند. اگر اساس و ارزشهای لیبرال غربی بر پایه "حق انتخاب" و "آزادی" است، پس چرا این افراد چنین حق انتخابی ندارند؟ اگر چنانچه همجنس بازان ادعا می کنند "عشق عشق است" پس چطور عشق یک مرد و بیش از یک زن عشق نیست؟

این سوال را از این نظر نمی پرسیم که از چند همسری دفاع کنیم، بلکه مراد ما برملا کردن تناقضات نهفته در ایدئولوژی لیبرال غربی است. زیرا از اینجا است که متوجه می شویم مساله اصلی نه آزادی است، نه برابری، و نه حق انتخاب. بلکه اینها همه برای رد گم کردن هستند و مساله اصلی چیز دیگری است.

مساله مشابه دیگر کودک همسری است. نه تنها کودک همسری غیر قانونی است، بلکه سازمانهای دولتی و غیر دولتی متعددی در غرب وجود دارند که با پدیده کودک همسری مبارزه می کنند. توجیه اصلی این سازمانها این است که کودکان نباید مورد سوء استفاده بزرگسالان قرار بگیرند. همچنین به این مطلب اشاره می کنند که بارداری زود هنگام اثرات سوئی بر سلامت دختران جوان می گذارد. به نظر می رسد این توجیهات برای نادیده گرفتن شعار "عشق عشق است" (love is love) در مورد کودکانی که عاشق بزرگسال و بزرگسالانی که عاشق کودک می شوند کافی است.

اما همانطور که در نوشته های پیشین نشان داده شد، قوانین غربی به تدریج در جهت تشویق کودکان و نوجوانان به سوی امکان پذیرش هویت جنسی بر خلاف جنسیت واقعی ایشان می رود. همچنین در همین راستا تسهیلات دولتی برای عمل تغییر جنسیت و استفاده از داروهای جلوگیری از بلوغ جنسی و هورمونهای جنیست مخالف فراهم می شود. دیدیم که تمام اینها اثرات جانبی جدی بر سلامت کودکان گذاشته و همچنین بطور مادام العمر آنها را عقیم می کند.

توجه داشته باشید که از نظر اجتماعی چند همسری و کودک همسری هر دو در جهت افزایش نرخ باروری عمل می کنند. در بسیاری فرهنگ های شرق و غرب آسیا که در اثر درگیری های قومی و قبیله ای تلفات زیادی داشتند این دو گرایش به عنوان مکانیزم جبران کننده کمبود جمعیت رواج داشته است.

پس متوجه می شویم هر چیزی که در جهت کاهش نرخ باروری باشد در فرهنگ نولیبرال غربی پسندیده و نماد آزادی و برابری است. متقابلا هر چیزی که در جهت افزایش نرخ باروری باشد پدیده ای شنیع و غیر قابل پذیرش دانسته شده و نماد عقب ماندگی است.

بنابراین مساله اصلی آزادی خواهی نیست، بلکه عقیم کردن جمعیت تا حد ممکن، و فراهم کردن امکان دریافت مهاجرین سر به زیر و ماهر و حرفه ای است که تربیت و آموزش ایشان هیچ هزینه ای ندارد.

آزادیبرابریlgbtlgbtqفمینیسم
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید