دونالد جی ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، به وعده خود عمل کرده و تعرفه های گمرکی بی سابقه ای بر واردات از تقریبا تمام کشورهای جهان وضع نموده است.
عده ای حیران مانده اند که چرا آمریکا حتی به متحدین خود رحم نکرده و اقتصاد آنها را هم هدف قرار داده. عده ای هم ژست عقل کل می گیرند و ادعا می کنند این اقدام آمریکا موجب وضع تعرفه های متقابل علیه آمریکا خواهد شد که اقتصاد آمریکا را ویران و نابود خواهد کرد!
لیکن این سیاست آمریکا کاملا حساب شده و دقیق است و با هدف احیای قدرت صنعتی آمریکا طراحی شده.
باید توجه داشته باشیم که یکی از مولفه های نظم نولیبرال بر اساس جریان رانت امپریالیستی از سوی سایر کشورهای جهان به سمت آمریکا بود. تقاضا برای دلار آمریکا به عنوان پول جهانی موجب می شد که آمریکا بتواند بسیار بیشتر از توان اقتصادی واقعی خود دلار خلق کرده و از این طریق کسری تراز تجاری خود با سایر کشورها را تامین نماید.
اما این رانت امپریالیستی در طول زمان موجب انتقال صنایع از ایالات متحده به دیگر کشورها و خصوصا چین گردیده و لذا موجب افت بهره وری اقتصادی آمریکا گردید.
ترامپ در دوره اول خود برای جبران این ناترازی که موجب رشد غول آسای قدرت صنعتی چین شده است اقدام به وضع تعرفه های تجاری علیه چین نمود. اما در مقابل چین هم تعرفه هایی در پاسخ به تعرفه های آمریکا وضع نمود و نهایتا صادر کنندگان چینی با حرکت به سمت کشورهای ثالث مانند برزیل و مکزیک و کانادا و غیره، می توانستند کالاهای خود را به طور غیر مستقیم به آمریکا صادر کرده و از دیوار تعرفه ها در امان بمانند. در نتیجه کسری تراز تجاری آمریکا اصلاح نشد.
دولت بایدن برای حل مشکل از شیوه دیگری استفاده کرد. بایدن از رانت ناشی از جایگاه دلار استفاده کرده و با خلق بدهی های جدید اقدام به ارائه سوبسید به صنایع آمریکایی نمود تا آنها را در رقابت با صنایع چینی تقویت نماید. به زبان دقیق تر، یعنی بایدن رانت های سنگینی به صنایع آمریکایی داد. طبیعتا تعجبی ندارد که این حجم از رانت موجب افت شدیدتر بهره وری در صنایع آمریکایی شده و افت خروجی صنایع آمریکایی وضعیت کسری تراز تجاری را بدتر از قبل کرد.
اکنون ترامپ در دور دوم خود رویکرد جدیدی را در پیش گرفته.
دولت ترامپ اولا با حذف رانت های داخلی به دنبال احیای بهره وری در اقتصاد آمریکاست. حذف رانت یکی از اولویت های بسیار کلیدی در دولت ترامپ است و ایلان ماسک یکی از مجریان کلیدی در هدایت این پروژه بزرگ سیاسی و اقتصادی است.
ثانیا، ترامپ با وضع تعرفه های همزمان علیه تمام کشورها، امکان دور زده شدن دیوار تعرفه های آمریکا در برابر چین از طریق کشورهای ثالث را از بین می برد. ترامپ به همه شرکت های جهان این فرصت را داده است که با انتقال خط تولید خود به خاک آمریکا از تمام تعرفه های گمرکی معاف شوند. با توجه به جایگاه دلار آمریکا و این مطلب که ایالات متحده بزرگترین مصرف کننده جهان است، حتی اگر سایر کشورها تعرفه های متقابلی را علیه آمریکا وضع نمایند، اکثر شرکت ها ترجیح خواهند داد لااقل بخشی از خط تولید خود را که برای فروش در بازار آمریکا تولید می کند به درون آمریکا منتقل نمایند و این روند موجب احیای سریع قدرت صنعتی آمریکا خواهد شد.
ثالثا، می توان انتظار داشت در قدم بعدی دولت ترامپ مالیات های آمریکاییها را پایین آورده و با تسریع روند مقررات زدایی و زدودن موانع راه اندازی کسب و کارها، اثرات تورمی ناشی از وضع تعرفه های گمرکی را خنثی نماید.
در انتهای این پروژه کلان، ایالات متحده آمریکا با در اختیار داشتن بزرگترین بازار مصرف جهان، مجددا به بزرگترین قدرت صنعتی جهان تبدیل خواهد شد و همچنین به دلیل افزایش بهره وری تولید، دلار آمریکا جایگاه جهانی خود به عنوان یک پول قوی و جهانشمول را حفظ خواهد کرد.
در مقابل، جمهوری خلق چین با از دست دادن بزرگترین بازار مصرف خود که همان آمریکا است، ناچار خواهد شد با افزایش قدرت مصرف جمعیت داخلی خود کمبود تقاضا برای قدرت تولید عظیم خود را جبران نماید. اما افزایش قدرت مصرف یعنی افزایش جریان رانت در داخل، و این یعنی کاهش بهره وری در چین و همین مطلب موجب تسریع خروج صنایع از چین خواهد شد. نتیجتا در انتها قدرت صنعتی چین به میزان چشمگیری کاهش خواهد یافت و پروژه مهار چین بدون شلیک حتی یک گلوله به سرانجام خواهد رسید.
نظم نولیبرال جهانی با ماهیت ضد ملی آن دقیقا بر آمده از جریان رانت امپریالیستی ناشی از جایگاه جهانی دلار بود. این رانت اگر چه در ظاهر شیرین و آبدار، اما در عین حال فرصتی بود که چینی ها به نحو احسن از آن استفاده کردند و از ته جدل بهره وری و صنعت خود را به جایی رساندند که موجب شد آمریکاییها به شدت احساس خطر کنند.
اکنون ترامپ در صدد اصلاح این انحراف بزرگ تاریخی است و برای این کار ابتدا باید ریشه مشکل که همان رانت امپریالیستی است را لااقل موقتا از کار بیاندازد. لذا در این مرحله نه تنها آمریکا هیچ واهمه ای از تورم و کاهش ارزش دلار آمریکا و ریزش ارزش بازارهای بورس آمریکا ندارد، بلکه در واقع از آن استقبال هم می کند. چون همه اینها به معنی افزایش بهره وری در آمریکا است.
البته مشاهده گر ایرانی که اساسا درک درستی از بهره وری نداشته و تصور می کند رانت ابتدا و انتهای اقتصاد است، با دیدن این صحنه خیال می کند روند افول آمریکا به اوج خود رسیده!!
آنچه شاهد آن هستیم نه تنها تسریع افول آمریکا نیست، بلکه یک چرخش عظیم و مقدمه جهش آمریکا در عرصه جهانی است. جهانی که با ابتکار عمل آمریکا از دوران جهانی گرایی نولیبرال و ضد ملی خارج شده و وارد دوران ملی گرایی نوین می گردد.
در دوران ملی گرایی نوین، بهره وری حرف اول را می زند و رانت دیگر جایگاه سابق را نخواهد داشت. آمریکا دیگر برای سرکوب زیاده خواهی های طبقه کارگر خود نیازی به دریافت مهاجرین بیلمز و بی سواد و عمله و کارتن خواب از کشورهای جهان سوم ندارد. چون در دوران انقلاب هوش مصنوعی به سادگی می توان کارگر را با اتوماسیون تعویض کرد.
وقتی نیاز به واردات مهاجر نباشد، نیازی به کاهش نرخ باروری هم نیست. لذا ترویج همجنسبازی و اخته کردن کودکان و فمینیسم و حق بچه کشی زنان هم دیگر کارکرد خود را از دست داده و مجددا ارزش های زندگی خانوادگی کارکرد پیدا می کند. و از آنجا که بر خلاف اروپا و ایران و کانادا و غیره، آمریکا یک دولت-ملت عملگرا است و نه ایدئولوژیک، لذا چیزی که کارکرد نداشته باشد به سرعت کنار گذاشته می شود.
نهایتا وقتی قرار باشد قدرت صنعتی آمریکا احیا شود، نیازی به باج دادن به طبقه کارگر آمریکایی از طریق بازارهای ملک و بورس و سفته بازی هم نیست. بنابراین بساط رانت پاشی برای طبقه کارگر هم حذف شده و اقتصاد سیاسی آمریکا در راستای افزایش بهره وری قرار می گیرد که با اهداف راهبردی دولت ترامپ و نخبگان آمریکایی هم هماهنگ است.
گفته می شود سه هفته دیگر مذاکرات ایران و آمریکا در کشور عمان آغاز خواهد شد. به نظر می رسد قرار است ابتدا مذاکرات به صورت غیر علنی صورت گرفته و پس از حصول برخی توافق های اولیه مذاکرات مستقیم و علنی شود.
با اینحال هنوز فضای مجازی و رسانه ای فارسی زبان تصور می کند حمله آمریکا به ایران قریب الوقوع است!
جنگ چیزی نیست جز بزرگترین وسیله توزیع رانت. با توجه به اولویت های دولت ترامپ، شروع یک جنگ آن هم از نوع درگیری آمریکا با ایران کاملا محال و غیر ممکن است. چون نه برنامه هسته ای ایران و نه کل ایران برای آمریکا آنقدر مهم نیست که به خاطر آن بزرگترین اولویت راهبردی خود را که حذف رانت و افزایش بهره وری و تغییر نظم جهانی است به مخاطره بیاندازد.
می توان با قطعیت پیش بینی کرد نه تنها هیچ جنگی میان ایران و آمریکا رخ نخواهد داد، بلکه به زودی توافقی بزرگ میان ایران و آمریکا شکل خواهد گرفت که تاثیر عمیقی بر آرایش سیاسی و شیوه توزیع رانت در داخل ایران خواهد داشت.
در دوران ملی گرایی نوین دیگر رانت های کاسب تحریم نمی توانند با رانت های جنگ طلب صهیونیست به تعادل و توازن متقابل برسند. هر دو طرف این معادله ناچارند شیوه های جدیدی برای بقای خود پیدا کنند که درون پارادایم ملی گرایی نوینی که آمریکاییها تعیین کرده اند بگنجد.
هر طرفی که زودتر از نظم قدیمی عبور کند قطعا در نظم جدید جایگاه بهتری پیدا خواهد کرد.
فعلا رتبه اول در اختیار روسیه و کشورهای عربی جنوب خلیج فارس است که حتی پیش از آمریکا از نولیبرالیسم عبور کرده و به سمت ملی گرایی چرخیدند. باید دید این باد نوروزی بالاخره کی به ایران خواهد رسید.