در نوشته های قبلی گفتیم که منافع و استراتژی ایالات متحده آمریکا در جهت تضعیف و تجزیه ایران است. لذا تفاوتی نمی کند ما «مرگ بر آمریکا» بگوییم یا «جانم فدای آمریکا»، زیرا در هر دو صورت استراتژی ایالات متحده بر پایه پارامترهای مهمتر و معنادارتری تعریف می شوند که هیچ ارتباطی به شعارهای نماز جمعه در ایران ندارد. لذا طرفداران مذاکره با آمریکا که اصرار دارند رهبری باید جام زهر دیگری نوشیده و از موضع تسلیم و تواضع وارد «تعامل» با آمریکا شود، از اساس مسیر را اشتباه رفته اند.
اما این موضوع را از زاویه دیگری هم می توان مشاهده کرد. اصلا فرض کنیم آمریکا واقعا حسن نیت داشته باشد. یعنی فرض کنیم آمریکا منافع استراتژیک خود را با توجه به معادلات توازن قوا در سطح جهانی دنبال نمی کند. بلکه رهبران آمریکا نشسته اند ببینند ما کی از خر شیطان پایین می آییم و روی خوش به آنها نشان می دهیم، تا بلافاصله آنها هم آغوش خود را باز کرده و مانند پدری بزرگوار ما را زیر پر و بال خود بگیرند. در اینصورت سوال اساسی که بلافاصله پیش می آید این است که آیا آمریکا توان آباد کردن ایران را دارد؟ یعنی اگر فرض بگیریم نیت رهبران آمریکا خیر باشد و واقعا قصد آباد کردن ایران را داشته باشند، آیا در عمل هم قدرت و توان چنین کاری را دارند؟
نگاهی به وضعیت زیرساخت های آمریکا خلاف این مطلب را نشان می دهد. زیرساخت های آمریکا یکی از فرسوده ترین زیرساخت ها در جهان هستند. از آسفالت جاده ها که مانند جگر زلیخا سوراخ سوراخ است بگیرید تا خطوط راه آهن که به واقع شاید عتیقه ترین راه آهن در جهان باشد. در حالیکه کشورهایی مانند چین و ژاپن از خطوط آهن پیشرفته موسوم به «قطارهای گلوله ای» برخوردارند (یعنی با سرعت گلوله حرکت می کنند)، در آمریکا هنوز قطارهایی را می بینیم که مشابه آنها را درفیلمهای وسترن و سرخپوستی سیاه و سفید و قدیمی می دیدیم! سرعت مسافرت با قطار در آمریکا بسیار کند است. بسیاری پل ها در آمریکا به قدری فرسوده هستند که هر لحظه ممکن است فرو بریزند، و اتفاقا چند وقت یکبار همین اتفاق هم می افتد. مثلا مدتی پیش در جنوب آمریکا یک قطار حمل مواد سمی به دلیل خراب شدن یک پل فرسوده هنگام عبور قطار، دچار سانحه شد و مقدار زیادی مواد سمی وارد محیط زیست شد.
خطوط فشار قوی برق در آمریکا وضعیت بسیار اسف باری دارند و بسیار اتفاق می افتد به دلیل باد یا طوفان برق نواحی وسیعی قطع شود. سرعت اینترنت در بسیاری مناطق آمریکا به شدت پایین است و شبکه های موبایل هم در بسیاری جاها پوشش ندارند. لوله های آب حتی در شهرهای بزرگ بسیار فرسوده هستند و ترکیدن لوله آب امری کاملا عادی است. این زیرساخت ها در اکثر موارد بیش از صد سال قدمت دارند و در زمان انقلاب صنعتی در آمریکا ساخته شده اند.
یکی از خصوصیات مدل زیرساخت های آمریکایی این است که وسایل نقلیه عمومی فوق العاده ابتدایی هستند. بعنوان مثال، خطوط مترو در شهرهای بزرگ علاوه بر اینکه بسیاری مناطق را پوشش نمی دهند، بعلاوه بسیار فرسوده و زهوار در رفته هستند. خود آمریکاییها به طعنه می گویند که متروی نیویورک بوی ادرار می دهد، که البته به هیچ عنوان حرف اغراق آمیزی هم نیست.
وضعیت اتوبوسها از این هم بدتر است. برای یک مسافرت درون شهری معمولی، باید اولا مسافت زیادی تا اولین ایستگاه اتوبوس طی کنید، و ثانیا باید ساعت ها در انتظار بنشینید تا یک اتوبوس به ایستگاه بیاید. به همین دلیل زندگی در آمریکا بدون اتوموبیل شخصی عملا غیر ممکن است.
به دلیل نبود زیر ساخت هایی مانند راه آهن و جاده، مسافرت های بین شهری عمدتا از طریق هواپیما صورت می گیرد. به همین دلیل خطوط هوایی هم بسیار پر ازدحام و شلوغ هستند. از آنجا که هیچ گزینه جایگزینی برای مسافران وجود ندارد، شرکت های هواپیمایی در آمریکا معمولا بیش از ظرفیت هواپیما بلیط می فروشند. لذا بسیاری موارد اتفاقا می افتد که شخصی با در دست داشتن بلیط قطعی به فرودگاه می رود، اما در لحظه آخر عذر او را می خواهند، چون هواپیما جا ندارد!
یکی از وعده های انتخاباتی دونالد ترامپ رسیدگی به وضعیت زیرساخت های آمریکا بود. مطلبی که قبلا توسط اوباما هم مطرح شده بود. اما از همان ابتدا همه می دانستند که ترامپ قدرت بازسازی زیرساخت های فرسوده آمریکا را ندارد. چنین کاری تریلیون ها دلار بودجه نیاز دارد که به کلی خارج از توان دولت آمریکاست.
علاوه بر این آمریکا نابرابرترین کشور در جهان است. در حالی که ثروتمندترین انسانهای جهان شهروند آمریکا هستند، همچنین میلیونها انسان فقر زده و بی خانمان در آمریکا زندگی می کنند. بسیاری از مشکلات آمریکا ساختاری است. بعنوان مثال میلیون ها بی خانمانی که کف خیابانها می خوابند به دلیل کمبود مسکن بی خانمان نشده اند. اتفاقا تعداد املاک بی سکنه حدود پنج برابر بیشتر از تعداد افراد بی خانمان است. مشکل اصلی هزینه بالای مسکن است که به دلیل سفته بازی و رانت خواری بخشی از جمعیت بوجود آمده، و در عین حال درآمدهای بسیار پایین که ناشی از نابودی اتحادیه های کارگری هستند.
یکی از بزرگترین معضلات در آمریکا ورشکستگی شهرها است. یکی از خصوصیات سیستم دموکراتیک این است که هیچ مسئولی دلش نمی خواهد تصمیماتی بگیرد که موجب خراب شدن وجهه وی مقابل رای دهندگان شود. بنابراین با وجود کاهش درآمد و بودجه شهرها به دلیل فرار صنایع و صنعت زدایی، شهرداری ها با توسل به استقراض همچنان بودجه های عمرانی خود را تامین می کنند، که البته بخش زیادی از این بودجه های عمرانی هم صرف قراردادهایی می شود که از طریق زد و بندهای مافیایی بسته شده و فقط پول و منابع شهر را بالا می کشند تا در عوض هنگام انتخابات از شهردار و همکارانش حمایت کنند. نتیجه این می شود که پس از مدتی شهر ورشکست شده و ناچار می شود خدمات عمومی را متوقف کند. یکی از مهمترین بخش های خدمات عمومی همان زیرساخت ها هستند که اشاره کردیم. اما داستان به اینجا ختم نمی شود. بسیاری موارد بودجه آتشنشانی، پلیس، و حتی نظافت سطح خیابانها هم قطع می شوند.
حال سوال اینجاست که کشوری که حتی توان فراهم کردن پایه ای ترین و ابتدایی ترین امکانات را برای شهروندان خود ندارد، چطور می خواهد کشور دیگری را آباد کند؟! حتی یک کشور در جهان پیدا نمی کنید که آمریکاییها آن را آباد کرده باشند. البته کشورهای بسیاری را ویران کرده اند، اما هیچ مورد سازندگی و آبادانی در کارنامه آمریکا نیست.
جالب است که وقتی مثلا صحبت از توافقات استراتژیک ایران و چین می شود، عده ای به شدت دلخور می شوند که چرا ما آمریکا را رها کرده ایم و می خواهیم زیر عَلَم چین برویم؟! اگر قرار است زیر علم کسی برویم، آمریکا که خیلی بهتر بود! کاری نداریم که آیا واقعا توافقات استراتژیک ایران و چین به معنی زیر علم چین رفتن هست یا خیر. فرض کنیم که واقعا هیچ گزینه ای جز این دو حالت نباشد که یا زیر علم آمریکا برویم و یا زیر علم چین. در این صورت سوال این می شود که کدامیک از این دو بیشتر به نفع ما خواهد بود؟ طرفداران آمریکا ادعا می کنند آمریکا قطعا از چین بهتر است.
این طرز فکر از آنجا ناشی می شود که در ذهن عوام الناس هنوز اجناس آمریکایی بسیار پر کیفیت و جنس چینی سمبل بی کیفیتی است. اما واقع امر چیز دیگری است. گذشت آن دورانی که (Made in USA) معنا و اعتباری داشت. امروزه اولا به ندرت کالایی پیدا می کنیم که ساخت آمریکا باشد، حتی در خود آمریکا. ثانیا، از نظر زیرساخت ها و توان تولیدی و توان سازندگی آمریکا حتی توان پر کردن چاله های خیابان های خود را هم ندارد، بطوریکه چندی پیش عده ای از مردم آمریکا طی یک حرکت جهادی (!) آستینها را بالا زده و به خیابانها آمده بودند که آسفالت خیابانها را مرمت کنند. آمریکا بدهکارترین کشور جهان است و چین بستانکارترین. بخش اعظم بودجه آمریکا صرف هزینه های نظامی می شود و بخش اعظم بودجه چین صرف هزینه های عمرانی. دنیا در حال تغییر و تحویل و تحول است. چندی پیش که چین بانک توسعه آسیا را بنیانگذاری کرد، آمریکا کشورها را از پیوستن به آن منع کرد، اما حتی متحدین اروپایی آمریکا هم برای پیوستن به نهاد مالی جدید چینی دست از پا نشناختند! اما بسیاری از ما هنوز تصور می کنیم آمریکا یعنی نهایت قدرت و شوکت و عظمت!
اقتصاد آمریکا مدتها است که دیگر یک قطب صنعتی جهانی به شمار نمی رود. ساختار اقتصاد آمریکا بر اساس مدل باجگیری از سایر کشورهای جهان است. برخلاف دهه های آغازین پس از جنگ جهانی دوم، دیگر صنایع آمریکایی نیستند که پاسخگوی مصرف جهانی هستند، بلکه دقیقا برعکس، صنایع بقیه جهان هستند که نیازها و مصرف در آمریکا را تامین می کنند. شاهدش هم کسری تراز تجاری آمریکا است که از طریق کسری بودجه و چاپ مداوم دلار تامین می شود. و اتفاقا بزرگترین صادرکننده در روابط تجاری آمریکا همان چین است. یعنی آنهایی که نسبت به روابط استراتژیک ایران و چین اعتراض دارند و در عوض روابط با آمریکا را مطالبه می کنند، توجه ندارند که خود آمریکا به شدت وابسته به واردات از چین است. چون توان تولید محصولات مشابه با کیفیت مشابه و با قیمت قابل رقابت را در داخل آمریکا ندارد.
بنابراین نتیجه ای که می گیریم این است که طرفداران نرمش و مذاکره با غرب و آمریکا باید بدانند داخل گوری که بالای آن نشسته و گریه می کنند هیچ مرده ای وجود ندارد. اولا منافع و استراتژی کلان آمریکا در جهت تضعیف و تجزیه ایران است، حال چه ما مرگ بر آمریکا بگوییم و چه جانم فدای آمریکا. ثانیا، آمریکا حتی اگر بخواهد هم توان حل کردن مشکلات اقتصادی ایران را ندارد. اتفاقا جامعه ای که خود رو به زوال است بیشتر تلاش می کند سایرین را هم پایین بکشد. رفتار آمریکا در برابر چین موید همین مطلب است. وقتی توان رقابت را ندارند دست به تحریم می زنند. تحریم ها و فشارهای آمریکا از موضع قدرت نیست، بلکه از موضع ضعف است. زمانی که آمریکا در اوج قدرت بود و شوروی رو به زوال، آمریکاییها در جهت گسترش روابط تجاری با شوروی عمل می کردند. صادرات غله آمریکا به شوروی در سالهای آخر جنگ سرد موجب کمبود نان و تورم قیمت ها در آمریکا شد. نتیجه این شد که شوروی پرده های آهنین را به تدریج شل کرد و نهایتا از هم پاشید. اما امروز آمریکاست که پرده های آهنین به دور خود می کشد. کشورها و شرکت های خارجی را تحریم می کند. تعرفه های گمرکی را افزایش می دهد تا از صنایع محتضر خود حمایت نماید. و در آتش درگیری های ایدئولوژیک داخلی می سوزد.
اصرار به تسلیم در برابر آمریکایی که درگیر چنین بحرانهایی است قطعا همسو با منافع ملی نیست. اما همانطور که پیشتر اشاره کردیم، بخشی از بدنه نظام جمهوری اسلامی و همچنین مافیای اقتصادی همسو با آن، منافع مشترک فراوانی با آمریکا و غرب دارند. اینها همانهایی هستند که هر از چندی میلیاردها دلار از ثروتهای این مملکت را برداشته و به آمریکا و کانادا و دیگر ممالک غربی می گریزند. همانهایی که آقازاده هایشان در دانشگاه های آمریکایی و غربی تحصیل کرده و برای خدمت به منافع آمریکا تربیت می شوند. همانهایی که در قالب «علم اقتصاد» سیاستهایی از قبیل تجارت آزاد (بخوانید واردات آزاد)، خصوصی سازی (بخوانید مافیا سازی)، مقررات زدایی از بخش مالی (بخوانید قانونی کردن اختلاس و رانت خواری) و سیاست هایی از این دست را تجویز می کنند. اصرار اینها به نوشیدن جام زهر نه از روی دلسوزی است و نه حتی از روی ناآگاهی نسبت به واقعیات دنیای امروز. بلکه اینها منافع خود را دنبال می کنند. طبقه سرمایه دار وابسته ای که ماهیت ملی نداشته و منافعش در اقتدار غرب گره خورده، طبیعتا سیاست ها و استراتژی های تضعیف رقبای آمریکا را پی گیری می کنند. حال چه رقیب آمریکا چین باشد، و چه ایران، در هر صورت رقیب معشوق و معبود ایشان است و لذا باید آنچه در توان دارند در جهت نابودی آن به کار گیرند.
و در این نقطه است که می توانیم حتی با صادق زیباکلام به توافق برسیم که «از ماست که بر ماست». گرفتاری های ما تماما به دسیسه های آمریکا محدود نمی شود، بلکه شروع این گرفتاری ها از خودمان است. به قول معروف، کرم از خود درخت است. این نرمش و ذلت از بخشی از جامعه و نظام خود ما شروع شده، و حریف وقتی آثار ضعف را می بیند ترغیب می شود فشار و تحریم های بیشتری را اعمال کند.
ایرانیانی که منافعی در غرب ندارند وقتی نگاهی واقع بینانه به وضعیت جهان می کنند تصویر دیگری می بینند. افول و خسران آمریکا برای ایشان موجب ماتم و دلگرفتگی نمی شود. لذا فشارهای آمریکا هم موجب نفرت از خود و ارادت به دشمن نمی گردد. و در میانه کارزار سر سلاح خود را از سمت دشمن بر نمیگردانند تا به سمت خودی نشانه روند. تفاوت ها در همین ماهیت ملی است که عده ای دارند و عده ای دیگر ندارند. الباقی تحلیل ها و تبلیغات و افشاگری ها جملگی حرفهای مفتی هستند که می زنیم و می زنند.
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
گرفتگان ارادت به جور نگریزند
امیدواران دست طلب ز دامن دوست
اگر فروگسلانند در که آویزند
مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند
نشان من به سر کوی میفروشان ده
من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند
بگیر جامه صوفی بیار جام شراب
که نیک نامی و مستی به هم نیامیزند
رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
مرا که با تو که مقصودی آشتی افتاد
رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند
به خونبهای منت کس مطالبت نکند
حلال باشد خونی که دوستان ریزند
طریق ما سر عجزست و آستان رضا
که از تو صبر نباشد که با تو بستیزند