وقتی به رسانه های فارسی زبانی که جهت گیری آنها علیه جمهوری اسلامی است نگاه می کنیم، معمولا چنین دیدگاهی را القا می کنند که نظام جمهوری اسلامی یک رژیم دیکتاتوری استبدادی و یکدست است که در مقابل «مردم» قرار گرفته و تمام توانش را برای سرکوب مردم و نابودی کشور به کار گرفته است.
از آنجا که این رسانه های فارسی زبان معمولا توسط دولتهای خارجی هدایت و جهت دهی می شوند، معمولا بطور تلویحی یا علنی این دیدگاه هم القا می شود که تمام دولت ها و حکومت های جهان (بخصوص دموکراسی های غربی) خیرخواه «مردم» ایران هستند، و متقابلا «مردم» هم هیچ مشکلی با دولت های خارجی ندارند و این «رژیم» جمهوری اسلامی است که با هر دوی اینها مشکل دارد. یعنی «رژیم» از یکسو با «مردم» سر ستیز دارد، و از سوی دیگر با دموکراسی های مردمی غربی.
خانم آرین طباطبایی، شخصیت آمریکاییِ ایرانی تبار که اخیرا در دستگاه دولت بایدن به سمت مشاور ارشد معاونت کنترل تسلیحات و امنیت بینالملل وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا (Senior advisor in the Office of the Undersecretary of State for Arms Control and International Security) مشغول به فعالیت شده، اخیرا در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، در مقاله ای مدعی شده بود که ایران بطور فعال مشغول مداخله در انتخابات آمریکاست. نکته جالب اینجاست که خانم طباطبایی در همین مقاله پذیرفته بود که ایران هیچ علاقه ای به انتخاب مجدد دونالد ترامپ ندارد، اما با اینحال مدعی بود که ایران به نفع ترامپ و علیه دموکراتها مشغول دستکاری نتایج انتخابات است!
این سوال پیش می آید که اگر ایران هیچ علاقه ای به انتخاب دونالد ترامپ ندارد، مگر خر کله رهبران ایران را گاز گرفته که به نفع ترامپ در انتخابات آمریکا مداخله کنند؟!
پاسخی که خانم طباطبایی به این پرسش داده بسیار تامل برانگیز است. ایشان ادعا کرده اند از آنجا که حکومت ایران یک حکومت ضد دموکراسی است، هدف اصلی جمهوری اسلامی ضربه زدن به دموکراسی آمریکاست و مردم آمریکا باید هوشیارانه مواظب باشند تا فریب حکومت ایران را نخورند!
تا وقتی یادمان می آید، رهبران جمهوری اسلامی به ما می گفتند دولتهای غربی و بخصوص آمریکا مشغول دسیسه چینی و مداخله در امور داخلی کشور ما یعنی ایران هستند. از آنطرف یک عده روشنفکران و مخالفان و معاندین سیاسی هم این ادعا را به تمسخر گرفته و رهبران نظام جمهوری اسلامی را به توهم توطئه متهم می کردند.
حالا به جایی رسیده ایم که جمهوری اسلامی را به مداخله در انتخابات آمریکا متهم می کنند. بالاخره ما نفهمیدیم چطور وقتی کسی از مداخله آمریکا در انتخابات ایران صحبت می کند، این می شود توهم توطئه، اما مداخله ایران در انتخابات آمریکا توهم نیست و عین واقعیت است؟!
باز نفهمیدیم، ایران کشوری ضعیف است که هر لحظه حکومت آن در آستانه فروپاشی است، یا آنچنان قدرتمند شده که در انتخابات آمریکایی که ادعای ابرقدرتی دارد مداخله می کند و قصد دارد دموکراسی آمریکایی را نابود کند؟!
از همه این حرفها که بگذریم، تصویری که این رسانه ها ارائه می دهند به اینصورت است. یکطرف «مردم» و دموکراسی و دولتهای دموکراتیک غربی هستند، و طرف دیگر «رژیم» جمهوری اسلام که هم ضد مردم است و هم ضد دموکراسی و نتیجتا ضد دولت های دموکراتیک غربی. بنابراین یک دوگانه شکل می گیرد. یا شما باید طرف «مردم» را بگیرید که در اینصورت باید از دموکراسی و دولت های دموکراتیک غربی هم حمایت کنید، یا باید طرف «رژیم» جمهوری اسلامی را بگیرید که در اینصورت می شوید ضد مردم و جیره خور و سرسپرده رژیم جلاد و دجال و ظالم و ستمگر جمهوری اسلامی!
گیریم که چنین باشد. اصلا فرض کنیم دولتها و دموکراسی های غربی خیرخواه مردم مظلوم ایران هستند و نظام جمهوری اسلامی فقط منافع خودش را می بیند و منافع مردم را نمی بیند.
با چنین فرضی، اقدامات و اظهارات مسئولین حکومتی در نظام جمهوری اسلامی را که به وضوح تیشه به ریشه همین نظام زده و برای نظام (یا به قول شما «رژیم») هزینه ایجاد می کنند را چطور توجیه کنیم؟
یک عده از مسئولین همین نظام جمهوری اسلامی رفتند در مجامع جهانی معاهده ای را پذیرفتند با عنوان «پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای» یا همان (NPT). بعد باز یک عده از مسئولین همین نظام رفتند یک پروتکل دیگری را پذیرفتند با عنوان «پروتکل الحاقی». به موجب این پروتکل الحاقی، دستگاه های جاسوسی دولتهای دموکراتیک غربی این امکان را پیدا کردند تا بطور ناگهانی و غافلگیر کننده به هر نقطه ای از کشور که دلشان خواست سرک کشیده و اطلاعات جمع آوری کنند. در نتیجه این سرکشی ها و جاسوسی ها، چندین نفر از دانشمندان طراز اول هسته ای ایرانی را ترور کردند و در روز روشن به قتل رساندند.
آخرین مورد، ترور شهید فخری زاده بود که بعد از آن این صحبت مطرح شد که پاسخ منطقی ایران به این ترور، پایان دادن به بازرسی های آژانس بین المللی انرژی اتمی است که در حال حاضر در چارچوب پروتکل الحاقی صورت می پذیرد. همین پایان دادن به بازرسی ها می توانست دشمنان ما را در تعلیق و بی خبری از ماهیت واقعی فعالیت های هسته ای کشور نگه دارد. ما حتی می توانستیم یک گام جلوتر رفته و به بهانه اعتراض به ترور دانشمند هسته ای خود، از پروتکل الحاقی بطور کامل خارج شویم و مانند رژیم صهیونیستی جهان را در عدم قطعیت نسبت به توانایی خود در زمینه تسلیحات هسته ای قرار دهیم. یعنی حتی نیازی به ساختن بمب نبود. کافی بود دسترسی نامحدود سرویس های اطلاعاتی غربی به اطلاعات هسته ای کشور را قطع کنیم تا همان بازدارندگی حاصل شود.
هر بچه ای این را تشخیص می دهد که حتی اگر نظام جمهوری اسلامی هیچ اهمیتی برای منافع «مردم» قایل نبود، لااقل برای تضمین منافع خودش هم شده باید چنین سیاست و خطی را در پیش می گرفت. اصلا فرض کنیم دولتهای غربی خیرخواه «مردم» ایران باشند، و رژیم جمهوری اسلامی دشمن هر دو، یعنی هم دشمن مردم ایران، و هم دشمن دولتهای دموکراتیک غربی. باز هم بطور قطع منفعت این رژیم در همین بود که بر ماهیت صلح آمیز فعالیتهای هسته ای کشور تاکید کرده و ترور شهید فخری زاده را دلیل اصلی خروج ایران از پروتکل الحاقی یا حتی خروج از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای عنوان کند.
پس چطور ناگهان وزیر اطلاعات دولت برجام و امید اعلام می کند اگر فشارها بر روی ایران زیاد شود ممکن است ما بمب اتم تولید کنیم؟! اظهار نظری که علاوه بر آمریکا و اروپا، به واکنش شدید روسیه و ابراز نگرانی چین هم منتهی شد و همان اندک دستاورد دیپلماتیکی که این دولت ادعا می کند به برکت برجام حاصل شده را هم تحت الشعاع قرار داد.
دولت برجام و امید و بطور کلی جریان سیاسی تسلیم طلب غربگرا (اصلاح طلبان و کارگزاران و غیره) می دانند که در انتخابات پیش رو قطعا شانسی برای پیروزی ندارند.
درباره ماهیت دولت برجام و امید، دو فرضیه مطرح است. یکی خوشبینانه و تساهل آمیز، و دیگری بدبینانه و بی تعارف.
فرضیه خوش بینانه و تساهل آمیز این است که این دولت تصور می کرد با پذیرش برجام و پذیرش تسلیم در برابر مطالبات غرب، می تواند لااقل نوعی ثبات در معیشت عمومی ایجاد کند. حال که محاسباتشات غلط از آب درآمده، از طریق مجموعه ای از سیاست ها و اقدامات تلاش می کنند یک زمین سوخته برای دولت بعدی به ارث بگذارند تا دولت بعدی با چنان حجم انبوهی از مشکلات مواجه شود که نتواند هیچ بهبود معناداری در اوضاع کشور ایجاد کند. به این ترتیب ادعای مسئولین دولت برجام و امید که اظهار کرده اند «اگر ما نبودیم مشکلات از این که هست صد برابر بدتر می شد» درست در آمده و کمی از آبروی رفته آنان احیا می شود.
فرضیه بدبینانه و بی تعارف این است که دولت برجام و امید متشکل از یک جریان غربگرای نفوذی بود که همسو با سیاست های دیکته شده از سوی آمریکا و متحدین غربی فعالیت می کردند. تا زمانیکه سیاست آمریکا در راستای رسیدن به توافق برجام بود، دولت برجام و امید هم با تمام توان از این توافق حمایت می کرد. و زمانیکه سیاست آمریکا «فشار حداکثری» علیه ایران شد، این دولت برجامی ایران هم بعنوان بازوی داخلی آمریکا در ایران، همان سیاست فشار حداکثری علیه معیشت عمومی و نابودی زیرساخت های ملی را اجرا کرد. و حالا که دولت بایدن آمده، با مطرح کردن صحبت هایی از قبیل امکان ساختن بمب اتم، زمینه را برای ایجاد یک اجماع بین المللی به سود آمریکا علیه ایران فراهم می کند.
در مقابل این دو فرضیه، نگاه واقع گرایانه قطعا شامل هر دو مورد می شود. یعنی قطعا عده ای نفوذی بوده، و عده ای هم با تصورات دیگری وارد این بازی شدند اما سیر تحولات و وقایع مسیر دیگری را پیمود که آنها فکرش را نمی کردند.
کوتاه سخن اینکه نظام جمهوری اسلامی یکدست نیست. کشمکش های قدرت در بدنه نظام کاملا مشهود و واضح است. کسانی که ادعا می کنند وزیر اطلاعات را شخص رهبری انتخاب کرده و رئیس جمهور هیچ قدرتی در انتخاب آن ندارد، این را چطور توجیه می کنند که وزیر اطلاعات فعلی در راستای اهداف و منافع جناح سیاسی وابسته به دولتی که عمرش به پایان می رسد حرف می زند، نه در راستای منافع نظام یا رهبری که همچنان سر جایش نشسته و قرار نیست جایی برود؟