این روزها به برکت شیوع استفاده از فضای مجازی، انواع و اقسام دیدگاه ها با صدای بلند مطرح می شوند. گاهی اوقات تم مشترکی در بسیاری دیدگاه های (لااقل ظاهرا) پرطرفدار مشاهده می شود. یکی از این موارد همین مطلب است:
"ما بنا به دلایلی به این نتیجه رسیدیم که خدایی وجود ندارد، پس مذهب هم دروغ است و بنابراین باید تمام احکام مذهبی را دور بریزیم".
بیایید نگاهی دقیقتر به این گزاره بیاندازیم. کاری با درست و غلط بودن مفروض اولیه نداریم. یعنی کاری نداریم که واقعا خدایی وجود دارد یا خیر. نکته حائز اهمیت اینجا است که حتی اگر مفروض را بپذیریم، گزاره فوق، گزاره ای متناقض است و با اصول منطق سازگار نیست. یعنی اینکه خدایی وجود ندارد دلیل نمی شود احکام مذهبی بیهوده باشند. چطور؟ بیایید با هم بررسی کنیم تا ببینیم.
فرض کنیم واقعا خدایی وجود نداشته باشد. معنی این مطلب این است که مذاهب از آسمان به زمین نازل نشده اند، بلکه برآمده از زندگی دنیوی انسانها و ساخته و پرداخته انسانها هستند. انسان موجودی اجتماعی است و هر جامعه ای برای تداوم حیات خود نیاز به مجموعه ای قوانین و مقررات دارد. از آنجا که خدایی وجود ندارد، مشروعیت این قوانین و مقررات بر اساس خواست و اراده الهی نیست، بلکه بر پایه کارآمدی این قوانین در عمل است. قوانین ناکارآمد به سرعت به چالش کشیده شده و به مرور زمان از میان می روند. اما قوانین کارآمد ماندگار شده و توسط جامعه پذیرفته می شوند.
قوانین فقهی حاصل هزاران سال محک خوردن در عرصه عملی هستند و همین مطلب موجب غنای علمی آنها شده است. این مطلب شباهت زیادی به نظریه معروف تکامل دارد که دانشمند انگلیسی چارلز داروین مطرح کرد. اساس نظریه تکامل داروین بر "انتخاب طبیعی" استوار است. داروین متوجه شد که موجودات زنده خصوصیات مشترکی دارند که نشان میدهد بسیاری از آنها از گونه های مشترکی منشعب شده اند. جهش های ژنتیکی موجب پیدایش انواع در جانوران و سایر موجودات زنده می شود. بسیاری از این جهش های ژنتیکی موجب پیدایش موجودات ناقص الخلقه ای می شود که توان سازگاری با محیط را ندارند. اما بعضی از شاخه ها که با شرایط محیطی سازگارتر هستند تداوم پیدا کرده و تکثیر می شوند، الخ.
همین مطلب در مورد قوانین فقهی و اجتماعی هم صادق است. چنانچه یک جامعه انسانی مذهبی را پدید آورد که دچار نقصان و ناکارآمدی است، در طول زمان یا آن جامعه منقرض شده، و یا مذهب مذکور فراموش می شود. در تاریخ از این مذاهب بسیار بوده. اما اگر مذهب و قوانین فقهی در طول هزاران سال کارآمدی خود را اثبات کرده باشد، دیگر نمی شود به همین سادگی آن را دور انداخت. دقیقا به همین دلیل است که قانون گذاران در تغییر قوانین شرعی و فقهی که در طول هزاران سال جاری بوده اند بسیار احتیاط می ورزند و این تغییرات حتی در به اصطلاح "پیشروترین" جوامع هم روند کندی دارد.
از زاویه دیگر هم می شود این مطلب را دید. اگر خدایی وجود ندارد، پس قوانین فقهی را هم خدا نازل نکرده که با اثبات عدم وجودش بخواهیم نتیجه بگیریم که این قوانین فقهی هم نامشروع هستند!
همین مطلب را در حدیث معروف نبوی بارها شنیده ایم:
الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
یعنی حکومت با کفر بقا و دوام پیدا می کند، اما حکومت با ظلم قابل بقا و دوام نیست.
سنایی، شاعر پارسی گوی ایرانی در قرن پنجم و ششم هجری، در همین موضوع سروده است:
بازدیدم که ظالمان بودند
در جهان هفتهای نیاسودند
زانکه او ظالم و مسلمان بود
خلق، عاجز، خدای ناخشنود
چشم دل بازکن زروی یقین
ظلم حجاج (و) عدل کسری بین
این یکی کافر و پسندیده
وین مسلمان ولی نکوهیده
ظلم از هرکه هست نیک،بد است
وانکه ار ظالم است نیک بد است
هر کجا عدل روی بنمودست
نعمت اندر جهان بیفزودست
هر کجا ظلم رخت افکنده است
مملکت را زبیخ پرکنده است
عدل بازوی شه قوی دارد
قامت ملک مستوی دارد