ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعیعلوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

آیا هنوز کارتی برای مذاکره داریم؟

چانه زنی کنونی بر سر فناوری هسته ای اساسا بِلا موضوع و ظاهر ماجرا است. دعوای اصلی بر سر دو چیز است:

1- اینکه آیا ایران می خواهد از ساز و کارهای نظم نولیبرال خارج شده و به دوران ملی گرایی وارد شود یا خیر.

2- اینکه در صورت خروج ایران از ساز و کارهای نظم نولیبرال، نقش منطقه ای ایران در نظم جدید قرار است چگونه باشد.

در خصوص مورد اول، دولت نتانیاهو در اسرائیل و خائنین و وطن فروشان کاسب تحریم در داخل ایران دست به دست هم داده و تلاش می کنند جلوی خروج ایران از نقشی که در نظم نولیبرال داشته را بگیرند. از سوی دیگر، هسته سخت نظام جمهوری اسلامی و دولت پرزیدنت ترامپ در ایالات متحده آمریکا تلاش می کنند ایران از نظم نولیبرال خارج شده و به دوران ملی گرایی گذار نماید.

در نگاه اول به نظر می رسد جبهه بندی میان این چهار بازیگر باید کاملا واضح و مشخص باشد. به اینصورت که رهبر ایران و رئیس جمهور آمریکا باید از یکدیگر حمایت کرده و نتانیاهو و سوپر انقلابی های خائن ایرانی هم باید از هم حمایت کنند.

لیکن وقتی پارامتر دومی که در بالا ذکر شد وارد معادله می شود، وضعیت بسیار پیچیده ای پیش می آید.

دولت پرزیدنت ترامپ ترجیح می دهد نقش ایران در نظم جدید منطقه ای مشابه نقش مصر باشد. یعنی در بهترین حالت از نظر دولت ترامپ، ایران باید به چیزی شبیه به معاهده کمپ دیوید تن بدهد و در عوض تضمین برطرف کردن تهدیدهای ایران علیه اسرائیل و آمریکا، آمریکا هم تحریم های علیه ایران را به کلی لغو نماید.

لیکن به نظر می رسد آیت الله خامنه ای و هسته سخت نظام جمهوری اسلامی به دنبال احیای جایگاه منطقه ای ایران پیش از وقوع انقلاب بهمن 1357 هستند. یعنی ایران به دنبال دستیابی به یک اتحاد راهبردی با آمریکا است که بتواند جایگاه ممتاز منطقه ای خود را احیا نماید.

سقوط رئیسی در بهار 1403 نشانه دلگرم کننده ای بود و به نظر می رسید مملکت ایران صاحب دارد و زمان چرخش و خروج از بن بست های طراحی شده توسط خائنین کاسب تحریم فرا رسیده.

لیکن اتفاقات پس از آن و واکنش تند و موثر مافیای کاسب تحریم موجب شد تا ورق برگردد و ایران بسیاری از کارت های برنده خود را از دست بدهد. ضربه نهایی در 23 خرداد 1404 وارد شد و آن تصویری که پس از سقوط رئیسی بدست آمده بود کاملا معکوس شد. الان مملکت ایران بیش از هر زمان دیگری بی صاحب به نظر می رسد.

در حال حاضر فضای سیاسی داخلی به این صورت در آمده:

1- بخشی از جریان سیاسی اصلاح طلب معتقدند ایران باید پیشنهاد آمریکا و وضعیتی مشابه پیمان کمپ دیوید را بپذیرد. تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی اولین قدم در این مسیر بوده است.

2- به نظر می رسد هسته سخت نظام و بخشی از رجال سیاسی کشور هنوز از دستیابی به جایگاه منطقه ای ایران پیش از انقلاب ناامید نشده اند. ابراز علاقه رهبری به سرود «ای ایران» نشانه این گرایش است.

3- خائنین و سوپر انقلابی ها به دنبال تمدید وضعیت کنونی و باقی ماندن ایران در نقش منطقه ای پس از انقلاب هستند. شعارهای تند و پیشنهاد قتل ترامپ در این راستا است.

رهبری و دسته دوم یا باید ترامپ و آمریکا را متقاعد کرده یا نهایتا به سمت یکی از دو جریان اول یا سوم بچرخد.

در حال حاضر روند چانه زنی به این صورت در آمده که:

1- جریان اول با تاکید بر شعار «وفاق» تلاش می کند از گشایش سیاسی کنونی برای ترمیم جایگاه خود در هسته سخت نظام استفاده کرده و مانع از تسلط مجدد و انحصاری جریان سوم بر عرصه سیاسی کشور شود.

2- جریان دوم با تاکید بر شعار «وفاق» اولا جریان سوم را مهار کرده، و ثانیا سعی می کند وانمود نماید جریان سوم همچنان در کنار نظام قرار داشته و لذا یک اهرم فشار در مذاکره با آمریکا محسوب می شود. یعنی آخرین امید برای دستیابی به جایگاه منطقه ای پیش از انقلاب را در باور پذیر کردن این وفاق در نظر آمریکاییها می داند.

3- جریان سوم با تلاش در جهت تشدید فضای دو قطبی در جامعه و با استفاده از انواع شیوه های دهن کجی برای کاهش بیشتر اقتدار رهبری، تلاش می کند مانع از هر گونه تغییر در وضع موجود شده و نهایتا فرصتی پیدا نماید که بتواند ایران را به دهه 1360 باز گردانده و انحصار سیاسی را بدست آورد.

تداوم حملات یمن به اسرائیل در راستای برنامه جریان دوم، و حملات اسرائیل به یمن در راستای برنامه جریان سوم است.

و حمایت ترامپ از نتانیاهو هم در راستای افزایش فشار بر ایران برای پذیرش سناریوی کمپ دیوید است.

1- سناریوی کمپ دیوید: کمترین هزینه و بیشترین آورده را برای آمریکا خواهد داشت.

2- سناریوی بازگشت به پیش از انقلاب: بیشترین آورده را برای ایران و بیشترین هزینه را برای اسرائیل خواهد داشت.

3- سناریوی باقی ماندن در نقش کنونی: بیشترین هزینه را برای ایران و آمریکا و بیشترین آورده را برای اسرائیل خواهد داشت.

رهبری تلاش می کند با تظاهر به سناریوی سوم به سناریوی دوم برسد. و ترامپ تلاش می کند با تظاهر به سناریوی سوم به سناریوی اول برسد. لیکن نهایتا سناریوی سوم غیر ممکن است، چون نه ایران و نه آمریکا واقعا به دنبال آن نیستند. پس خروجی نهایی یا سناریوی اول خواهد بود و یا سناریوی دوم.

با توجه به کاهش شدید اقتدار ایران در منطقه که به دلیل خیانت داخلی و البته کاستی های نظام در مدیریت داخلی و باز گذاشتن دست رانت ها و خائنین صورت گرفته، احتمال سناریوی دوم اکنون بعید به نظر می رسد و سناریوی اول بسیار محتمل تر است.

ملی گراییایران
۲۲
۶۳
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید