طرح موسوم به کوریدور آی مک در جنوب، در کنار طرح معروف به کوریدور تورانی در شمال، اجزای یک برنامه کلان در سطح جهانی بود که قصد داشت برخی رانت ها را برای آینده های دور تثبیت نماید.
نقشی که در نظم نولیبرال برای ایران تعریف شده بود چیزی غیر از یک شرور و تهدید دایمی در منطقه نبود. این جایگاه ایران از مدت ها قبل کارکردهای متعددی داشت که قبلا اشاره کردیم. اما روندهای جدید به گونه ای طراحی شده بود که یک تحول کیفی را در راستای ابقا و تثبیت رانت ها ایجاد نماید.
صهیونیست های تندرو در اسرائیل که همیشه به بهانه مقابله با تهدیدهای امنیتی رانت های کلانی دریافت می کردند، اکنون از طریق تثبیت جایگاه ایران به عنوان شرور منطقه ای، به دنبال تبدیل کردن اسرائیل به یک هاب بزرگ تجاری درون کوریدور آی مک بودند. کوریدوری که اهمیت آن در دور زدن ایران و تامین یک مسیر تجاری مطمئن از هندوستان تا اروپا بود.
کشورهای عربی هم متقاعد شده بودند که به جای اینکه خود را مَچَل ایرانیان کنند، بهتر است به این طرح بپیوندند و از مواهب آن بهره مند شوند.
در نگاه اول این تصور ایجاد می شود که ایران باید به طور یکپارچه به طرحی که به دنبال دور زدن و حذف کردن ایران از مسیر تجارت جهانی است مخالف باشد. اما واقعیت این بود که در دولت رئیسی تمام تلاش ها برای فعال کردن ظرفیت های ایران و جلوگیری از تحقق طرح های ضد ایرانی در منطقه عقیم مانده بود. گویی دست هایی با بهانه های مختلف جلوی اولویت یافتن پروژه های زیرساختی و حیاتی را گرفته و در عوض تلاش می کردند تمام منابع و ظرفیت های کشور را از طریق رانت پاشی و به اسم «معیشت مردم» هدر بدهند.
کم کم این نظریه قوت بیشتری گرفت که اقتصاد سیاسی ایران به اندازه ای معتاد به تحریم شده که کاملا با طرح های حذف کردن ایران از جریان تجارت آزاد جهانی همراهی می کند.
اما نکته مهم اینجاست که ایران و نظام جمهوری اسلامی و جامعه ما به هیچ وجه یکدست و متقارن نیست. یعنی همان زمانی که یک عده ای برای تثبیت جایگاه ایزوله و جزیره ای ایران تمام توان خود را به کار بسته بودند، عده دیگری دلسوزانه برای جلوگیری از تحقق چنین آینده سیاه و وحشتناکی بال بال می زدند.
زمانی که امیر محمد بن سلمان، ولیعهد پادشاهی عربستان سعودی، در مصاحبه با رسانه های آمریکایی این پیام را با صراحت بیان کرد که عربستان در آستانه عادی سازی روابط خود با اسرائیل است، به نظر می رسید دیگر هیچ چیز نمی تواند از تحقق پروژه کوریدور آی مک جلوگیری نماید.
لیکن چند روز بعد از آن بود که آیت الله خامنه ای در یک سخنرانی جمله معروفی را به زبان آورده و گفت:
نظر قطعی جمهوری اسلامی این است که دولتهایی که قمار عادیسازی با رژیم صهیونیستی را برای خودشان سرمشق کار قرار میدهند ضرر خواهند کرد، باخت منتظر اینهاست؛ دارند اشتباه میکنند. به قول اروپاییها روی اسب بازنده شرطبندی میکنند.
این جمله در روز سه شنبه یازدهم مهرماه 1402 مصادف با 3 اکتبر 2023 بیان شد. چهار روز بعد از آن بود که 7 اکتبر و عملیات عظیم طوفان الاقصی توسط جنبش آزادی بخش حماس اجرا شد.
رژیم صهیونیستی در وضعیت غافلگیری حداکثری ضربه ای طوفانی خورد. آن هم از ضعیف ترین عضو محور مقاومت.
اولین دستاورد بزرگ طوفان الاقصی این بود که هیمنه پوشالی و تصویر اقتدار آمیزی که برای رژیم صهیونیستی ساخته و پرداخته شده بود فرو ریخت.
در واکنش به این آبروریزی، واکنش رژیم صهیونیستی کاملا عصبی و عجولانه و مطابق با محاسبات محور مقاومت بود. صهیونیست ها برای بازسازی تصویر مقتدر خود به غزه حمله کرده و عملیات نسل کشی و پاکسازی قومی علیه فلسطینیان را آغاز کردند.
اینجا بود که مرحله دوم استراتژی محور مقاومت فعال شد. موج مخالفت جهانی با جنایات صهاینه، این امکان را به محور مقاومت می داد تا اسرائیل را زیر آتش گرفته و ضربات بعدی را وارد نماید. به این ترتیب حزب الله لبنان شمال اراضی اشغالی را زیر آتش گرفته، و یمن اقدام به نا امن سازی جنوب سرزمین های اشغال نمود.
صهیونیست ها که خود را گوشه رینگ یافته و نابودی و فروپاشی کامل خود را به چشم می دیدند، تصمیم به تصاعد تنش گرفته و سفارت ایران در خاک سوریه را هدف قرار دادند.
پاسخ ایران به این اقدام صهیونیست ها اجرای عملیات وعده صادق 1 بود.
عملیات وعده صادق 1 از طرفی موجب بازدارندگی رژیم و جلوگیری از تعرض بیشتر آن به منافع ایران بود، و از طرف دیگر موجب دلگرمی سایر مولفه های جبهه مقاومت شده و جایگاه ایران را در میان سایر کشورهای اسلامی و عربی ارتقا داد.
اما هدف ایران هرگز نابودی رژیم اسرائیل نبود. بلکه هدف تغییر جایگاه منطقه ای ایران و پایان دادن به انزوای تحمیل شده بر کشورمان بود.
یک سر این انزوای تحمیلی از ناحیه شرارت ها و خباثت های رژیم صهیونیستی بود. اسرائیل و خصوصا تندروهای صهیونیست از انزوای ایران سود می بردند، بنابراین برای پایان دادن به انزوای ایران لازم بود این دشمن خارجی به نحوی موثر مهار گردد. عملیات طوفان الاقصی و کنش مبتکرانه محور مقاومت به رهبری ایران این پیش شرط را با موفقیت محقق کرده بود.
اما برای تغییر جایگاه منطقه ای ایران تنها مهار اسرائیل کافی نبود. چون یک سر دیگر این مافیای ضد ایرانی درون ایران و درون خود نظام جمهوری اسلامی بود. لذا لازم بود از مرحله ای به بعد وضعیت قدرت رانت های داخلی هم مهار گردد.
به همین دلیل بلافاصله پس از اجرای عملیات وعده صادق 1، عملیات سقوط رئیسی و تغییر دولت و روی کار آمدن اصلاح طلبان را مشاهده کردیم.
در تجربه برجام، ابتدا دولت حسن روحانی در داخل روی کار آمد و بعد توافق برجام با آمریکا بسته شد، ولی چون اسرائیل مهار نشده بود برجام شکست خورده و کاسبان تحریم هزینه های سنگینی بر کشور تحمیل کردند که ممکن است مواردی از قبیل ترور سردار سلیمانی یا غرق شدن آیت الله هاشمی در استخر هم بخشی از آن بوده باشد.
این بار هسته سخت نظام ابتدا وانمود کرد دست کاسبان تحریم را در ایران کاملا باز گذاشته، بعد با دستیابی به عنصر غافلگیری توانست اسرائیل را زیر ضربه موثر برده و مهار کند، و سپس به سراغ مهار رانت های کاسب تحریم در داخل رفت که سقوط رئیسی نخستین مرحله آن بود.
بلافاصله پس از سقوط رئیسی، اتفاقات عجیبی افتاد که هیچ کس از آن سر در نمی آورد. گویی اسرائیل دوپینگ شده بود و دستاوردهای عجیبی و غریبی بدست می آورد. از حمله پیجری به حزب الله گرفته تا ترور فرماندهان حزب الله و ترور اسماعیل هنیه در مراسم آغاز به کار پزشکیان و شاید حتی سقوط اسد در سوریه.
تحلیلگران اجاره ای در فضای مجازی و رسانه ای ادعا می کردند اسرائیل به دلیل نبوغ اطلاعاتی و عملیاتی توانسته چنین دستاوردهایی داشته باشد. اما کسی توضیح نمی داد اولا اگر اسرائیل چنین توان و نبوغی داشته، چرا قبلا از آن استفاده نمی کرده؟! و ثانیا چرا دقیقا پس از سقوط رئیسی ناگهان نبوغ اسرائیل شکفته شد؟!
به نظر می رسد هسته سخت نظام همان زمان متوجه شده بود که عده ای از درون تشکیلات نظام جمهوری اسلامی با دشمن صهیونی تبانی کرده اند و مشغول سوزاندن برگ های برنده ایران در تقابل با اسرائیل هستند. به همین دلیل استراتژی ایران تغییر کرد. نقشه جایگزین ایران دو وجه داشت:
1- با اجرای عملیات وعده صادق 2 این پیام به اسرائیل و آمریکا داده شد که ایران کاملا توان وارد کردن ضربه های مهلک به اسرائیل را دارد و سیستم پدافند چندلایه و پر طمطراق اسرائیل قادر به حفاظت از آن در مقابل ضربات ایران نیست. همانطور که رهبری بعدها اظهار داشتند، ارزیابی هسته سخت نظام از نتایج عملیات وعده صادق 2 این بود که آنها «دست به چنین حماقتی نخواهند زد».
2- ایران با عقب نشینی کامل از سوریه امکان تغییر معادلات ژئوپلیتیک در منطقه و نزدیک شدن ایران به حوزه های عربی و ترکی، و همچنین تشدید تقابل حوزه های عربی و ترکی با اسرائیل را رقم زد.
ارزیابی نظام این بود که در شرایط جدید اولا رژیم صهیونیستی بر اثر ضرباتی که از محور مقاومت دریافت کرده و تا لبه پرتگاه فروپاشی رانده شده بود، قاعدتا باید از کاهش تنش و عادی سازی روابط ایران و آمریکا استقبال نماید. خصوصا که رژیم قطعا توان تقابل نظامی مستقیم با ایران را هم ندارد.
ثانیا با توجه به عقب نشینی ایران به حوزه تاریخی خود و کاهش تهدید ایران برای سایر کشورهای منطقه، لابی های عربی و ترکی برای مهار رژیم صهیونیستی به آمریکا فشار خواهند آورد تا وارد فرایند عادی سازی با ایران شود.
ثالثا رانت های کاسب تحریم همه کارت های خود را سوزانده اند و بیش از این توان خرابکاری و وطن فروشی و خیانت ندارند.
اما بعدا مشخص شد اگر چه فرض دوم درست بوده، اما مفروضات اول و سوم اشتباه بوده اند.
در 23 خرداد 1404 قرینه عملیات طوفان الاقصی اتفاق افتاد. همانطور که در 7 اکتبر 2023 رژیم صهیونیستی در غافلگیری کامل از ناحیه حماس ضربه خورد و پس از آن هم رانت های کاسب تحریم در ایران در نهایت غافلگیری با سقوط رئیسی ضربه خوردند، متقابلا هر دو دست به دست هم داده و در 23 خرداد 1404 در نهایت غافلگیری ضربه ای به هسته سخت نظام جمهوری اسلامی زدند.
آنچه در 23 خرداد 1404 اتفاق افتاد یک کودتای داخلی زیر پوشش تجاوز خارجی بود.
ضربه اصلی را نیروهای داخلی و از درون نظام جمهوری اسلامی بر ایران و هسته سخت نظام جمهوری اسلامی وارد کردند. اما اسرائیل تمام اعتبار آن را به اسم خود کرد.
اسرائیل با اینکه می دانست توان تقابل مستقیم نظامی با ایران را ندارد، اما دست به این قمار زد تا:
1- اولا از طریق کمک به کودتای کاسبان تحریم در داخل، امکان تحقق هر گونه توافق میان ایران و آمریکا را از بین برده و نتیجتا از نابودی کامل رویای کوریدور آی مک جلوگیری نماید.
2- تصویر هیمنه و اقتدار خود را که در نتیجه عملیات طوفان الاقصی از بین رفته بود، از طریق تظاهر به جنگ مستقیم با ایران احیا نماید.
اسرائیلی که حتی توان نابود کردن یک گروه کوچک به اسم حماس را ندارد، و در جنگ زمینی با حزب الله لبنان علیرغم دوپینگی که از ناحیه خائنین ایرانی دریافت کرد باز هم عاجز از پیروزی بود و ناچار به آتش بس شد، و در مقابل انصارالله یمن کاملا ناتوان ظاهر شده، چطور ناگهان به این نتیجه رسید که می تواند با ایران وارد نزاع مستقیم شود؟!
چه توجیهی برای این حرکت احمقانه از سوی اسرائیل می توانست وجود داشته باشد، مگر اینکه روی یک اتفاق بزرگ از ناحیه داخل ایران حساب باز کرده بود؟
قطعا دستگاه اطلاعاتی اسرائیل آنقدر پخمه و ناکارآمد نیست که فریب مزخرفاتی که در فضای مجازی در خصوص «قیام مردمی» و «فروپاشی جمهوری اسلامی» گفته می شود را خورده باشد. پس قطعا یک تبانی در کار بوده که دشمن را تا این حد جسور و بی باک نموده که علیرغم آگاهی از توانایی نیروهای مسلح ایران، تصمیم به چنین قماری گرفته. قماری که احتمال آن آنچنان بعید و غیر منطقی بود که هسته سخت نظام جمهوری اسلامی کمترین احتمالی هم به رخداد آن نداده بود و به همین دلیل کاملا غافلگیر شد.
عملیات کودتا تقریبا بی عیب و نقص انجام شد، مگر در یک مورد کوچک، که آن هم عدم توفیق کودتاچیان در حذف رهبری بود. لذا نتیجه این شد که رهبری به سرعت تمام مهره های از دست رفته را جایگزین نموده و کشور در مقابل تهاجم خارجی و کودتای داخلی به دفاع برخاست.
نکته مهم اینجاست که برخلاف اسرائیل که در واکنش به عملیات غافلگیر کننده طوفان الاقصی اقدام به نسل کشی و وحشی گری نموده و لذا مشروعیت جهانی خود را مخدوش ساخته و حملات حزب الله و یمن علیه خود را مشروعیت بخشیده بود، ایران در واکنش به عملیات غافلگیر کننده حمله اسرائیل و کودتای داخلی همچنان حساب شده و دقیق عمل نمود.
حملات ایران به اسرائیل حساب شده و دقیق و همسطح با ضرباتی بود که از طرف مقابل دریافت کرده بود. لذا دشمن صهیونی هرگز نتوانست حملات خود را مشروعیت بخشیده یا مشروعیت ایران را مخدوش نماید.
همچنین علیرغم اینکه هسته سخت نظام قطعا می دانست زیر ضربه یک کودتای داخلی رفته، با این وجود از واکنش تند داخلی هم اجتناب نمود. قطعا در این مقطع دشمن تلاش می کرد هر گونه واکنش داخلی علیه کودتاچیان در ایران را به عنوان «سرکوب اعتراضات توسط رژیم ایران» نشان داده و از طرفی فشار افکار عمومی را از روی نسل کشی فلسطینیان توسط صهاینه برداشته و از طرف دیگر همان فشار را به سمت ایران بر گرداند.
این پدیده را قبلا در جریان «انقلاب زن زندگی آزادی» مشاهده کرده بودیم که عناوین و القابی که در واقع متعلق به اسرائیل هستند را به جمهوری اسلامی نسبت می دادند. مواردی از قبیل «رژیم کودک کش» و «رژیم زن کش».
بنابراین، علیرغم غافلگیری صد درصدی، همچنان جمهوری اسلامی ایران توانست بحران را مدیریت نموده و به استراتژی کلان خود باز گردد.
همراهی ایالات متحده آمریکا و خصوصا پرزیدنت ترامپ با اسرائیل، انگیزه های دیگری داشته و با انگیزه های اسرائیل یکی نبوده است.
ترامپ در ابتدا تلاش کرد از مسیر دیپلماتیک به توافق با ایران دست یابد. لیکن به دلیل فشار صهیونیست ها و تن ندادن ایران به مذاکره مستقیم، ترجیح داد با فعال کردن تهدید کاسبان تحریم علیه هسته سخت نظام جمهوری اسلامی و تشدید اضطرار در نظام برای حصول توافق با آمریکا، مسیر دستیابی به اهداف خود را کوتاهتر و کم هزینه تر نماید.
یعنی بر خلاف اسرائیل که قصد داشت بکلی جلوی هر گونه توافق را بگیرد، ترامپ و آمریکا سعی داشتند مسیر رسیدن به توافق را کوتاهتر نمایند.
نظام جمهوری اسلامی و خاصه شخص مقام معظم رهبری کاملا به دنبال حصول این توافق با آمریکا هستند. لیکن مشکل اینجاست که با توجه به تجربه برجام، طرف ایرانی اصرار دارد که طرف آمریکایی باید ضمانت قابل اعتماد بدهد. ولی طرف آمریکایی حاضر به دادن ضمانت نیست و اصرار دارد ایران چاره ای جز اعتماد به آمریکا ندارد.
رهبری نظام در ایران می تواند همین امروز وارد توافق با آمریکا شود تا هم اسرائیل و هم کاسبان تحریم را خلع سلاح نماید. لیکن این قمار قبلا در تجربه برجام آزموده شده و نتیجه عکس داده است (همان «امضای کری تضمین است»).
بعلاوه، این توافق تعیین کننده جایگاه ایران در منطقه برای مدت های طولانی خواهد بود. لذا تاریخ در مورد هر گونه کم توقعی و قناعت رهبران ایران در این مقطع، در آینده قضاوت های سختی خواهد کرد.
بر خلاف کاسبان تحریم که برای تسویه حساب سیاسی و ضربه زدن به رقبای خود حاضر به وطن فروشی و تبانی با دشمن شدند، رهبری و هسته سخت نظام همچنان روی مواضع اصولی و راهبردهای بلند مدت خود ایستاده اند و کوتاه نمی آیند.
آمریکا با بمباران فردو و تاسیسات هسته ای ایران سعی کرد صورت مساله را پاک کرده و ایران را وادار به توافق کند. لیکن ایران در واکنش به آن قانون جدیدی تصویب کرده و امکان بازرسی از تاسیسات هسته ای را مسدود کرده است. لذا طرف مقابل حتی نمی تواند میزان خسارت وارد شده به تاسیسات هسته ای ایران را ارزیابی نماید، چه رسد به اینکه آیا ایران به سمت ساخت بمب می رود یا خیر.
یعنی ایران در پاسخ به حمله آمریکا، فعالیت های شفاف غنی سازی را با ابهام در توان هسته ای خود جایگزین کرده. به این ترتیب کارت جدیدی که حتی از کارت قبلی هم قوی تر است در اختیار ایران قرار گرفته است و ایران و آمریکا همچنان مشغول چانه زنی هستند.
کودتا شکست خورده و ایران به مسیر از پیش تعیین شده خود برای دستیابی به یک توافق خوب با آمریکا ادامه می دهد.
حمله اسرائیل به ایران یک قمار بزرگ بود که پس از 12روز اسرائیل در آن کاملا بازنده شد. حملات پراکنده ای که پس از آتش بس در گوشه و کنار کشور گزارش می شود هیچ ربطی به اسرائیل ندارد و تمام از ناحیه کودتاچیان داخلی است که آخرین تقلاها را می کنند. از داخل حمله می کنند و می اندازند به گردن اسرائیل. و اسرائیل هم تکذیب نمی کند تا تصویر اقتدار خودش را تقویت نماید. گویی ایران هم مانند لبنان است که پس از آتش بس همچنان در آن جولان بدهند و فرماندهان را ترور کنند.
آنچه در خصوص دور دوم حملات اسرائیل گفته می شود چیزی جز یاوه نیست. دور دوم حملات اسرائیل به ایران همان اندازه محتمل است که دور دوم عملیات طوفان الاقصی محتمل است. هر دو عملیات کاملا متکی بر عنصر غافلگیری بودند. و چون عنصر غافلگیری از دست رفته، دور دومی در کار نخواهد بود.