متن زیر مقاله ای است که در سال 1400 در پاسخ به فراخوان دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشتم. گفتگوی صوتی با استفاده از سرویس هوش مصنوعی NotebookLM و همین مقاله به عنوان منبع ورودی آن ایجاد شده است. می توانید نسخه پادکست فارسی را اینجا گوش دهید.
نسخه فارسی کیفیت قابل قبولی دارد. ولی به دقت و کیفیت نسخه پادکست انگلیسی از همین منبع نیست. دلیل این اختلاف احتمالا به دلیل کمتر بودن منابع فارسی مورد استفاده برای یادگیری هوش مصنوعی است.
نسخه پادکست انگلیسی را اینجا بشنوید.
اینک در آستانه توافق بزرگ ایران و آمریکا و تحقق سقوط نولیبرالیسم، متن کامل مقاله همراه با پادکست صوتی حاصل از تکنولوژی آمریکایی منتشر می شود.
سید سپهر سمیعی
چکیده: نظام سرمایه داری که پس از جنگ جهانی دوم مرکزیتش به ایالات متحده آمریکا منتقل شد، در دهه 1970 و در پی تجمیع و تقاطع سلسله ای از تحولات تاریخی دستخوش یک تغییر کیفی شده و وارد مرحله جدیدی گردید که معمولا با عنوان نولیبرالیسم شناخته می شود. این تحول کیفی دو پیامد عمده داشت: اولا، موجب تداوم و قوام نظام سرمایه داری در سطح جهانی گردید، و ثانیا، باعث تثبیت و تقویت جایگاه ایالات متحده آمریکا بعنوان یگانه عنصر هژمونیک و مرکزیت این نظم نوین جهانی شد. این پژوهش ابتدا دلایل ظهور و بروز نولیبرالیسم را کاوش کرده، و سپس نشان می دهد که چطور عوامل همگرایی اجتماعی در نظم نولیبرال، حاوی تضادهایی درونی بوده اند که منجر به رخداد بحران مالی 2008 و متعاقبا آغاز روند متداوم افول ایالات متحده شده است. درک صحیح علل و عوامل افول آمریکا برای سیاستگذاری در جهت تحقق جهان پسا آمریکایی حائز اهمیتی حیاتی است. شیوه پژوهش با استفاده از مطالعات بین رشته ای در چهار حوزه اقتصاد، اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی، و علم سیاست است. آمارها و اعداد بدست آمده از هر چهار حوزه نشاندهنده نقطه عطفی تاریخی در دهه 1970 میلادی است و فرضیه اصلی از همینجا استخراج شده. در تحلیل نهایی نشان داده شده که معضلات و مشکلاتی که ایالات متحده را به چالش کشیده ریشه هایی بسیار عمیقتر از بحران های اخیر داشته و نتیجه سیر حرکتی تمدنی است که ذاتا به سوی هرج و مرج و فروپاشی اجتماعی تمایل داشته و دارد. بنابراین جهان پساآمریکایی الزاما باید شاهد ظهور تمدن های رقیبی باشد که مسیر تاریخی آنها با مسیر تاریخی و تمدنی ایالات متحده و غرب متفاوت است.
کلمات کلیدی: نولیبرالیسم، همگرایی و واگرایی اجتماعی، رانت اقتصادی، نظم نامتقارن سرمایه داری جهانی، افزایش نابرابری، هژمونی فرهنگی.
لااقل دو دهه است که پدیده نولیبرالیسم (Neoliberalism) مورد توجه بسیاری از پژوهشگران بوده و انبوهی از مطالب و مقالات در مطالعه و بررسی ماهیت آن منتشر شده است. لیکن این مطالعات عمدتا تنها در حوزه اقتصادی، و گهگاه بصورت محدودتری در حوزه سیاسی بوده.
کمتر اندیشمند یا پژوهشگری به پیوندهای ارگانیک میان جنبه های اقتصادی و سیاسی نولیبرالیسم با مسایل و پدیده های اجتماعی و فرهنگی مانند مهاجرت، کاهش نرخ باروری، ترویج همجنسبازی، فرو پاشی بنیان خانواده سنتی، و غیره پرداخته است. این غفلت اتفاقی نبوده و همانطور که در ادامه نشان داده شده، ناشی از این واقعیت است که اکثر منتقدین سنتی نظام سرمایه داری در عمل با ساختارهای نظم نولیبرال همگرا شده اند. یعنی حتی منتقدین بسیار جدی و تند و تیزی که در مباحث سلبی کاملا علیه نولیبرالیسم قلم زده اند، نهایتا در جنبه های ایجابی درون چارچوب نظم نولیبرال باقی مانده اند.
دستیابی به تصویری جامع از پدیده نولیبرالیسم این مطلب را روشن می کند که افول و تضعیف ایالات متحده آمریکا طی دهه گذشته در حقیقت معلول تضادهای درونی نظم نولیبرال بوده. لذا تحقق جهان پساآمریکایی الزاما باید روی ساختارهایی خارج از نظم نولیبرال جهانی استوار شود. طبیعتا اتخاذ چنین رویکردی پیش از هر چیزی نیازمند درک جامع و صحیح از ساختارها و ارکان نظام نولیبرالی با محوریت آمریکا است.
در ادامه نشان داده می شود که سه رکن اصلی نظم نولیبرال عبارتند از:
1- افزایش مهاجرپذیری
2- کاهش نرخ باروری
3- رشد و گسترش درآمدهای رانتی
رکن اول و دوم عمدتا پدیده های اجتماعی و فرهنگی، و رکن سوم اقتصادی است. خط مشی های سیاسی نولیبرالها همواره در راستای تحقق این سه رکن قرار گرفته و می گیرد.
اکثر پژوهشگران پدیده نولیبرالیسم را در بعد اقتصادی و حداکثر سیاسی مشاهده کرده اند. بعنوان مثال، اندرو وینسنت آن را اینطور تعریف کرده:
نسخه ای احیا شده از لیبرالیسم کلاسیک که گاهی اوقات لیبرالیسم اقتصادی یا نئوکلاسیک نامیده شده. همچنین با لیبرتاریانیسم قرابت های فکری تنگاتنگی دارد. از دهه 1980 تا کنون این ایدئولوژی در مناظرات بر سر سیاست های بسیار زیادی در سطح جهانی رخنه کرده. بعنوان مثال به نظر می رسد ایدئولوژی غالب در صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. گرچه شامل برخی تفاوت های درونی مابین رویکردهای مختلف آن است، اما اصل اساسی آن شناسایی نظم سرمایه داری بر پایه بازار آزاد و عاری از محدودیت ها و مقررات بعنوان زمینه اصلی برای هر گونه تخصیص بهینه منابع است. به شدت فردگرایانه بوده و ذاتا نسبت به کنش جمعی از طریق دولت یا اتحادیه های صنفی بدبین و عمیقا هر گونه سیاست های دولت رفاه را ناخوشایند می داند. (Vincent, 2009, p. 337)
سایر اندیشمندان هم کم و بیش ریشه های ظهور نولیبرالیسم را ایدئولوژیک و ذهنی دانسته اند. مواردی که منشاء ظهور نولیبرالیسم را فراتر از گرایشات ایدئولوژیک مشاهده کرده اند معمولا تنها بعد اقتصادی را مورد نظر داشته اند. مانند:
نولیبرالیسم که در دهه 1950 از دانشگاه شیکاگو برخاست، تلاشی بود برای احیا و پالایش اصول اقتصادی لیبرال کلاسیک. طریقت سازان اقتصادی در شیکاگو، منجمله فریدریش فون هایِک و میلتون فریدمن، اصول نولیبرال خود را در واکنش به پدیده ای ارائه نمودند که به زعم آنان اقتصاد شکست خورده کِینزی بود. بعنوان مثال، هیچ مقداری از مداخله حکومت قادر نبود تورم توام با رکود در دهه 1970 را اصلاح کرده و محرک رشد اقتصادی گردد. کارِ هایِک نشان داد که اقتصادهای برنامه ریزی شده از مرکز غیر ممکن بوده و تلاشهای حکومت در جهت بازتوزیع ثروت اغلب به توتالیتاریانیسم منتهی شده است. فریدمن موسس مکتب اقتصاد پولی بود و معتقد بود نرخ بهره بانکی و مقدار پول در گردش – و نه سیاستهای بودجه ای حکومت – بوده که بیشترین تاثیر را بر کسب و کارها و اقتصاد داشته است. آن ایدئولوژی که از این افکار پدید آمد به نام نولیبرالیسم مشهور شد. (Goldstein, 2007, p. 29)
متفکرین مارکسیست اندکی از بُعد اقتصادی فراتر رفته و انگیزه های سیاسی را هم مورد نظر قرار داده اند. لیکن همچنان نگاه نقادانه در تحلیل های مارکسیستی عموما منحصر به بُعد اقتصادی بوده و تحولات فرهنگی و اجتماعی در دوران نولیبرالیسم را با نگاهی مثبت و حاصل پیشرفت و ترقی در اثر مبارزات طبقاتی می داند.
شکل گیری "طبقه متوسط" در ایالات متحده دستاوردی مهم برای ثروتمندان بود زیرا حائلی میان آنان و توده ها ایجاد می نمود. […]
علیرغم این عملکرد توازن بخش که چندین دهه حفظ شده بود، همانطور که پیش بینی می شد با نزدیک شدن به بخش پایانی قرن بیستم تضادهای درونی سرمایه داری موجب بی ثباتی گردیده و آن وضعیتی را پدید آورد که مایکل رابرتز اقتصاددان آن را بحران سودآوری (profitability crisis) در دهه 1970 نامیده است. همچنان که نظام سرمایه داری به این بحران نزدیک می شد، جامعه آمریکا پیشاپیش با مشکلات اجتماعی ناشی از برتری نظام یافته سفید پوستان، پدرسالاری، و جنگ ویتنام درگیر شده بود. طبیعتا این مساله به حوزه اقتصادی منتقل گشت، همچنان که کارگران و دانشجویان به تدریج موفق شدند سلسله مشکلات بی عدالتی اجتماعی را به بی عدالتی گسترده اقتصادی که بوسیله نظام سرمایه داری ایجاد شده بود پیوند بزنند. به این ترتیب وجود اکثریت نامرئی و قربانیان سرمایه داری و نظام های سرکوب همسو با آن کشف شد. این موضوع موجب وحشت ثروتمندان گردید، تا جایی که احساس کردند باید جایگاه ممتاز و سابقا چالش ناپذیر خود را مستحکم نمایند. پس از خیزش جنبش های آزادی خواهانه ای که در دهه 1960، به پشتوانه موجی از خودآگاهی طبقاتی (کارگران) و از پایین شکل گرفته بود، ثروتمندان هم تصمیم گرفتند خودآگاهی طبقاتی (سرمایه داران) را سازماندهی و مسلح نمایند تا بصورت جمعی، از اموالشان در برابر تهدید دموکراسی محافظت نمایند. (Jenkins, 2019)
تحلیلگران مارکسیست تقریبا بصورت متفق القول نولیبرالیسم را یک توطئه سازمان یافته از سوی سرمایه داران جهان می دانند که در حال کشمکش با طبقات کارگر است. از سوی دیگر کلیه جنبش های اجتماعی و سیاسی از قبیل فمینیسم، برابری طلبی برای همجنسبازان، مبارزه با نژادپرستی و حمایت از مهاجران را بخشی از مبارزات مشترک طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری قلمداد می نمایند. برای مثالی دیگر از این رویکرد بعنوان مشت نمونه خروار، ایمانوئل والرشتاین، خالق تحلیل سیستم جهانی و از پژوهشگران سرشناس و سنگین وزن مکتب مارکسیستی، در مقاله ای پس از توصیف و توضیح بحران ساختاری در سیستم جهانی سرمایه داری نولیبرال، نهایتا یکی از تاکتیک های رسیدن به بسیج عمومی در راه مبارزه با نولیبرالیسم را به اینصورت بیان می کند:
تاکتیک پنجم که همراه با خودمختاری محلی قرار دارد عبارت است پیگیری تند و تیز برای پایان دادن به نابرابری های اجتماعی در خصوص جنسیت، نژاد، قومیت، مذهب، گرایش جنسی – و موارد دیگر. این مطلب امروز در میان نیروهای چپ در جهان به نوعی زهد و تقوا بدل شده، اما آیا برای همه ما یک اولویت بوده است؟ من اینطور فکر نمیکنم. (Wallerstein, I. 2011)
همانطور که والرشتاین اشاره کرده، پس از دهه 1970 میلادی ناگهان زهد و تقوای جدیدی میان اکثریت مارکسیست ها و دیگر نیروهای چپ و ضد سرمایه داری بوجود آمده و معمولا تاکید می کنند مبارزه طبقاتی باید گسترش پیدا کند تا همچنین شامل جنبش های برابری خواهی برای زنان، همجنسبازان، اقلیت های قومی و نژادی و برخی دیگر از اقلیت ها شود.
اندیشمندانی که خارج از جریان مارکسیستی اما با رویکردی نقادانه به نولیبرالیسم پرداخته اند همچنان در تشخیص خصائص و مولفه های اقتصادی نولیبرالیسم با مارکسیست ها همرای و هم نظرند. پررنگ ترین ویژگی نظام اقتصادی نولیبرالی که توسط ایالات متحده آمریکا و از طریق نهادهای برتون وودز، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، در دستور کار دولت های جهان قرار گرفت همان مواردی است که جان ویلیامسون اقتصاددان با عنوان توافق واشنگتن نامید. ویلیامسون (as cited in Goldstein, 2007, p. 32) ده سیاست کلی را بعنوان چارچوب اصلی رویکرد نولیبرال تشخیص داده و بر شمرد: (1) انضباط مالی؛ (2) هدایت هزینه های دولتی به حوزه هایی که موجب بازده اقتصادی بالا شده و ظرفیت بازتوزیع ثروت را داشته باشد؛ (3) اصلاحات مالیاتی؛ (4) آزاد سازی نرخ بهره بانکی؛ (5) پذیرفتن یک نرخ رقابتی برای تبادل اسعار؛ (6) آزادسازی تجارت؛ (7) آزادسازی ورود سرمایه گذاری خارجی؛ (8) خصوصی سازی؛ (9) مقررات زدایی؛ و (10) ایجاد امنیت در حق مالکیت.
لیکن نه مارکسیست ها توضیح قابل توجهی در خصوص ارتباط این سیاست ها با کشمکش طبقاتی ارائه کرده اند، و نه دیگران علل حرکت نظام اقتصادی به این سمت و سوی مشخص را بدرستی تشخیص داده اند. بعنوان مثال، در دیدگاه مارکسیست ها مشخص نیست «آزاد سازی نرخ بهره بانکی» چه نقشی در کشمکش طبقاتی و سرکوب طبقات زحمتکش و کارگر و سرکوب شده داشته است. برخی مانند دیوید هاروی (Harvey, D. 2008) آن را راه حلی موقت برای حل مشکل جذب مازاد سرمایه دانسته اند، که با توجه به رشد مستمر مصرف گرایی (نمودار 11) همزمان با افزایش بدهی انباشته شده بخش خصوصی (نمودار 12) نمی تواند توجیه قابل قبولی باشد. بیان دیگری از «مشکل جذب مازاد سرمایه» بصورت «مشکل جذب مازاد اقتصادی» توسط پل سوئیزی، سمیر امین و دیگران مطرح شده، بعنوان مثال (Amin, S. 2010, pp. 26-27)، که نشان داده اند به قدمت سرمایه داری وجود داشته. از این نظرگاه، در هر دوره ای از سیر تکوین نظام سرمایه داری راه حل بخصوصی برای این مشکل مورد استفاده قرار گرفته. در دوران اولیه و رقابت صنایع داخلی، استعمار و بیش توسعه یافتگی متروپل ها و کم توسعه یافتگی جوامع پیرامونی راه حلی برای همین مشکل جذب مازاد اقتصادی بود. در دوره انحصارات ملی، بودجه دولتی و بخصوص بودجه های نظامی و امنیتی نقش مهمی در جذب مازاد اقتصادی داشت، و همچنین گسترش مصرف گرایی و افزایش سطح دستمزدها و رفاه طبقه کارگر همین کارویژه را بعهده داشت. لیکن به دلایلی پس از دهه 1970 میلادی افزایش سطح دستمزد کارگران متوقف گردید و نظام اقتصادی و اجتماعی جدیدی ایجاد شد که جزئیات آن در ادامه بررسی شده است. هیچکدام از تئوری های موجود در پژوهشهای مارکسیستی توضیحات کامل و روشنی برای علل و عوامل گذار به این مرحله آخر ارائه نکرده اند.
از سوی دیگر، در دیدگاه منتقدین بیرون از جریان مارکسیسم بسیاری از خصوصیات نولیبرالیسم کاملا طبیعی انگاشته شده و انتقادات، محدود به مسایل جزئی تری مانند سیاست های پولی، شیوه مدیریت بدهی های انباشته شده در بخش خصوصی و از این قبیل است.
آیا آنطور که مارکسیست ها ادعا می کنند جنبش های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نوظهور مانند فمینیسم، ترویج همجنسبازی، حمایت از مهاجران و مبارزه با نژادپرستی در تقابل و تضاد با نظام سرمایه داری نولیبرالی قرار دارند، یا برعکس، تمامی این پدیده ها اجزایی از یک پیکره کلی به نام نظم نولیبرال هستند که همگی با هم پیوندهایی ارگانیک و تنگاتنگ دارند؟
آیا اصول نظام اقتصاد نولیبرالی بطور اتفاقی و زاییده باورهای ایدئولوژیک بوده اند، یا برعکس، این اصول برایند و حاصل تلاقی و تقاطع مجموعه ای از عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بوده اند؟
آیا وابستگی متقابل نظم نولیبرال و امپراطوری آمریکا محدود به حوزه اقتصادی و سیاسی است، یا دامنه این وابستگی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی هم ریشه دوانیده است؟
اینها سوالاتی است که در ادامه و پس از بررسی مجموعه ای از روندهای تاریخی پاسخ داده شده است.
از نظرگاه ایدئولوژیک، نولیبرالیسم با وسواس ویژه ای بر اصالت فرد تاکید می کند. نظریه های اقتصادی نولیبرال بر پایه چهار فرض اولیه استوار شده اند: (1) تنها کنشگران اقتصادی افراد منفعت طلبند؛ (2) از دیدگاه اقتصادی، تمام افراد در کل جهان دقیقا مشابه همند؛ (3) افراد همیشه تصمیماتی معقول و در جهت بهینه سازی و کسب حداکثر منفعت برای خود اتخاذ می نمایند؛ (4) افراد تمامی تصمیمات معقول خود را با استفاده از اطلاعات کامل و بی نقص اتخاذ می کنند. (Goldstein, 2007, p. 30)
فارغ از اینکه این مفروضات تا چه اندازه با دنیای واقعی مطابقت دارند، کاملا مشخص است که نظریه اقتصادی نولیبرال با نظریه های نژادپرستانه سنتی که سابقا در فضای روشنفکری جوامع غربی رایج بوده در تضاد کامل قرار دارد. تاکید بر برابری کلیه افراد در جهان هر گونه برتری بر پایه ملیت، قومیت، و نژاد را نفی می کند. همین مطلب ثابت می کند تصور اندیشمندان مارکسیستی که ادعا می کنند جنبش های اجتماعی برابری طلبانه مانند فمینیسم یا مبارزه با نژادپرستی و غیره در تضاد با نولیبرالیسم قرار دارد لااقل در بعد نظری بوضوح نادرست است. در بعد عملی، شاخصی که در این زمینه حائز اهمیت است میزان پذیرش مهاجر در جوامع توسعه یافته و صنعتی است.
3.1. نولیبرالیسم و مهاجرت
اگر نولیبرالیسم در تضاد با جنبش اجتماعی مبارزه با نژادپرستی و حمایت از مهاجران باشد، باید با گسترش نظام نولیبرال شاهد کاهش میزان مهاجرت باشیم. اما چنانچه مفروضات اقتصادی نولیبرال تعیین کننده رویکردهای عملی نسبت به پذیرش متقاضیان مهاجرت باشد، باید شاهد افزایش تعداد مهاجران پذیرش شده باشیم.

نمودار 1: تعداد مهاجران در ایالات متحده آمریکا از سال 1960 تا 2015 (The World Bank, 2021)
مشاهده می شود که تعداد مهاجران از دهه 1970 رو به رشد بوده، یعنی دقیقا از زمانی که ایدئولوژی نولیبرالیسم در عرصه اقتصادی و سیاسی به تدریج غالب گردید. در حال حاضر بیش از 45 میلیون مهاجر در آمریکا سکونت داشته و پیش بینی می شود این تعداد تا سال 2065 به بیش از 78 میلیون نفر برسد. (Budiman, A. 2020)
بعلاوه، نسبت جمعیت مهاجر به جمعیت محلی در ایالات متحده از دهه 1970 تا کنون بطور پیوسته در حال افزایش بوده و به درجات کم سابقه از دوران شکل گیری این کشور رسیده است.

نمودار 2: سهم مهاجران از جمعیت کل ایالات متحده آمریکا (Budiman, A. 2020)
نکته ای که بسیار حائز اهمیت است ترکیب قومی و نژادی این مهاجران است که از دهه 1970 به میزان بی سابقه ای عمدتا از مبداء جوامع جهان سوم بوده است. در سال 2018 از کل جمعیت مهاجری که در طول سالهای گذشته وارد ایالات متحده آمریکا شده اند، 25% از مبداء مکزیک، 28% از شرق آسیا و شبه قاره هند، و تنها 13% از اروپا و کانادا بوده اند. (Budiman, A. 2020)
این در حالیست که پیش از دهه 1970 بخش اعظم مهاجران از اروپا و با پیشینه قومی و نژادی و فرهنگی نسبتا متجانسی بودند.

نمودار 3: مبداء عمده جمعیت مهاجر در ایالات متحده در طول تاریخ آن (Budiman, A., Tamir, C., Mora, L., Noe-Bustamante, L. 2020)
این داده ها با ایدئولوژی نولیبرال که معتقد است « از دیدگاه اقتصادی، تمام افراد در کل جهان دقیقا مشابه همند» سازگار بوده و نشاندهنده کمرنگ شدن اهمیت نژاد و ملیت در ترکیب نیروی کار آمریکا است.
3.1.1. بررسی علل افزایش مهاجرت در نولیبرالیسم
3.1.1.1. کاهش قدرت اتحادیه های کارگری و توقف رشد سطح دستمزد کارگران
افزایش مهاجر پذیری در نولیبرالیسم از دید تمام اندیشمندان مارکسیست بطور کامل پنهان نمانده. ریچارد ولف، که از طرف روزنامه نیویورک تایمز به وی لقب «برجسته ترین اقتصاددان مارکسیست آمریکا» داده شده، اینطور مشاهده کرده است:
همچنان که این کاهش تقاضا برای نیروی کار ]به دلیل پیشرفت در اتوماسیون و برون سپاری تولید به کشورهای جهان سوم[ بر اقتصاد آمریکا نازل شد، دو گروه از انسانها بصورت انبوه وارد بازار کار آمریکا شده و جویای کار بودند. اولی میلیونها زن بالغ بودند که هویت و زندگی خود را تغییر می دادند. این پدیده عمدتا از طریق مشارکت در جنبش آزادی زنان رخ می داد، که در دهه 1970 به یک جنبش اجتماعی قدرتمند و ذی نفوذ تبدیل شد. بسیاری از زنان به دنبال کار تمام وقت با پرداخت حقوق بودند، چون دیگر ازنقش سنتی خود بعنوان همسر، خانه دار، نگهداری کننده از کودکان و دیگر مشاغل خانگی بدون حقوق و مزایا راضی نبودند. با ورود میلیونها زن به نیروی کار، عرضه نیروی کار دچار جهش شد. این تغییرات همزمان شد با موجی جدید از مهاجرت به ایالات متحده، اینبار از آمریکای لاتین، بالاخص مکزیک و آمریکای مرکزی. یکبار دیگر، توسعه نامتوازن سرمایه داری انبوهی از کارگران این مناطق را وادار به مهاجرت و ترک محل زندگی خود نمود – و برای بسیاری، ایالات متحده جذاب ترین مقصد بود. خوان گونزالس روزنامه نگار این جریان مهاجران را «فصل درو برای امپراطوری» خوانده است. (Wolff, 2012, pp. 39-40)
بنابراین وُلف تایید می کند که جنبش های حمایت از مهاجران و فمینیسم هر دو در راستای منافع اقتصادی نظام سرمایه داری نولیبرالیستی عمل کرده اند که دقیقا از دهه 1970 به اینسو بر عرصه سیاسی و اقتصادی مسلط شده است. ولف تنها تاثیر هر دو پدیده، یعنی مهاجرت و فمینیسم، را بر افزایش میزان عرضه نیروی کار و نتیجتا توقف رشد مزد و مزایای کارگران مورد توجه قرار داده. بعبارت دیگر، ولف این پدیده ها را در جستجوی توضیحی برای افزایش فاصله میان میزان رشد خروجی تولید حاصل از افزایش بهره وری نیروی کار از یکسو، و مزد و مزایای کارگران با احتساب شاخص تورم از سوی دیگر مورد توجه قرار داده.

نمودار 4: فاصله گرفتن خروجی تولید از مزد و مزایای کارگران از دهه 1970 به اینسو (Smith, 2019)
همانطور که ولف اشاره کرده با افزایش میزان عرضه نیروی کار به دلیل مشارکت زنان و مهاجران در نیروی کار موجب پیشی گرفتن عرضه از تقاضا و نتیجتا توقف رشد مزد و مزایا شده است. اما این مطلب از نظرگاه دیگری هم حائز اهمیت است.
3.1.1.2. تغییر کارویژه اجتماعی زنان
تغییر کارویژه اجتماعی زنان از مادر به کارگر همچنین موجب کاهش شدید نرخ باروری شده است.

نمودار 5: تعداد تولدهای زنده و نرخ باروری: ایالات متحده از 1970 تا 2018 (Martin , J. A., Hamilton, B. E., Osterman, M. J. K., Driscoll, A. K., 2019)
نرخ باروری کل (TFR) برای ایالات متحده در 2018 برابر با 1729.5 تولد به ازای هر 1000 زن بود، که از سال 2017 2% کاهش داشته (1765.5). این چهارمین سال پیاپی است که TFR، پس از افزایشی که در سال 2014 داشت، کاهش می یابد. از 2007 تا 2013 این نرخ بطور یکنواخت کاهش یافت. […]
در سال 2018 مقدار TFR برای ملت آمریکا زیر حد جایگزینی باقی ماند، یعنی حدی که در آن یک نسل می تواند دقیقا معادل خودش را جایگزین خود کند (بطور کلی مقدار آن 2100 تولد به ازای هر 1000 زن در نظر گرفته می شود). مقدار TFR برای ایالات متحده از 1971 بطور کلی زیر حد جایگزینی بوده است. (Martin , J. A., Hamilton, B. E., Osterman, M. J. K., Driscoll, A. K., 2019)
در سال 2020 مقدار TFR باز هم زیر حد جایگزینی بود […] نرخ باروری از 1971 بطور کلی زیر حد جایگزینی بوده و از سال 2007 همواره زیر حد جایگزینی بوده است. (Martin , J. A., Hamilton, B. E., Osterman, M. J. K., Driscoll, A. K., 2021)
واضح است که دقیقا همزمان با اوج گرفتن جنبش فمینیسم و تغییر کارویژه اجتماعی زنان از مادر به کارگر، نرخ باروری در ایالات متحده به زیر حد جایگزینی سقوط کرده است. بنابراین بطور معمول در طی پنجاه سال گذشته می باید شاهد پیر شدن جمعیت آمریکا و بروز بحران جمعیتی می بودیم. لیکن چنین اتفاقی رخ نداده و اتفاقا از دهه 1970 به اینسو ترکیب جمعیتی آمریکا به میزان فزاینده ای به سمت چربیدن گروه سنی آماده به کار حرکت نموده.

نمودار 6: مقدار کل جمعیت بر اساس گروه های سنی عمده (Hobbs, F., Stoops, N. 2002, p. 55)
در نمودار 6 به جهش ناگهانی بازه سنتی 25 تا 40 سال از دهه 1970 توجه کنید. واضح است که علت رخ ندادن بحران جمعیت در آمریکا دقیقا افزایش انبوه میزان پذیرش نیروی کار مهاجر بوده است. از آنجا که بخش اعظم مهاجران در بازه سنی 25 تا 44 سالگی قرار دارند، افزایش جمعیت مهاجر موجب افزایش جمعیت آماده به کار گردیده و از بحران جمعیت جلوگیری نموده است. سیاست ترمیم نیروی کار از طریق جذب مهاجر در کنار کاهش نرخ باروری موجب پیر شدن جمعیت محلی و جوان شدن جمعیت مهاجر شده است.

نمودار 7: مقایسه ترکیب سنی جمعیت محلی و مهاجر در سالهای 1960 و 2018 (Budiman, A., Tamir, C., Mora, L., Noe-Bustamante, L. 2020)
بر پایه این مشاهدات مشخص است که ارتباط جنبش های سیاسی و اجتماعی فمیسنیسم، مبارزه با نژادپرستی و حمایت از مهاجران با نظام سرمایه داری نولیبرال بسیار تنگاتنگتر از چیزی است که در ادبیات رایج درباره نولیبرالیسم منعکس شده.
3.2. نولیبرالیسم و رانت اقتصادی برای طبقه متوسط
مطلب دیگری که گویای پیچیدگی ماهیت نولیبرالیسم و ناقص بودن نظریه های موجود است مساله احساسات نژادپرستانه در سطح اجتماعی است.
3.2.1. جریان انبوه مهاجران، کاهش دستمزدها، و افزایش نژادپرستی
تاریخ سرمایه داری نشان داده هر کجا ورود انبوه جمعیت مهاجر موجب کاهش دستمزدها شده، احساسات نژادپرستانه علیه جمعیت مهاجر شدت و افزایش یافته است. بعنوان مثال، سرازیر شدن سیل مهاجران ایرلندی به انگلستان، که حاضر بودند با کمتر از نصف دستمزد کارگران انگلیسی کار کنند، در قرن نوزدهم موجب بروز اصطکاکات شدید اجتماعی میان کارگران انگلیسی و ایرلندی شد. همچنین آزادسازی بردگان سیاه پوست پس از جنگ شمال و جنوب در آمریکا و سرازیر شدن سیاه پوستان جویای کار به ایالت های شمالی، زمینه بروز احساسات نژادپرستانه بسیار شدیدی را در جمعیت یانکی فراهم ساخت. بر پایه این تجربیات تاریخی و همچنین مشاهده تاثیر سیل جمعیت مهاجر به آمریکا که پس از دهه 1970 شدت گرفته (نمودار 1 و 2) بر روی سطح دستمزد کارگران آمریکایی (نمودار 4)، قاعدتا باید احساسات نژادپرستانه و مهاجر ستیزی هم در آمریکا شدت یافته باشد.
اما مشاهدات آماری و میدانی حاکی از آن است که دقیقا عکس این مطلب اتفاق افتاده.

نمودار 8: درصد آمریکاییهایی که حضور مهاجران را مثبت یا منفی ارزیابی می کنند (Budiman, A. 2020)
در سال 1965 که قانون "مهاجرت و ملیت" در آمریکا تصویب شد مساله چگونگی سیاست های مهاجرپذیری تاثیر ناچیزی بر عرصه سیاسی آمریکا داشته و چیزی بین 1% تا 3% از آمریکاییها آن را در صدر مطالبات سیاسی خود قرار می دادند. (Budiman, A., Tamir, C., Mora, L., Noe-Bustamante, L. 2020)
البته این وضعیت پس از بحران مالی 2008 تغییر نموده و مساله مهاجرت به یکی از موضوعات شکاف سیاسی میان آمریکاییها تبدیل شده است.

نمودار 9: اکثریت رای دهندگان دموکرات موافق مهاجرپذیری و اکثریت رای دهندگان جمهوری خواه مخالف آن هستند. (Pew Research, 2020)
بنابراین، سوال اول این است که چرا با وجود فشاری که ورود جمعیت انبوه مهاجران روی مزد و مزایای کارگران آمریکا داشت همچنان شاهد کاهش احساسات نژادپرستانه و ضد مهاجر بوده ایم؟ و سوال دوم این است که چرا بعد از بحران مالی 2008 ناگهان مساله مهاجرت، بار سیاسی پیدا کرده و یکی از عوامل شکاف سیاسی در جمعیت آمریکا گردید؟
3.2.2. تغییر جریان اصلی درآمد طبقه متوسط از دستمزد با زحمت به رانت بی زحمت
در پاسخ به سوال اول ابتدا باید توجه کنیم، اگر چه از دهه 1970 به بعد رشد مزد و مزایای کارگران آمریکایی تقریبا متوقف شد، اما به دلایلی این مطلب موجب توقف رشد سطح رفاه طبقه کارگر نگردید. شاخصی که این موضوع را ثابت می کند رشد نمایی هزینه کرد مصرف شخصی از دهه 1970 به بعد است.

نمودار 10: رشد نمایی هزینه کرد مصرف شخصی از دهه 1970 بعد (Federal Reserve Bank of St. Louis, 2021)
مشاهده می کنیم که هزینه کرد مصرف شخصی با شیب نمایی از دهه 1970 شتاب گرفته و تنها در بازه های زمانی بحران های اقتصادی دچار افت یا کاهش شیب گشته. بخصوص در بحران مالی 2008 و بحران ناشی از پاندمی کرونا در 2020 شاهد افت شدید هزینه کرد مصرف شخصی در آمریکا بوده ایم.
بنابراین تعجبی ندارد اگر توقف رشد مزد و مزایا موجب اضطراب و واکنش کارگران آمریکایی نشده است. اما سوال بعدی اینجاست که اگر مزد و مزایای کارگران آمریکایی افزایش نمی یافته، پس با استفاده از کدام منبع درآمد قادر به افزایش هزینه کرد مصرف شخصی خود بوده اند؟
پاسخ این سوال را مایکل هادسون، اقتصاددان آمریکایی، با زبان ساده بیان کرده است:
وقتی این درآمدهای سرمایه ای را که نصیب خانوارها می شود وارد محاسبات می کنیم، تحلیلگران مالی دیگر دلیل چندانی برای نگرانی نمی بینند. این مطلب بخشی از همان پدیده ایست که در افکار عمومی با عنوان «کارگران سرمایه دار» جا انداخته شده است. یا بقول دار و دسته مارگارت تاچر «ببخشید که شغلتان را از دست دادید؛ در عوض امیدوارم روی افزایش قیمت خانه دولتی یا منزلتان در بازار آزاد مسکن سود فراوانی به جیب زده باشید».
«مقررات زدایی» یکی از اصول مورد تاکید نولیبرالیسم بوده و با مقررات زدایی از نظام مالی و بانکی، کارگران آمریکایی این امکان را پیدا کردند تا با اخذ وامهای بیشتر و بیشتر، وارد بازار املاک و مسکن شده و از طریق سفته بازی در بازار مسکن روی موج تصاعدی قیمت املاک سوار و از این بازی کم زحمت و پر سود بهره مند شوند. به همین دلیل علیرغم توقف رشد مزد و مزایای کارگران، درآمد کل کارگران و خانوارهای آمریکایی همچنان رو به رشد بوده و امکان رشد هزینه کرد شخصی را فراهم نموده است. نکته جالب توجه اینجاست که اتفاقا افزایش مهاجرپذیری یکی از عوامل موثر در رشد تورم قیمت مسکن بوده و لذا جمعیت محلی که از تورم بازار مسکن سود می برده اند احساسات مثبت و پذیرنده ای در قبال جمعیت مهاجر پیدا کرده اند. تحقیقات نشان می دهد محله هایی که ساکنان آن برخورد دوستانه تری با مهاجران داشته اند از میزان تورم بالاتری در بازار مسکن برخوردار بوده اند. (Larkin, P. L. et al. 2018) بنابراین، بطور مشخص انگیزه های اقتصادی در جهت پذیرش مهاجران بوده و نه نژاد پرستی و مخالفت با جمعیت مهاجر.
3.2.3. اقتصاد حبابی، بی ثباتی و تلاطمات اجتماعی
از سوی دیگر، همزمان با افزایش درآمدهای رانتی طبقه کارگر آمریکایی از این طریق، دو روند دیگر هم در حال رشد تصاعدی بوده است. یکی تورم در بازار مسکن که با شتابی افزاینده رو به رشد بوده.

نمودار 11: میانه قیمت مسکن از سال 1951 تا 2021 (U.S. Bureau of Labour Statistics, The National Association of Realtors, The Federal Housing Financ Agency, Shiller, R. (2021)
و دیگری بدهی انباشته شده در بخش خصوصی، علی الخصوص بدهی خانوارهای آمریکایی.

نمودار 12: نسبت بدهی خانوارهای آمریکایی به تولید ناخالص ملی آمریکا (Trading Economics, 2021)
تداوم افزایش همین دو روند بود که در سال 2008 به نقطه بحرانی رسیده و موجب بروز بحران بزرگ مالی شد. این بحران موجب سقوط قیمت مسکن و متضرر شدن بخش وسیعی از طبقه متوسط آمریکا گردید که نه تنها از سود حاصل از تورم دایمی قیمت املاکشان محروم شده بودند، بلکه با افت قیمت املاک، حتی قادر به پرداخت بدهی وام بانکی که به طمع سود دریافت کرده بودند هم نبوده و نتیجتا اصل سرمایه و پس انداز خود را هم از دست می دادند.
به بیان دیگر، بحران مالی موجب ناپدید شدن درآمدهای رانتی و نتیجتا پررنگ شدن مجدد اهمیت سطح دستمزدها گردید. به همین دلیل بخشی از جمعیت آمریکا ناگهان دیدگاهی منفی نسبت به جمعیت مهاجر پیدا نموده و سیاست مهاجرپذیری به یکی از موضوعات بحث انگیز در عرصه سیاسی بدل شد.
بنابراین، بحران مالی 2008 چالشی جدی برای نظم نولیبرال بود و برای مقابله با این چالش و ترمیم نظم نولیبرال دو دسته سیاستها توسط هیئت حاکمه ایالات متحده در دستور کار قرار گرفت. یکی سیاستهای اقتصادی برای جلوگیری از فروپاشی نظام مالی و بازگرداندن بازار مسکن به روند تورم مداوم. این سیاست تلاش می نمود تا نهایتا طبقه متوسط آمریکا را احیا و به این طریق همگرایی اجتماعی را ترمیم نماید. و دیگری تاکید موکد بر دو رکن دیگر نولیبرالیسم، یعنی افزایش مهاجرپذیری و کاهش نرخ باروری است. به این دلیل که بخش اعظم مخالفت و واگرایی با نظم نولیبرال از سوی جمعیت محلی است. لذا کاهش جمعیت محلی و افزایش جمعیت مهاجر ابزاری جهت کاهش قدرت سیاسی مخالفان نولیبرالیسم است.
3.3. نولیبرالیسم و کاهش نرخ باروری
به همین دلیل پس از بحران مالی 2008 برنامه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در جهت کاهش نرخ باروری بیش از پیش و با شتاب بیشتری گسترش یافت. منجمله ترویج همجنسبازی، ترغیب نوجوانان و حتی کودکان به تغییر جنسیت که یکی از عوارض دایمی آن عقیم شدن است، تسهیل و ترویج سقط جنین، پیدایش انواع و اقسام گرایشات جنسی نامتعارف دیگری که فصل مشترک همگی آنها اخته شدن انسانهاست، و تاکید بیشتر بر ارجحیت نقش اجتماعی زن بعنوان هر چیزی غیر از مادر را می توان مشاهده کرد. تمامی این سیاستهای فرهنگی از دهه 1970 آغاز شده بودند، لیکن پس از بحران 2008 به طرز چشمگیری پررنگتر شدند. اگرچه تمامی این موارد با شعار آزادی و حق انتخاب و برابری ترویج می شوند، لیکن مشخص است که تنها گرایشاتی که در جهت کاهش نرخ باروری عمل می نمایند مورد تایید فرهنگ نولیبرال بوده و گرایشاتی که در جهت افزایش نرخ باروری عمل می کنند در فرهنگ نولیبرال تابوهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی محسوب می شوند. بعنوان مثال، با وجودیکه ازدواج همجنسبازان قانونی شده اما چند همسری همچنان غیرقانونی است. یا با وجودی که تغییر جنسیت کودکان و نوجوانان تقریبا بدون نیاز به اخذ رضایت از ولی و تنها با درخواست خود فرد کودک یا نوجوان حتی با هزینه دولتی صورت می پذیرد، کودک همسری و هرگونه ارتباط جنسی میان نوجوانان و بزرگسالان همچنان غیرقانونی است، ولو با رضایت کامل فرد نوجوان و اولیاء وی. یا سقط جنین با شعار قدرت دهی به زنان و حق انتخاب ترویج می گردد ولی طرفداران آن حتی برای جنین نه ماهه ای که آماده تولد است حق حیات قایل نبوده و زندگی کودک را مشروط بر انتخاب مادر می دانند. بطوریکه مادر می تواند به هر دلیلی، از جمله نگرانی از کند شدن مسیر پیشرفت شغلی یا حتی بی هیچ دلیل خاصی اقدام به سقط کودک و پایان دادن به زندگی فرزندش نماید.
سقط جنین به محض تمایل، آن مفهومی است که می گوید هر زن حامله ای باید به محض تقاضا قادر به دسترسی به سقط جنین باشد. حقوق باروری، که شامل دسترسی به سقط جنین، دسترسی به کنترل تولد، و موارد دیگر می شود، از اوایل دهه 1970 به یکی از مبارزات اصلی جنبش فمینیستی در آمده و تا امروز ادامه دارد. (Napikoski, L. 2019)
3.4. خصلت نامتقارن نولیبرالیسم و گسترش بی ثباتی در جهان سوم
تا اینجا مشخص شد که دریافت انبوه مهاجر بخصوص از جوامع جهان سوم یکی از ارکان اساسی در نظم نولیبرال آمریکایی است. لیکن قوانین داخلی آمریکا برای پذیرش انبوه مهاجران کافی نیست. باید از سوی دیگر جمعیت انبوهی از متقاضیان مهاجرت از جوامع جهان سوم هم وجود داشته باشند. سیاست های توسعه ای که با فشار آمریکا از سوی نهادهای بین المللی مانند صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان ملل متحد و غیره بر دولت های جهان سوم تحمیل می شود در راستای تثبیت و حتی تعمیق خصلت نامتقارن در نظام سرمایه داری جهانی است. تداوم بی ثباتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جهان سوم موجب بازتولید جریان کارگران و نیروهای متخصصی می شود که مهاجرت به غرب و بالاخص آمریکا را مترادف پیشرفت شخصی و راه حل پایان دادن به مشکلات و نارضایتی های موجود در جامعه مبداء خود می دانند.
مایکل هادسون، در مصاحبه ای در سال 2016، راجع به این مطلب می گوید:
این مطلب مشابه چیزیست که در روسیه و یونان مشاهده شد. آنچه که موجب افزایش نرخ مرگ و میر شده سیاست اقتصادی نولیبرال، سیاست تجارت نولیبرال، و قطبی شدن و به فقر کشیده شدن بخش اعظم جامعه است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991، در طول تمام دوره دولت یلتسین نرخ مرگ و میر به شدت افزایش یافت، طول عمر کاهش یافت، و استانداردهای بهداشتی کاهش یافت، تا بالاخره پوتین رئیس جمهور شد و وضعیت را به ثبات رساند. پوتین اظهار کرد که خسارات ناشی از سیاستهای اقتصادی نولیبرال موجب کشته شدن تعداد بیشتری از شهروندان روسیه نسبت به آنهایی بود که در جنگ جهانی دوم تلف شدند، که 22 میلیون نفر بود. قطبی سازی اینطور آنجا را به نابودی کشاند.
در یونان هم همینطور بود. در پنج سال گذشته، طول عمر یونانی ها کاهش پیدا کرده است. آنها بیش از پیش مریض می شوند، زودتر می میرند، و دیگر سلامت نیستند. تقریبا تمام اقتصاددانان انگلیسی قرن هجدهم می گفتند که وقتی فقر گسترش می یابد، وقتی انتقال ثروتها به افراد ثروتمند افزایش می یابد، در اینصورت شاهد کاهش طول عمر خواهید بود، و همچنین شاهد مهاجرت خواهید بود. کشورهایی که سیاست پول قوی دارند، سیاست حمایت از بستانکاران، مردم از این کشورها به خارج مهاجرت می کنند. به همین دلیل در آن زمان انگلستان قادر به جذب مهاجر بود. در حال جذب نیروی کار متخصص بود. در حال جذب افرادی بود که در صنایع انگلیسی مشغول به کار می شدند، چون سایر کشورها هنوز در نظام پسافئودالی بوده و این نیروی کار را از خود فراری می دادند. جمعیت عظیمی از نیروی کار متخصص از روسیه به خارج مهاجرت کردند، که عمدتا به آلمان و ایالات متحده رفتند، بخصوص متخصصین فناوری اطلاعات. یونان شاهد خروج انبوه نیروی کار خود است. کشورهای بالتیک حدود 10 درصد از جمعیت خود را در دهه گذشته از دست داده اند که نتیجه سیاستهای نولیبرال بوده. (Hudson, M. 2016)
بنابراین، دکترین اقتصادی نولیبرال در جوامع جهان سوم اثراتی بسیار متفاوت با جوامع متروپل و در راس آن آمریکا پیدا می کند. رئوس این سیاستها عبارت بودند از: انضباط مالی (یعنی ریاضت اقتصادی)، هدایت هزینه های دولتی به حوزه هایی که موجب بازده اقتصادی بالا شده و ظرفیت بازتوزیع ثروت را داشته باشد (یعنی کاهش خدمات دولت رفاه)، اصلاحات مالیاتی (یعنی کاهش مالیات ثروتمندان و افزایش مالیات کارگران و نتیجتا قطبی کردن جامعه)، آزاد سازی نرخ بهره بانکی (یعنی تشویق به سفته بازی و پیگیری درآمدهای رانتی و غیر مولد)، پذیرفتن یک نرخ رقابتی برای تبادل اسعار (یعنی وابسته کردن اقتصادهای ملی به بازارهای جهانی)، آزادسازی تجارت (یعنی نابودی تولید ملی)، آزادسازی ورود سرمایه گذاری خارجی (یعنی واگذار کردن هدایت اقتصاد ملی به شرکتهای چندملیتی و آمریکایی)، خصوصی سازی (یعنی خارج کردن مدیریت در همه سطوح از زیر دست دولت های ملی و ایجاد الیگارشی و مافیای اقتصادی وابسته به آمریکا)، مقررات زدایی (یعنی واگذار کردن ابزارهای تقنینی به شرکت های خصوصی و غولهای تجاری و صنعتی و مالی چندملیتی)، و ایجاد امنیت در حق مالکیت (یعنی عدم مداخله دولتهای ملی در وضعیت دو قطبی اقتصادی در جوامع و تداوم تمرکز ثروتها در دستان اقلیت کوچکی از جوامع). در نگاه کلان، نتیجه این سیاستها در جهان سوم موجب شکل گیری جمعیت متخصص مازاد و مهاجرت انبوه به جوامع غربی و آمریکا شده و در کنار دیگر ارکان نولیبرالیسم، ثبات سیاسی و تنعم اقتصادی را در جوامع متروپل بالاخص آمریکا رقم می زند.
سیاست اقتصادی نولیبرال در ایران هم با اهداف و نتایج مشابهی از طریق نفوذ آکادمیک اندیشه های غربی در کنار خط مشی های نهادهای بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی وارد شده. بعنوان یک مثال ملموس بصورت مشت نمونه خروار، این مطلب که در شهریور ماه سال 1399 منتشر شد قابل تامل است:
گشواد منشی زاده (کارشناس روابط کار) به ایلنا میگوید: این واقعیت که توازن در بازار کار ما به هم خورده و تعداد زیادی از افراد بیکار میمانند، غیرقابل کتمان است. برای خروج از این وضعیت باید طرحهایی اجرا کرد که یکی از آنها میتواند همین اعزام نیروی کار به خارج باشد.
او ادامه میدهد: البته این نکته را باید همین ابتدا مشخص کرد که معمولا در ایران وقتی حرف از تبادل نیروی کار میشود، فرستادن کارجویان ایرانی به خارج مد نظر است و نه برعکس آن. البته در گذشته ما وارد کننده نیروی کار بودیم، اما رفته رفته به صادرکننده نیروی کار تبدیل شدیم.
منشی زاده با اشاره به اینکه بهرغم مفید بودن اعزام نیروی کار به خارج، دولتها در این زمینه موفق عمل نکردهاند، عنوان میکند: این نیست که روند مهاجرت شغلی ایرانیان متوقف شده یا حتی کند شده باشد، اما این معمولا خود افراد هستند که اقدام میکنند و بعضا موفق میشوند به عنوان نیروی متخصص به خارج بروند. برخی کشورها مانند کانادا هر ساله فهرست مشاغل مورد نیاز خود را اعلام میکنند و هر کس میتواند اقدام کند و در صورت کسب امتیازات لازم ویزا بگیرد و مهاجرت کند. این متفاوت با آن چیزی است که دولت انجام میدهد و اساسا باید گفت اقدامات دولتی در این زمینه تاثیر زیادی در کاهش بیکاری ندارد. (خبرگزاری ایلنا، 1399)
واضح است که تربیت و تولید نیروی کار مازاد جهت اعزام به جوامع غربی، منجمله آمریکا، یکی از رئوس برنامه های توسعه در جوامع جهان سوم بوده، و این مطلب گاهی اوقات حتی بصورت علنی هم اظهار شده است.
تا پیش از دهه 1970، نظم اجتماعی و سرمایه داری در ایالات متحده ماهیت ملی داشته و با استفاده از سیاست های سوسیال دموکراسی نوعی اتحاد طبقاتی میان سرمایه داران بزرگ، سرمایه داران خرد، و طبقه کارگر ایجاد نموده بود. سیطره امپریالیستی بر جوامع جهان سوم موجب شکوفایی صنعتی در آمریکا و افزایش دایمی سطح رفاه طبقه کارگر آمریکا می شد. در عوض، کارگران آمریکایی با روحیه ملی گرایی آمریکایی در خط مقدم یا پشت جبهه از رهبران خود حمایت کرده و در جنگ های امپریالیستی مشارکت می نمودند.
مجموعه ای از عوامل موجب بحرانی شدن نظم سوسیال دموکرات و گذار به نولیبرالیسم شد. جنگ ویتنام و افزایش تلفات آمریکاییها، افزایش قیمت جهانی نفت، تورم قیمتها و کاهش سطح رفاه کارگران، چانه زنی اتحادیه های کارگری برای افزایش دستمزدها، کاهش بهره وری تولید، کاهش نرخ سود سرمایه، تعدیل نیروی کار، افزایش بیکاری، اغتشاشات و اعتراضات اجتماعی، و غیره، سلسله ای از تحولات را رقم زد که نمایانگر ناتوانی نظام سوسیال دموکراسی در اداره جامعه آمریکا بود.
همزمان با این مشکلات، تحولات اجتماعی دیگری هم در ایالات متحده و دنیای غرب ایجاد شده بود. انقلاب جنسی از دهه 1960 آغاز شده بود و اندیشه های مارکسیسم فرهنگی از طریق مکتب فرانکفورت بخش قابل توجهی از اقشار تحصیلکرده را مدهوش ساخته بود. جنبش حقوق سیاهان و مبارزه با نژادپرستی در آمریکا شدت یافته و خواستار پایان یافتن تبعیض نژادی بود. و جنبش فمینیسم که در سال 1920 موفق شده بود حق رای را به زنان اعطا نماید به دنبال راهی برای بازگشتن به صدر گفتمان سیاسی بود.
در چنین جوی، یعنی در شرایطی که اولا سوسیال دموکراسی به بحران رسیده، و ثانیا شرایط برای گذار به نولیبرالیسم محیا شده بود، ناگهان تحولی کیفی در نظام سرمایه داری به محوریت آمریکا ایجاد شد که حاصل همجوشی تمامی این عوامل بود.
اگر سوسیال دموکراسی تمایل به حفظ خانواده سنتی داشت تا از این طریق نیروی کار سرمایه داری را ترمیم و تامین نماید، نولیبرالیسم تمایل به نابودی خانواده سنتی پیدا کرد تا از این طریق نرخ باروری را پایین بیاورد. فمینیسم که آرمانهایش تا آنزمان چندان با منافع طبقه سرمایه دار آمریکا همخوانی نداشت، ناگهان با سرمایه داری نولیبرال همگرا و همسو شد. همجنسبازی که تا آنزمان جرم تلقی می شد ناگهان قانونی شده و دستگاه های تبلیغاتی مانند هالیوود و شبکه های تلویزیونی به تدریج شروع به قبح زدایی و ترویج آن نمودند. داروهای ضد بارداری و سقط جنین رواج پیدا نمود، و از سوی دیگر نژادپرستی و برتری نژاد سفید به تدریج رنگ باخته و سیل کارگران مهاجر از جوامع جهان سوم به سوی آمریکا و دیگر جوامع غربی سرازیر شد.
قدرت نولیبرالیسم در این نکته بود که یک مجموعه ارزشها و دستورالعمل های واحد، در دو سوی جهان نتایجی کاملا معکوس ایجاد می نمود که اتفاقا در نگاه کلی مکمل هم بودند. سیاستهایی از قبیل «انضباط مالی»، «مقررات زدایی»، «خصوصی سازی»، «اصلاح نظام مالیاتی» و غیره از یکسو موجب بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جوامع جهان سوم گردیده، و از سوی دیگر موجب سرازیر شدن درآمدهای رانتی به جیب طبقه متوسط آمریکا و دیگر جوامع متروپل می شود. به این ترتیب سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نولیبرال موجب واگرا شدن جوامع جهان سوم، و همگرا شدن جامعه آمریکا و دیگر جوامع متروپل می شد.

نمودار 13: همگرایی در نظم نولیبرال
قدرت هژمونی جهانی آمریکا و متروپل های نولیبرالیسم به مانند یک نیروی مغناطیسی موجب اعوجاج بافت اجتماعی جوامع پیرامونی می شود. بعلاوه، سیاستهای نولیبرال از طریق سیطره امپریالیستی ایالات متحده در دستور کار سایر جوامع و دولتهای جهان سوم قرار می گیرد، بطوریکه از طرفی این هژمونی فرهنگی حفظ و بازتولید شده و از طرف دیگر نهایتا جهت جریان حرکت سرمایه و نیروی کار به سمت آمریکا و دیگر متروپل های سرمایه داری نولیبرال قرار گیرد.
با بروز بحران مالی 2008 این نظم به چالش کشیده شد. فروپاشی ناگهانی بخش خصوصی، علی الخصوص نظام مالی و بیمه، موجب شد تا نظریه پردازان اقتصادی نولیبرال چاره ای جز مدد طلبیدن از مداخله دولتی در اقتصاد نداشته باشند. این مطلب ناقض اصلی ترین و مقدس ترین اصول اقتصاد نولیبرالی بود. لیکن در همان حال که دولت ایالات متحده با تمام توان وارد عرصه شده و به نجات بخش خصوصی آمریکا می پرداخت، همچنان دولتهای جهان سوم از اقدامات مشابه برای نجات اقتصادهای بحران زده خود منع می شدند. این استاندارد دوگانه با استفاده از نظریه «ملت استثنائی» توجیه می شد، لیکن نفس همین دوگانگی یکی از عوامل افول هژمونی ایالات متحده و نولیبرالیسم گردید.
از سوی دیگر، با سقوط قیمت املاک و غوطه ور شدن بخش قابل توجهی از طبقه متوسط آمریکا در بدهی های غیر قابل پرداخت، طبقه متوسط آمریکا ناگهان ریزش نمود. جریان درآمدهای رانتی که موجب رانده شدن اهمیت سطح دستمزد کارگران به پس زمینه شده بود ناگهان متوقف شده و لذا طبقه کارگر آمریکا به دو دسته طرفداران و مخالفان مهاجرپذیری تقسیم شدند. این مطلب موجب بروز واگرایی اجتماعی در جامعه آمریکا گشته و لذا بسیاری از خصلتهای جوامع جهان سوم در آمریکا هم ظاهر شد. از جمله آشوب و اغتشاش اجتماعی گسترده، اعلام پیروزی هر دو نامزد ریاست جمهوری در انتخابات 2020، و نگرانی دولت فدرال از کودتا یا سرپیچی نظامیان.

نمودار 14: واگرایی در نظم نولیبرال
در دهه 1970 و در پاسخ به واگرایی اجتماعی در نظام سرمایه داری سوسیال دموکرات، نولیبرالیسم ظهور نمود و مدت نسبتا کوتاهی توانست جامعه آمریکا را همگرا نماید. اما نولیبرالیسم خود بر پایه مجموعه ای از تضادهای درونی بنا شده. از یکطرف شعار مبارزه با نژادپرستی و برابری خواهی می دهد، اما از سوی دیگر بدون نابرابری اقتصادی در سطح جهانی و بی ثباتی و تلاطم در جوامع جهان سوم، هیچکدام از «دستاورد» های نولیبرالیسم قابل تداوم نیستند. فمینیسم، ترویج همجنسبازی، تغییر جنسیت و غیره همگی به دلیل وجود جریان انبوه نیروی کار مهاجر از جوامع جهان سوم قابلیت گسترش و بروز و ظهور یافته اند. بعلاوه، جریان دریافت انبوه مهاجران به دلیل همراه شدن با گسترش درآمدهای رانتی و سفته بازی در بازار املاک و مستغلات و بورس امکان تداوم بدون خشونت را پیدا کرد و لذا در اثر بروز تلاطم در بازارهای مالی به چالش کشیده شده و زمینه ساز ظهور پدیده های غیر منتظره ای مانند ریاست جمهوری ترامپ گردید.
هیئت حاکمه آمریکا تلاش می کنند با استفاده از مکانیزم هایی مانند کاهش نرخ بهره بانکی، چاپ پول و کاهش یا بخشش مالیات کسب و کارها زمینه ایجاد تورم در بازارهای املاک و بورس را ایجاد کرده و از این طریق طبقه متوسط آمریکا را احیا نمایند. همچنین با تاکید بر افزایش جمعیت مهاجر و همچنین پافشاری بر ارزشهای فرهنگی نولیبرال، از قبیل ترویج همجنسبازی، تغییر جنسیت و ارزشهای فمینیستی، تلاش می نمایند منبع مشروعیت نظام حاکم را مستقل از مطالبات عمومی تعریف نمایند. اهمیت این مطلب بخصوص از آنجهت است که در شرایط واگرایی اجتماعی، نظام های دموکراتیک دچار بحران مشروعیت می گردند. لذا حکومت برای اعمال اقتدار نیازمند منبع مشروعیتی با ثبات و مستقل از موج ها و هیجانات اجتماعی است. در راستای همین نیازمندی سیاسی است که نظریه های بدیعی مانند افزایش حق و ارزش رای هر سیاهپوست آمریکایی به دوبرابر حق و ارزش رای هر سفیدپوست آمریکایی مطرح شده است. (Hasbrouk, B. 2020)
لیکن تمامی این تلاشها برای ترمیم نظم نولیبرال در عین حال چالش های جدیدی ایجاد می کنند. بعنوان مثال، نظریه «ملت استثنایی» از طرفی پوسته برابری خواهانه نولیبرالیسم را شکننده تر کرده، و از طرف دیگر باورپذیری آن پس از شکست آمریکا در افغانستان به شدت کاهش یافته. همچنین بحران دموکراسی در داخل آمریکا از طرفی چالش های داخلی را در پی داشته و از طرف دیگر موجب تضعیف جایگاه و اقتدار آمریکا بعنوان بزرگترین قدرت هژمون بر پایه ایدئولوژی لیبرال دموکراسی در سطح جهانی می شود.
افول آمریکا را می توان در دو بعد مشاهده کرد. یکی افول طولانی مدت بصورت عام که بخشی از حرکت تمدن غربی است و با بحران ملی گرایی بطور همزمان با بحران سوسیال دموکراسی آغاز شد. و دومی افول آمریکا بصورت خاص بعنوان قدرت هژمون در نظم نولیبرال که جایگزین ملی گرایی و سوسیال دموکراسی شده بود. نظام سرمایه داری موجب ظهور دو طبقه مدرن سرمایه دار و کارگر گردید که ذاتا در حال رقابت و تضاد بوده اند. این تضاد و رقابت مدتی با پررنگ شدن هویت ملی در نظم سوسیال دموکراسی به پس زمینه فرستاده شده و از این طریق همگرایی اجتماعی حاصل می شد. لیکن حاصل توسعه نظام سرمایه داری سودمحور نهایتا کمرنگ شدن ملی گرایی و بحران سوسیال دموکراسی بود که موجب واگرایی اجتماعی شد. نولیبرالیسم نظم جدیدی بود که قادر بود بدون استفاده از ملی گرایی، با تاکید بر فردگرایی و هویت های فردی، جامعه ایالات متحده و متروپل های سرمایه داری جهانی را همگرا نماید. لیکن این همگرایی از طرفی به قیمت تداوم واگرایی جوامع جهان سوم بوده، و از طرف دیگر بر پایه انباشت آرام عوامل اختلال در نظم نولیبرال در داخل ایالات متحده و دیگر متروپل های سرمایه داری جهانی بود. این اختلال اولین بار در ژاپن با سقوط بازار مسکن و املاک اتفاق افتاده و چالشهای بسیاری را در عرصه های اقتصادی و اجتماعی ایجاد نمود. در ایالات متحده بعنوان مرکزیت نظم جهانی نولیبرال، این اختلال با بحران مالی 2008 آغاز شده و تا امروز مرحله به مرحله وخیمتر شده است. بحران مالی 2008 و اخیرا بحران کرونا موجب تسریع افول آمریکا شده اند. اما حتی بدون این دو بحران هم حرکت کلی نظم نولیبرال به سمت افول بود. دلیل این مطلب تضاد درونی نظم نولیبرال است که همگرایی اجتماعی در متروپل ها تنها از طریق تشدید و تداوم واگرایی اجتماعی در جوامع پیرامونی امکانپذیر است. بنابراین تمامی برنامه های توسعه ملی در جوامع پیرامونی در جهت تضعیف نظم نولیبرال و سیطره هژمونیک ایالات متحده عمل می نمایند. همین مطلب دلیل اصلی نگرانی ایالات متحده از ظهور قدرتهای جدیدی خارج از مدارهای نولیبرالیسم بوده است. فی المثل، ظهور چین بعنوان کشوری با ظرفیت تبدیل شدن به هژمون جهانی، احیای روسیه، و ظهور ایران بعنوان کشوری با ظرفیت تبدیل شدن به هژمون منطقه ای همگی موجب منقطع شدن مدارهایی از نولیبرالیسم می شوند که حافظ نظم اجتماعی در داخل آمریکا هستند. بزرگترین کابوس هیئت حاکمه نولیبرال آمریکا روزی است که سیل نیروی کار متخصص متقاضی مهاجرت به آمریکا رو به افول گذاشته و بحران جمعیت همراه با واگرایی اجتماعی، آمریکا را به سرنوشتی مشابه امپراطوری روم دچار نماید.
از سوی دیگر، با از هم پاشیدن نهایی نظم نولیبرال، نظم جدیدی باید بر جهان حاکم شود. این نظم جدید نمی تواند خصلتهای نظم نولیبرال را داشته باشد. چون اولا با از میان رفتن نیروی مغناطیسی هژمونی آمریکای لیبرال، هویت جهان وطنی رنگ باخته و هویت های دیگری برای همگرا کردن جوامع قدرتهای نوظهور لازم است. ثانیا، جریان مهاجرت انبوه در نبود چنین نیروی مغناطیسی متوقف شده و نتیجتا ارزشهای فرهنگی که در جهت کاهش نرخ باروری تا زیر حد جایگزینی عمل می نمایند هم رنگ خواهند باخت. رشد جمعیت بصورت طبیعی و از طریق تولد نوزادان به معنی اهمیت یافتن نظام آموزشی بوده و بطور کلی باید دوران جدیدی از ملی گرایی آغاز شود. ملی گرایی های دوران پسانولیبرالیسم باید بر پایه هویت های فرهنگی موجود و در ادامه حرکت تمدنهایی باشند که هم اکنون در رقابت با تمدن غربی و نولیبرالیسم هستند.
بطور خلاصه، سیاستهایی که می تواند افول آمریکا و نولیبرالیسم را تسریع نماید عبارتند از:
- در بعد اقتصادی، تاکید بر اقتصادهای درون زا و مستقل از مدارهای اقتصاد جهانی نولیبرالی به مرکزیت آمریکا، و تقویت روابط تجاری میان رقبای نظم نولیبرال آمریکایی.
- در بعد فرهنگی و اجتماعی، تاکید بر هویت ملی، حفظ کارویژه اصلی زنان بعنوان مادر و محافظت از نهاد خانواده سنتی.
- در بعد سیاسی، تاکید بر تقویت نهادهای ثبات بخش ملی و ایمن در برابر شرایط واگرایی اجتماعی بعنوان ابزاری که اولا در مواجهه با بحران دموکراسی دارای کارامدی است، و ثانیا در صورت تمایل اکثریت جامعه به سوی سیاستهای ضد ملی قادر به حفاظت از منافع و هویت ملی باشد.
با رشد و گسترش حیطه جوامعی که از مدارهای نظم نولیبرال خارج می شوند، روند افول آمریکا تسریع شده و نتیجتا صعود قدرت های نوظهور تسهیل خواهد شد. از آنجا که نولیبرالیسم ذاتا برونگرا بوده و امکان تداوم آن در یک جامعه بسته وجود ندارد، روند کاهش وسعت قلمرو نظم نولیبرال جهانی در نقطه ای بخصوص موجب بروز تحولی کیفی شده و شاهد اتفاقاتی غیر منتظره خواهیم بود. این تحول کیفی می تواند فروپاشی ایالات متحده، یا دگردیسی آن به ماهیتی غیر از ماهیت فعلی آن در نظم نولیبرال باشد.
کتابنامه
منابع فارسی
خبرگزاری ایلنا (1399). جستجوی کار خارج از مرزها در بحبوحه کرونا/ اعزام نیروی کار به خارج؛ اقدامی موثر یا وعدهای بیحاصل؟ برگرفته از. https://www.ilna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C-9/957621-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%AD%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%A7-%D8%A7%D8%B9%D8%B2%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%AB%D8%B1-%DB%8C%D8%A7-%D9%88%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84
منابع انگلیسی
Vincent, A. (2009). Modern Political Ideologies. United Kingdom: John Wiley & Sons.
Goldstein, N. (2007). Global Issues: Globalization and Free Trade. New York, US: Facts On File.
Jenkins, C. (2019, June 27). The Capitalist Coup Called Neoliberalism: How and Why It Went Down. Retrieved From: https://www.hamptonthink.org/read/the-capitalist-coup-called-neoliberalism-how-and-why-it-went-down
Wallerstein, I. (2011). Structural Crisis in the World-System. Monthly Review. March 01. Retrieved From. https://monthlyreview.org/2011/03/01/structural-crisis-in-the-world-system/
Harvey, D. (2008). The Right to the City. New Left Review. Sep/Oct 2008. Retrieved From. https://newleftreview.org/issues/ii53/articles/david-harvey-the-right-to-the-city
Amin, S. (2010). The Law of Worldwide Value. New York: Monthly Review Press.
The World Bank (2021). International migrant stock, total. Retrieved from. https://data.worldbank.org/indicator/SM.POP.TOTL?end=2015&start=1960&view=chart
Budiman, A. (2020). Immigrant share of U.S. population nears historic high. Pew Research Center. Retrieved From. https://www.pewresearch.org/fact-tank/2020/08/20/key-findings-about-u-s-immigrants/
Budiman, A., Tamir, C., Mora, L., Noe-Bustamante, L. (2020). Facts on U.S. immigrants, 2018. Pew Research Center. Retrieved From. https://www.pewresearch.org/hispanic/2020/08/20/facts-on-u-s-immigrants/
Wolff, R. D. (2012). Democracy at Work: A Cure for Capitalism. Chicago, US: Haymarket Books
Smith, N. (2019). Wage Stagnation is One Disease with Many Causes, Bloomberg, 14 Feb.
Martin , J. A., Hamilton, B. E., Osterman, M. J. K., Driscoll, A. K. (2019). Births: Final Data for 2018. National Statistics Reports, 68(13). 3.
Martin , J. A., Hamilton, B. E., Osterman, M. J. K., Driscoll, A. K. (2021). Births: Provisional Data for 2020. Vital Statistics Rapid Release, 012. 3.
Hobbs, F., Stoops, N. (2002). Demographic Trends in 20th Century. Census 2000 Special Reports. US Census Bureau.
Pew Research (2020). Voters’ Attitudes About Race and Gender Are Even More Divided Than in 2016. Retrieved From. https://www.pewresearch.org/politics/2020/09/10/voters-attitudes-about-race-and-gender-are-even-more-divided-than-in-2016/
Federal Reserve Bank of St. Louis (2021). Economic Research. Retrieved From. https://fred.stlouisfed.org/series/PCE
Larkin, P. L., Askarov, Z., Doucouliagos, C., Dubelaar, C., Klona, M., Newton, J., Stanley, T.D., Vocinom A. (2018). Do House Prices Sink or Ride the Wave of Immigration?. Discussion Paper Series IZA DP No. 11497. IZA Insititute of Labour Economics. Retrieved From. http://ftp.iza.org/dp11497.pdf
U.S. Bureau of Labour Statistics, The National Association of Realtors, The Federal Housing Financ Agency, Shiller, R. (2021). Historical Home Prices: Monthly Median Value in the US from 1953-2021. Retrieved From. https://dqydj.com/historical-home-prices/
Trading Economics (2021). United States Households Debt To GDP. Retrieved From. https://tradingeconomics.com/united-states/households-debt-to-gdp#:~:text=Households%20Debt%20To%20GDP%20in%20the%20United%20States,of%20GDP%20in%20the%20first%20quarter%20of%201950.
Napikoski, L. 2019. Abortion on Demand: A Second Wave Feminist Demand. Retrieved From. https://www.thoughtco.com/abortion-on-demand-3528233.
Hudson, M. (2016). Millions Around the World Fleeing from Neoliberal Policy. Retrieved From. http://www.informationclearinghouse.info/article44826.htm.
Hasbrouk, B. (2020). The Votes of Black Americans Should Count Twice. Retrieved From. https://www.thenation.com/article/society/black-votes-reparations-gerrymandering/.