پس از واقعه قتل چارلی کرک در آمریکا، اخیرا شاهد یک حمله تروریستی دیگر به مرکز اجرایی مقررات گمرکی و مهاجرتی در شهر دالاس واقع در ایالت تکزاس بوده ایم.
این حملات تروریستی بازتاب گسترده ای در افکار عمومی آمریکا داشته و به پرزیدنت ترامپ امکان داده است حملات تندی را علیه رقبای سیاسی خود در حزب دموکرات آغاز نماید. انتظار می رود این حملات زمینه را برای مهندسی انتخابات های پیش رو خصوصا انتخابات کنگره و تسلط تمام عیار جمهوری خواهان و جریان سیاسی همسو با ترامپ فراهم نماید.
لیکن این سوال پیش می آید که واقعا کدام دست های پشت پرده با تحریک این عملیات های تروریستی چنین پاس گل ارزشمندی به ترامپ می دهند.
همزمانی این اتفاقات با جنایات اسرائیل در غزه و همچنین افزایش فشارهای جهانی علیه اسرائیل، کلید پاسخ به سوال فوق است.
چند روز پیش انگلیس، کانادا، و استرالیا در اقدامی هماهنگ با هم کشور فلسطین را به رسمیت شناختند. این اقدام دقیقا پس از سفر ترامپ به انگلیس انجام شد.
قطعا دولت ترامپ نمی توانسته مستقیما آمر و محرک حملات تروریستی درون خاک آمریکا بوده باشد. چون قطعا گند آن بعدا در آمده و تاثیر معکوس پیدا می کرد.
از سوی دیگر دموکرات ها هم قطعا آنقدر ابله و بی مغز نیستند که به حریف و رقیب خود پاس گل بدهند.
پس قطعا یک عامل سوم پشت پرده این اقدامات تروریستی است. و هنگامی که صحبت از عملیات های تروریستی می شود، هیچ بازیگری حرفه ای تر و بهتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. خصوصا که اخیرا تاکر کارلسون هم فاش کرد که نزدیکان نتانیاهو ادعا می کنند وی به همه می گوید «من ترامپ را کنترل می کنم».
1- حمایت های سیاسی و تدارکاتی آمریکا از اسرائیل می تواند باجی باشد که طبق یک توافق نهان از طرف ترامپ به نتانیاهو داده شده تا در عوض نتانیاهو هم کار کثیف مورد نیاز ترامپ در آمریکا را انجام دهد.
2- فشارهای سیاسی اروپایی ها و خصوصا انگلیس علیه اسرائیل می تواند بخشی از برنامه ترامپ باشد که اسرائیل را محتاج به حمایت آمریکا نموده و لذا وادار به انجام کار کثیف ترامپ نماید.
3- ترامپ با این سیاست با یک تیر دو نشان می زند. از طرفی با دست اسرائیل زمینه حذف رقبای داخلی خود را فراهم می کند. و از سوی دیگر لابی اسرائیل را در تنگنایی قرار می دهد که نهایتا مهار آن را سهل و آسان خواهد کرد.
صدور بیش از هزار فرمان اجرایی توسط ترامپ در همین مدت کوتاهی که به قدرت باز گشته، در مقایسه با تعداد لوایح تقدیم شده به کنگره آمریکا که حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد، به وضوح نشان می دهد که ترامپ مانند یک پادشاه آمریکا را اداره می کند.
این مطلب در کنار نشانه هایی که حکایت از برنامه ریزی برای مهندسی انتخابات دارد، آشکارا پایان دوران لیبرالیسم را به نمایش می گذارد. و البته جنایات اسرائیل در غزه هم یک نشانه دیگر از همین روند است.
در همین راستا اخیرا اظهار نظر جالبی هم از سوی امیرحسین ثابتی یار غار سعید جلیلی و نماینده مجلس وابسته به جریان پایداری چی مطرح گردید مبنی بر اینکه ایران هم باید به سمت حذف انتخابات و پذیرش مدل حکمرانی تک حزبی و انتصابی مشابه چین حرکت نماید.
این اظهار نظر ثابتی در کنار اظهارات اخیر مصطفی خوش چشم معنای خاص تری پیدا می کند. مصطفی خوش چشم بر خلاف سایر تحلیلگران داخلی و خارجی پیش بینی می کند که هیچ دور دومی از حملات اسرائیل علیه ایران در پیش رو نیست. و البته این پیش بینی وی با توجه به اینکه ما می دانیم دور اول هم در واقع یک کودتای داخلی بود و نه صرفا حمله اسرائیل کامل درست است. اما قسمت جالب اینجاست که خوش چشم پیش بینی می کند یک دور دیگر از درگیری بسیار شدید نظامی «در افق 1408» اتفاق خواهد افتاد. خوش چشم این تاریخ را با توجه به زمان پایان دوره ریاست جمهوری ترامپ توجیه می کند. لیکن مطلب مهمی که بیان نمی کند این است که این تاریخ مصادف با انتخابات ریاست جمهوری در ایران هم هست.
لذا ترجمه حرف خوش چشم این است که جریان سیاسی که در 23 خرداد دست به کودتا و حذف رقبای خود در ایران زدند، برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی هم برنامه های مفصلی چیده اند. و ای بسا با توجه به اظهارات امیرحسین ثابتی قرار باشد اساسا ریاست جمهوری حذف شود. یا حتی تغییراتی بالاتر از آن.
در سال 88 اصطلاح طلبان بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شدند و یک پاس گل بزرگ به رانت های رقیب خود دادند. لیکن آیت الله خامنه ای این اشتباه را در سال 92 اصلاح کرد و اطلاح طلبان را مجددا به دولت و قوه مجریه باز گرداند و توافق برجام با آمریکا شکل گرفت.
در دی ماه 96 شاهد واکنش اخطار گونه رانت ها علیه نظام بودیم که با عملیات سرقت اسناد هسته ای و نتیجتا خروج آمریکا از برجام تکمیل شد و زیرآب دولت روحانی کاملا زده شد. اینجا بود که در اردیبهشت 98 رهبری سپاه را از رانت ها گرفت و سرلشکر سلامی را به فرماندهی سپاه منصوب نمود. لیکن واکنش تند رانت ها ادامه داشت تا اینکه در سال 1400 توانستند دولت را در اختیار بگیرند.
از 1400 تا 1403 سپاه در اختیار رهبری بود و دولت در اختیار رانت ها. لیکن با سقوط رئیسی دولت مجددا از رانت ها پس گرفته شده و به اصلاح طلبان تحویل داده شد. از آن زمان تا 23 خرداد 1404 هم دولت و هم سپاه در اختیار ائتلاف مخالف رانت ها بود. لیکن در 23 خرداد 1404 رانت ها موفق شدند بالاخره سپاه را پس بگیرند.
بنابراین چنانچه در 1407 آنطور که خوش چشم پیش بینی می کند «درگیری نظامی بزرگ» اتفاق بیافتد، یک تسویه حساب نهایی صورت گرفته و رانت ها دولت را هم پس خواهند گرفت و به این ترتیب بالاخره هم سپاه و هم دولت و هم مجلس در اختیار یک جریان سیاسی خواهد بود. این یعنی گام نهایی برای پروژه «یکدست سازی» و نتیجتا امکان تحقق آرزوی امیرحسین ثابتی و حذف انتخابات هم فراهم خواهد شد.
این روند زمانی جدی تر می شود که مشاهده می کنیم حتی آمریکا هم از لیبرالیسم عبور کرده و به وضوح به سمت اقتدارگرایی می رود، در حالی که روسیه و چین از خیلی قبل تر همین روند را در پیش گرفته اند. یعنی این هم فی الواقع یک روند جهانی است که در ایران هم مانند بقیه جهان پذیرفته و پیاده سازی می شود.
از این منظر، عبور از پوسته دموکراتیک به یک نظام اقتدارگرا از هیچ جهتی مورد مناقشه نیست و تنها تفاوت مطلب اینجاست که کدام جریان سیاسی و کدام رانت ها نهایتا قدرت را قبضه نمایند.