مولفه های نظم نولیبرال از دهه 1970 در جهان غرب و آمریکا بروز نمود و در دهه 1990 پس از فروپاشی شوروی و اولین دور ریاست جمهوری بیل کلینتون رسما آغاز شد. اوج همگرایی و اقتدار نظم نولیبرال جهانی در دهه اول قرن بیست و یکم محقق گردید که مهمترین مظهر آن در حمله آمریکا و متحدان آن به عراق بود.
اما این اقتدار و همگرایی در سال 2008 با اولین بحران جدی مواجه شد.
همانطور که قبلا گفتیم، نولیبرالیسم سه رکن اصلی داشت:
1- افزایش مهاجر پذیری از جهان سوم به کشورهای غربی (خصوصا آمریکا)
2- کاهش نرخ باروری
3- شکل گیری طبقه متوسط بوسیله توزیع رانت از طریق نظام مالی و بانکی
در سال 2008 با بحران بزرگ مالی Great Financial Crisis رکن سوم دچار فروپاشی شد.
بلافاصله پس از آن، اقتصاد سیاسی کشورهای غربی علیه رکن اول واکنش نشان داد و مساله «مهاجران غیر قانونی» به موضوع داغ سیاسی و اعتراض علیه سیاست های موجود تبدیل شد.
در پاسخ به این بحران، نخبگان غربی دو سیاست کلان را در دستور کار خود قرار دادند، با این امید که نظم نولیبرال را حفظ نمایند.
1- تلاش برای احیای رکن سوم و ترمیم طبقه متوسط از طریق تداوم جریان رانت.
2- تاکید موکد بر رکن دوم و پیوند زدن آن با رکن اول.
از همان زمان بود که ایده «برابری خواهی» و «عدالت اجتماعی» به عنوان عنصر پیوند دهنده رکن اول و دوم پدید آمد. به اینصورت که سیاست اخته و عقیم کردن جمعیت ذیل شعار حمایت از برابر خواهی برای همجنسبازان و قدرت دهی به زنان توجیه می شد. و سیاست سرکوب جمعیت از طریق واردات انبوه مهاجر هم ذیل شعار مبارزه با نژادپرستی و برابری خواهی برای همه قومیت ها.
باراک حسین اوباما، رییس جمهور سیاهپوستی که موفق شد کاخ سفید را به حسینیه تبدیل نماید، با ماموریت تحقق دو سیاست فوق روی کار آمد.
سیاست های اوباما تنها اندکی بحران نولیبرالیسم را به تاخیر انداخت. لیکن در پایان دور دوم ریاست جمهوری وی کاملا مشخص بود که بحران از بین نرفته و جامعه آمریکا در حال واگرا شدن است.
جنبش Black Lives Matter اولین بار در سال 2014 یعنی در دوران اوبامای سیاهپوست شعله ور شد و شهرهای آمریکا را به آتش کشید.
بحران واقعی و رو به وخامت بود.
انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016 نتیجه همین بحران درونی و واگرایی جامعه آمریکا از سیاست ها و ساز و کارهای هیئت حاکمه ذیل پارادایم نولیبرالیسم بود.
ترامپ با زیرکی روی موج نارضایتی سوار شد و توانست تمامی نخبگان رقیب در هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات را کنار زده و برنده انتخابات شود. شیوه ترامپ برای این کار بسیار جالب توجه بود. او همه را به باد تمسخر گرفت. بسیاری از جمهوری خواهان که امروز بسیار به ترامپ نزدیک هستند، آن زمان با بی رحمی مورد استهزاء و تمسخر ترامپ قرار می گرفتند. منجمله بازخوانی مناظرات ترامپ با مارکو روبیو (وزیر خارجه ترامپ در دولت فعلی) بسیار جالب است. روبیو که امروز یکی از محبوب ترین شخصیت ها برای ترامپ است، در سال 2016 ترامپ او را «روبیو کوچولو» و «مردک فسقلی» می نامید.
در مراسم تحلیف ترامپ در سال 2016، او اعلام کرد انقلابی در آمریکا اتفاق افتاده که «مردم» قرار است «بوروکرات ها» (یعنی همان که در ایران می گویند «حکومت») را کنار زده و قدرت را به دست بگیرند.
اما ترامپ در دور اول عملا مشغول ترمیم نظم نولیبرال بود.
با وجود اختلاف نظرها در خصوص اولویت های دولت آمریکا، ترامپ در دور اول تمام تلاش خود را کرد تا خود را به هیئت حاکمه آمریکا نزدیک کرده و با آنها کار کند. هیئت حاکمه ای که هنوز کاملا به دنبال حفظ نظم موجود بود.
ترامپ در دور اول به همه باج می داد تا به مشکل بر نخورد. دور اول ترامپ شباهت زیادی به دولت احمدی نژاد داشت که با تمسخر همه رجال شناخته شده توانسته بود پیروز شود و با رانت پاشی گسترده سعی می کرد پایگاه حمایت سیاسی خود را تقویت نماید.
با این حال حتی همان اندک اختلاف نظر میان ترامپ و نخبگان نولیبرال کافی بود تا در سال 2020 یک کودتای بزرگ برای پایین کشیدن وی تدارک دیده شود.
جنبش Black Lives Matter که ابتدا بر اثر بحران نولیبرالیسم پدید آمده بود بود اینبار توسط نخبگان نولیبرالیسم ربوده شد تا علیه ترامپ به کار برده شود.
پاندمی کرنا هم کار را تمام کرد و ضربه نهایی را به ترامپ وارد نمود.
ترامپ غافلگیر شد. با وجود همه باج هایی که داده بود، همان بلایی سرش آمد که سر شهید رئیسی آمد. رئیسی هم به همه باج داد و به هیچ رانتی نه نگفت. ولی نهایتا سقوط کرد. ترامپ هم در 2020 سقوط کرد. فقط شانس آورد و خرس او را نخورد.
پس از ترامپ، بایدن روی کرسی ریاست جمهوری آمریکا نشانده شده. بایدن عملا یک مترسک بیشتر نبود و عملا بوروکراسی و دیوانسالاری آمریکا روی حالت Autopilot بود و به صورت خودکار عمل می کرد. دولت بایدن حکومت خودمختار و تمام عیار رانت های نولیبرال بر آمریکا بود.
اگر ترامپ تلاش کرده بود با تعدیل برخی سیاست های تندروانه نولیبرال ها، از قبیل انگشت کردن در سوراخ روسیه یا هزینه دادن بیش از حد برای منافع اسرائیل در خاورمیانه، جلوی زوال نظم نولیبرال را بگیرد، دولت بایدن با تمام توان به پیگیری این سیاست ها باز گشت.
در حالی که خود بایدن مشغول چرت زدن بود، دولت وی جنگ اوکراین را آغاز کرد و حدود 400 میلیارد دلار رانت داخل آن ریخت. کار وقتی خراب تر شد که جنگ غزه هم شروع شد و میلیاردها دلار رانت هم به سمت تداوم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه رفت.
همچنین در داخل آمریکا هم دولت بایدن رانت های سنگینی برای اجرای راهبرد انطباق دو رکن اول نولیبرالیسم نمود. واردات انبوه مهاجر، همراه با انقلاب فرهنگی به صورت تبلیغ همجنسبازی و سرکوب جنسیت های واقعی و اخته کردن جمعیت.
در پایان دوره چهار ساله دولت بایدن وضعیت آمریکا بسیار بغرنج شد.
1- هجوم سیل مهاجران غیر قانونی موجب تنش شدید اجتماعی شد.
2- انقلاب فرهنگی و فشار تفتیش عقاید ناشی از آن واکنش منفی قابل توجهی ایجاد کرد که خود عامل تشدید تنش اجتماعی شد.
3- هجم سنگین رانت پاشی و فساد موجب افت شدید بهره وری و تورم در اقتصاد آمریکا شد. (گرانی!)
4- جنگ اوکراین اگرچه موفق شد پیوند اروپا و روسیه را قطع نماید، اما در عوض موجب تقویت پیوند روسیه و چین گردید. مضافا اینکه تصاعد تنش در جنگ اوکراین عنقریب می توانست به واکنش هسته ای روسیه منجر شود که احتمال داشت هزینه های غیرقابل جبران برای غرب و آمریکا داشته باشد.
5- خاورمیانه در حال شعله ور شدن بود و در صورت تداوم رویه موجود احتمال نابودی کامل اسرائیل وجود داشت.
ترامپ دوم گزینه «غلط کردم» برای هیئت حاکمه آمریکا بود تا این روند افول و سقوط و فروپاشی و نابودی متوقف شود.
و البته رانت ها تا آخرین نفس مقاومت کردند و حتی تا مرحله ترور و به قتل رساندن ترامپ به سبک جان اف کندی هم پیش رفتند. اما به امر خداوند گلوله از بیخ گوش ترامپ رد شد!!
و معلوم شد که اگر خدا بخواهد هم ابراهیم در آتش می سوزد و هم گلوله ای که وسط پیشانی دونالد را هدف گرفته بود به خطا می رود.
و بالاخره ترامپ پیروز شد. اینبار هم بسیار با تجربه تر، و هم با حمایت گسترده نخبگان آمریکا.
در دور اول ترامپ به نخبگان باج می داد. در دور دوم نخبگان به ترامپ باج می دهند.
در دور اول ترامپ به دنبال حمایت نخبگان بود تا دولت خود را اداره کند. در دور دوم نخبگان به دنبال حمایت ترامپ هستند تا گندی که زده اند را جمع کند.
در دور اول ترامپ مشغول ترمیم نظم نولیبرال بود. در دور دوم ترامپ مشغول نابودی و زدودن کامل نولیبرالیسم از آمریکا و جهان است.
اقدامات ترامپ دوم تمامی ارکان نولیبرالیسم را به صورت کاملا حساب شده هدف قرار داده است.
1- رکن اول، توقف واردات انبوه مهاجر.
ترامپ مجموعه ای از اقدامات را انجام داده که جلوی ورود انبوه مهاجران را می گیرد. اعم از بستن مرزها، بیرون کردن مهاجران غیرقانونی، قطع دسترسی مهاجران به هر گونه رانت یا کار و درآمد و سخت و غیر ممکن کردن زندگی برای آنان در آمریکا، تا حتی اقدامات فرامرزی که مانع از شکل گیری جریان ورود مهاجر به آمریکا می شود.
این اقدامات فرامرزی از فشار بر دو کشور همسایه شمالی و جنوبی آمریکا، یعنی کانادا و مکزیک، برای بستن مرزها تا اقدامات بسیار ریشه ای تر را در بر می گیرد.
نکته ای که در این مشاهده دکتر قهرمانپور نهفته آنجاست که در نظم نولیبرال، جهان سوم باید همیشه در وضعیتی ویران و بحرانی باقی بماند تا موجی از مهاجران برای کشورهای غربی ایجاد شود. در نظم نولیبرال این جریان مهاجر مطلوب کشورهای غربی بود و لذا ویران باقی ماندن جهان سوم هم بخشی از نیازمندی های حفظ نظم نولیبرال محسوب می شد. لیکن با پایان نظم نولیبرال، موج مهاجر نه تنها مطلوب نیست، بلکه نامطلوب هم هست. بنابراین ویران ماندن جهان سوم هم دیگر مطلوب نیست.
2- رکن دوم، افزایش نرخ باروری.
نظم نولیبرال به دنبال اخته و عقیم کردن جمعیت بود. چون جمعیت باید از طریق دریافت مهاجر ترمیم می شد. دولت ترامپ تنها دو جنسیت زن و مرد را به رسمیت می شناسد و رانت خواجه های حرم سرای نولیبرالیسم را قطع کرده است.
همچنین وزارت بهداشت آمریکا در دولت ترامپ، در یک کشف بزرگ تاریخی، به این نتیجه رسیده است که مادر مونث و پدر هم مذکر است!
HHS Takes Action on President Trump’s Executive Orders Defending Women and Children | HHS.gov
3- رکن سوم، اصلاح شیوه توزیع رانت.
دولت ترامپ با کمک ایلان ماسک با سرعتی بی نظیر مشغول قطع رانت های نولیبرال، افزایش بهره وری، و نهایتا هدایت جریان رانت به سمت شکل گیری طبقه متوسط جدیدی است که قرار است در سال های آینده پایگاه اجتماعی حزب جمهوری خواه جدید را تشکیل دهند.
ترامپ در دور اول به همه رانت می داد. ولی در دور دوم به هیچ رانتی رحم نمی کند!
بزرگترین رانت های آمریکا در بخش های نظامی، امنیتی، بهداشت و درمان، و سیاست خارجی است. ترامپ در همین یک ماه آغازین دولت خود همه این بخش ها را هدف قرار داده. با متوقف کردن USAID رانت های موجود در بخش سیاست خارجی را حذف کرد. با کمک رابرت کندی مشغول قلع و قمع رانت های بخش بهداشت و درمان است. با کمک تولسی گابارد رانت های بخش امنیتی را مهار کرده. و با اخراج رئیس ستاد مشترک سیاهپوستی که به طور علنی از کودتای Black Lives Matter حمایت کرده بود و همچنین با کمک ایلان ماسک می خواهد به سراغ نابودی رانت های موجود در بخش نظامی برود.
در دور اول ترامپ بودجه نظامی را افزایش داد و به افزایش بی سابقه آن حتی بیشتر از حدی که خود نظامی ها درخواست کرده بودند افتخار می کرد. اما در دور دوم صحبت از نصف کردن بودجه نظامی آمریکا می کند. چون در دور اول می خواست به نظامی ها باج بدهد، ولی در دور دوم می خواهد افسار نظامی ها را بکشد.
جالب تر اینکه ترامپ می خواهد این روغن ریخته را نذر حضرت عباس هم بکند. به این صورت که با روسیه و چین مذاکره کند و چون آمریکا بودجه نظامی خود را نصف می کند آنها هم بودجه نظامی خود را نصف کنند. به نظر پیشنهادی منطقی است. فقط تفاوت اینجاست که بخش اعظم بودجه نظامی آمریکا رانت بوده و کاهش آن برای تسویه حساب سیاسی و قلع و قمع کردن آن رانت ها است. اما بودجه نظامی روسیه و چین مقدار خیلی کمتری رانت دارد و همین حالا هم میزان بهره وری بسیار بیشتری در آن هست. پس نصف شدن بودجه نظامی آنچنان صدمه ای به آمادگی نظامی آمریکا نمی زند، ولی قطعا موجب کاهش آمادگی نظامی روسیه و چین خواهد شد.
سیاست خارجی ترامپ هم در راستای نابودی نظم نولیبرال قدیم و استقرار نظم ملی گرای جدید است. از این منظر جالب است که روسیه حتی قبل از چرخش آمریکا خود را با این نظم جدید هماهنگ کرده بود. و جالبتر اینکه ایران هنوز درگیر وفق دادن خود با نظم قدیم است!
روس ها پس از فروپاشی شوروی سیاست ادغام در نظم غربی را در پیش گرفتند. اما پس از کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2007 و بحران گرجستان، متوجه شدند نقشی که برای آنان در نظم نولیبرال تعریف شده یک کشور جهان سومی است و نه بیشتر. در ادامه با بروز بحران 2008 روسها به تدریج خود را از نولیبرالیسم دور کردند و شرط بندی خود را روی فروپاشی نولیبرالیسم و استقرار یک نظم جدید بر مبنای ملی گرایی و محافظه کاری اجتماعی قرار دادند. این راهبرد روسیه مدتی موجب افزایش اصطکاک با غرب شد. اما نهایتا با انقلاب ترامپ، آن اصطکاک به همگرایی نزدیک شده است.
در مورد ایران وضع کاملا متفاوت بوده. ایران پس از فروپاشی شوروی کاملا به دنبال حل شدن در نظم غربی بود و حتی با نقش جهان سومی خود هم مشکلی نداشت. لیکن فهم رجال ایرانی از ماهیت نظم نولیبرال آنقدر اشتباه بود که تصور می کردند هنوز می شود با احیای رویه های پیش از انقلاب بهمن 1357 به غرب نزدیک شد. البته به تدریج این فهم از ملزومات ورود به نظم نولیبرال غربی در نظام جمهوری اسلامی پیدا شد. اما عوامل متعددی موجب تاخیر اجرایی شدن این رویکرد گردید. و الان که تقریبا همه چیز برای ورود کامل ایران به ساز و کارهای نظم نولیبرال فراهم شده، آمریکا تغییر کرده و نظم نولیبرال را رها نموده است!
حالا دوباره وضعیت ناسازگار قبلی در حال تکرار است، البته به شیوه معکوس. این بار آمریکا از نولیبرالیسم عبور کرده و ایران آماده ورود به نولیبرالیسم شده.
این لختی و بی تحرکی و نابهره وری از اقتصاد رانتی ایران به بخش سیاسی رخنه کرده و نتیجتا توان همپایی و همراهی با تحرک و پویایی آمریکاییهای عمل گرا را ندارد.
کاری که دونالد ترامپ در طول یک ماه انجام داده در ایران از ابتدای انقلاب تا امروز انجام نشده. پیچیدگی های سیاسی آمریکا از ایران کمتر نیست. اما در آمریکا ترامپ موفق شد یک جنبش ملی و پر انرژی و پر تحرک ایجاد کند. در حالی که در ایران پزشکیان تنها توانست با یک رای «ناپلئونی» و حداقلی روی کار بیاید و دولتی بی رمق برای حل مشکلات و معضلات و چالش های ریشه ای تشکیل دهد.
معادل سعید جلیلی در آمریکا کاملا حریص بود. و معادل مسعود پزشکیان در آمریکا سناتور برنی سندرز.
نزدیک ترین معادل ترامپ در ایران احمدی نژاد بود، که البته بر خلاف ترامپ، احمدی نژاد نتوانست خود را به عنوان عامل تحول و برون رفت از بحران به نخبگان راس نظام بقبولاند.
النهایه، در ایران هیچ رهبر سیاسی سنگین وزنی که توان ایجاد یک جنبش ملی را داشته باشد وجود ندارد. لیکن این احتمال هست که انقلاب ترامپ در آمریکا در خاورمیانه رویکرد جدیدی اتخاذ نماید که منشاء اثرات مهمی در ایران هم بشود. توافق ایران و آمریکا می تواند راه را برای ورود بهره وری جدید آمریکایی به ایران باز کرده و از این طریق لختی سیاسی ناشی از قفل شدن منافع رانتی را هم تعدیل نماید.