کوچ صنایع از جوامع توسعه یافته به سوی جوامع جهان سوم پدیده شناخته شده ایست. از اوایل دهه 1990 به اینسو بسیاری از صنایع غربی به کشورهای کم توسعه منتقل شدند. اکثر اقتصاددانان و تحلیلگران انگیزه این کوچ دسته جمعی را دستیابی به سودهای کلان دانسته اند. به این ترتیب که چون سطح دستمزد کارگران در جوامع جهان سوم بسیار پایینتر از جوامع غربی بوده است، لذا سرمایه داران و صاحبان صنایع غربی اینطور تشخیص داده اند که با انتقال کارگاه ها و کارخانجات خود به این جوامع قادر خواهند بود حاشیه سود خود را به شدت بالا ببرند.
قطعا عنصری از واقعیت در این ادعا وجود دارد. اما این تمام داستان نیست. میان اندیشمندان اقتصاد سیاسی مرسوم است که سود جویی را نیروی محرکه و انگیزه تمام تصمیم گیری ها در نظام سرمایه داری می دانند. و این ادعا که کوچ صنایع غربی به جهان سوم با انگیزه افزایش سود بوده، بر پایه همین دیدگاه است. اما موارد متعددی وجود دارند که بخش اعظم برخی صنایع به جهان سوم کوچ کرده اند، اما نه تنها سود بیشتری به دست نیاورده اند، بلکه هزینه های جدیدی نیز بر آنها تحمیل شده. تحلیلگران برای توجیه این موارد معمولا ادعا می کنند تصمیمات بر پایه اطلاعات ناکافی و خوش بینی نسبت به دستاوردهای نهایی اتخاذ شده اند.
از سوی دیگر، گاهی اوقات مشاهده می کنیم که برخی کشورهایی که خود از نیروی کار بسیار ارزان بهره مند هستند هم اقدام به انتقال برخی صنایع خود به کشورهای دیگر می کنند. بعنوان مثال بعضی از صنایع چینی که در کشورهایی همچون بنگلادش یا دیگر همسایگان چین دایر شده اند. همچنین برخی صنایع ایرانی که خارج از ایران اقدام به سرمایه گذاری کرده اند، از کشورهای همسایه گرفته تا ونزوئلا و کشورهای آمریکای لاتین. در این موارد هم سودجویی نمی تواند انگیزه اصلی باشد.
واقعیت امر این است که مهمترین هدف در نظام سرمایه داری، مانند هر نظام دیگری، چیزی نیست جز کنترل و تسلط بر انسانها و جمعیت و جامعه. نظام سرمایه داری از سوداگری و سودجویی بعنوان ابزاری در جهت هدایت و کنترل جمعیت استفاده می کند. اما در نگاه کلان، مساله اصلی سود و زیان نیست، بلکه کنترل رفتار و کردار و افکار انسانها است. لذا کوچ صنایع اهدافی چند بعدی را دنبال می کند:
1- در جوامع غربی که نیروی کار سازمان یافته و متشکل بود، کوچ صنایع حربه ای قدرتمند برای نابود کردن تشکل های کارگری بود.
2- کوچ صنایع غربی به جهان سوم، موجب ریشه دوانیدن و افزایش نفوذ اربابان صنایع غربی در آن جوامع می شد.
3- با در اختیار گرفتن بخش مهمی از اقتصاد کشورهای مقصد، هیات حاکمه جوامع غربی همچنین قادر به اعمال نفوذ در دستگاه سیاسی جوامع جهان سوم می شد.
این سه مورد اهداف اصلی کوچ صنایع غربی به جهان سوم بودند. اما بر حسب تصادف، به دلیل تفاوت سطح دستمزد در این دو سوی جهان، معمولا امتیاز دیگری هم نصیب سرمایه داران غربی می شد، که همان افزایش حاشیه سود به دلیل پایین آمدن هزینه مزد کارگران است. لیکن، حتی در مواردی که این افزایش حاشیه سود بسیار جزئی بوده، یا حتی افزایشی در کار نبوده، باز هم سه انگیزه دیگر موجب اتخاذ بی درنگ این تصمیمات می شدند. همین انگیزه ها، بخصوص موارد دوم و سوم، در مورد صنایع چینی و ایرانی که بیرون از مرزها فعالیت می کنند هم صادق است. بسیاری از این صنایع ممکن است حتی زیان زا باشند، اما نفوذ در جوامع هدف، دستاوردی است که ارزش پرداخت هزینه های آن را دارد.
اما یکی دیگر از ابزارهای موثر نفوذ، رسانه ها هستند. رسانه ها هم می توانند کاربردی دوگانه داشته باشند. بعنوان مثال، صنعت سینما تا کنون یکی از پر سودترین صنایع جهان بوده است. فیلم های آمریکایی تولید شده در هالیوود معمولا بیشترین میزان سود خود را در کشور چین بدست می آوردند. جمعیت عظیم چین و علاقه مردم چین به تماشای فیلم های آمریکایی موجب بوجود آمدن بازاری عظیم برای فیلم های هالیوود شد. اما در عین حال، هالیوود قدرت شکل دادن به افکار و سلایق و جهان بینی مخاطبان چینی را هم پیدا می کند.
و موارد متعددی هستند که مشخص است فیلم سازان به پیروی از خواست و سلیقه عمومی فیلم نمی سازند. بلکه برعکس، بر خلاف خواست و سلیقه عمومی، فیلمهایی می سازند که به دنبال تغییر نگاه و سلیقه عمومی است. بعنوان مثال، اخیرا فیلم های متعددی با مضمون قدرت دهی به زنان و بر پایه ارزشهای فمینیستی ساخته شده اند. از جمله بازسازی فیلم های شناخته شده ای همچون جنگ ستارگان، اما این بار با استفاده از ابرقهرمانان زن. و اکثر این فیلم ها از نظر گیشه و سود شکست خورده اند. اما با اینحال فیلمسازان هالیوود با پشتکاری وصف ناپذیر همین مسیر را ادامه می دهند. و البته دستورالعمل های جدید اسکار همین سیاست ها را که مدتی بطور غیر علنی پیگیری می شد، نوعی رسمیت علنی بخشیده است. به این ترتیب که حالا دیگر وانمود نمی شود این فیلم ها بر اساس میل عمومی و با هدف کسب سود ساخته شده اند. بلکه دستورالعملهای اسکار علنا گنجاندن مضامین و ارزشهای فمینیستی، همجنس بازی، و تلون نژادی (حمایت از مهاجرت) را اجباری و با هدف ایجاد تغییر در فرهنگ عمومی اعلام کرده است.
البته رسانه محدود به سینما نیست. برخی رسانه ها اساسا از ابتدا هزینه زا بوده اند و راهی برای کسب سود نداشته اند. بعنوان مثال بسیاری شبکه های تلویزیونی که به پخش «اخبار» می پردازند، معمولا بطور رایگان فعالیت کرده و نه هزینه ای از مخاطب دریافت می کنند، و نه حتی تبلیغات تجاری میان برنامه های خود می گنجانند. شبکه هایی همچون بی بی سی، صدای آمریکا، آر تی، و پرس تی وی از این دست هستند. همانطور که پیشتر گفته بودیم، واقعیات جهان به قدری پیچیده هستند که هیچ انسانی امکان درک تمام زوایا و پیچیدگی ها را نداشته، و لذا اینکه یک نفر از چه زاویه ای به موضوعی بخصوص نگاه کند در موضعی که این شخص نسبت به آن موضوع می گیرد بسیار تاثیر گذار است. بنابراین، شبکه های خبری با ارائه اخبار از زاویه دیدی که همسو با مواضع صاحبان این شبکه ها است، اقدام به همسو کردن افکار مخاطبان خود با مواضع خود می کنند. و البته این موضوع محدود به «اخبار» نیست، بلکه از طریق انواع دیگر برنامه ها هم می توان نتایج مشابهی بدست آورد. بعنوان مثال برخی رسانه ها لابلای برنامه هایی با موضوعات سطحی مانند آشپزی یا ورزش، اقدام به القای دیدگاه های سیاسی خود به مخاطبان می کنند.
نوع دیگر رسانه، شبکه های اجتماعی هستند که در ظاهر برای سرگرمی و ارتباط آزاد افراد جامعه فعالیت می کنند. اما افرادی که زیرساخت های این شبکه های اجتماعی را کنترل می کنند، همچنین توان جهت دهی و کنترل افکار عمومی را هم بدست می آورند. این فرایند را بعنوان مثال در «واقعیت سنجی» (fact-checking) که این رسانه ها در موضوعات بحث انگیز سیاسی اعمال می کنند می توان دید. مثال دیگر جوسازی های فکری در موضوعات مختلف است. مثلا فیسبوک به کاربران توصیه می کند از امکانی که برای رنگین کمانی کردن چهره کاربر فراهم شده استفاده کنند، و به این ترتیب موجی اجتماعی در ترویج و حمایت از همجنس بازی ایجاد می کند. یا در مواقع حساس برخی پست ها به سرعت حذف و سانسور می شوند.
اما از طرف دیگر، شبکه های اجتماعی، بر خلاف رسانه های سنتی تر، تنها محدود به ارتباط یک طرفه نیستند. مثلا اگر سینما، تلویزیون، یا مطبوعات را در نظر بگیریم، جهت انتقال اطلاعات عمدتا یکسویه و از طرف گردانندگان رسانه به سوی مخاطبان است. اما شبکه های اجتماعی امکان کسب اطلاعات در جهت مخالف را هم فراهم می کنند. یعنی صاحبان این رسانه قادر می شوند اطلاعات ذی قیمتی از خلق و خو، عادات، سلایق، و افکار مخاطبان خود بدست آورند. جمع آوری این اطلاعات مانند دریچه ای است به سوی آینده. با توسعه روزافزون فناوری هوش مصنوعی، پردازش این اطلاعات می تواند به توسعه روشهای کارآمدتری برای کنترل افکار عمومی بیانجامد. و اهمیت واقعی شبکه های اجتماعی هم در همین مطلب است. یعنی افرادی که زیرساخت های شبکه های اجتماعی را کنترل می کنند، بیش از اینکه به دنبال القای افکار و دیدگاه های خود به کاربران باشند، به دنبال استحصال اطلاعات و داده های آماری از عملکرد طبیعی کاربران هستند. این اطلاعات در مرحله بعدی برای اتخاذ تصمیمات هدفمند و هوشمند استفاده می شود.
بعنوان مثال فرض کنید یک شخصیت و چهره شناخته شده درباره موضوعی مطلبی گفته یا اظهار نظری کند. مثلا یکی از مقامات آمریکا درباره اثر تحریم ها بر ایران مطلبی می گوید. این مطلب در شبکه های اجتماعی از قبیل توییتر، فیسبوک، واتس اپ و غیره دست به دست می شود. واکنش مخاطبان به این مطلب در فضای مجازی به راحتی قابل پیگیری و بررسی تحلیلی و آماری است. اما با کنار هم قرار دادن اطلاعات حاصل از موارد مشابه، سیستم های هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی (Artificial Intelligence / Machine Learning) قادر به ساختن الگوهای رفتاری هستند که امکان شبیه سازی آینده و شیوه های بهینه برای تاثیر گذاری بر جمعیت را فراهم می کند. لذا به تدریج و با گسترش هرچه بیشتر فرهنگ استفاده از این زیرساختها در فضای مجازی، صاحبان این زیرساخت ها قادر به پیش بینی دقیقتر واکنش عمومی، و نتیجتا دستیابی به راهکارهای موثرتر برای جهت دهی به افکار عمومی می شوند.
نتیجه نفوذ این رسانه ها را همین امروز هم به سادگی می توانیم مشاهده کنیم. بعنوان مثال تصور عمومی درباره عملکرد و شخصیت رهبری در ایران را در نظر بگیرید. تمام ایرانیان می دانند که رهبر ایران طی بیش از سی سالی که در جایگاه رهبری بوده هرگز پای خود را از ایران بیرون نگذاشته. فردی که در ایران متولد شده، در ایران بزرگ شده، در ایران درس خوانده، در ایران شخصیتش جا افتاده، در ایران وارد عرصه سیاست شده، در ایران زندان رفته، در ایران به ریاست جمهوری رسیده، و در ایران به رهبری رسیده، مسلما نمی تواند در حسرت مهاجرت به کشورهای خارجی باشد! فردی که در داخل ایران شخص اول مملکت است، و در خارج از ایران نه تنها هیچ جایگاهی ندارد، بلکه از انواع و اقسام گروهک های ضد انقلاب ایرانی، تا سرویس های امنیتی آمریکا و اسرائیل، همگی برای سوء قصد و سر به نیست کردن وی مسابقه گذاشته اند، چطور ممکن است چنین فردی حتی به خروج از ایران فکر کند؟! فردی که مستقیما مورد تحریم آمریکا است و تمام سرویس های اطلاعاتی و نیروهای نفوذی معاند به دنبال کوچکترین روزنه ای برای فشار و تخریب شخصیت و باج خواهی از او هستند، چطور ممکن است در بانک های خارجی حساب های شخصی با میلیاردها دلار نقدینگی داشته باشد؟!
چنین ادعاهایی به قدری غیر عقلانی هستند که هیچ عقل سلیمی هرگز نمی تواند اینها را بپذیرد. اما رسانه ها این قدرت را دارند که حتی چنین باورهای کودکانه ای را در اذهان عمومی جا بیاندازند. الگوریتم های هوشمند تبلیغاتی راهکارهایی را می یابند که می تواند رهبر انقلاب اسلامی را در نظر مخاطب به مانند یک فرد عادی جلوه دهد. و به این ترتیب است که شایعات درباره فساد و دزدی های کلان از سوی شخص رهبری مطرح می شود. گویی رهبری شهروندی دو تابعیتی است که به سیاق برخی مسئولین گرین کارتی مترصد فرصتها است تا آنچه در توان دارد از پول و ثروت این مملکت را به کانادا و آمریکا و اروپا و استرالیا انتقال دهد و نهایتا خود هم به یکی از این کشورها بگریزد و (در سن هشتاد سالگی) مابقی عمر خود را در آنسوی آبها به عشق و حال بگذراند! چنین شایعاتی از یکسو احساس بی اعتمادی نسبت به رهبری و نظام ایجاد کرده، و از طرف دیگر مردم عادی را به تلاش بیشتر در جهت مهاجرت به غرب ترغیب می کند.
و به این ترتیب است که تصور می کنیم رهبر ایران دشمن ایران است و نخست وزیر رژیم صهیونیستی، یا رئیس جمهور آمریکا، یا شاه عربستان خیرخواه ایران هستند! به این ترتیب است که رهبری که تمام عمر خود را در ایران گذرانده خائن و وطن فروش تصور می کنیم، و در مقابل انواع و اقسام نیروهای اپوزیسون که بیشتر عمر خود را خارج از ایران سپری کرده و مستقیما از سرویس های امنیتی و ان جی او های تاسیس شده توسط سرمایه داران بزرگ غربی حقوق می گیرند را وطن پرست می پنداریم!! قدرت رسانه یعنی این.
لذا اگر چه استفاده از این رسانه ها فی نفسه چیز بدی نیست، اما باید توجه داشت زیرساخت های این رسانه ها در کنترل چه کسانی است؟ آیا نیروهای ملی آن را کنترل می کنند یا نیروهای فراملی؟
قدر مسلم چیزی به نام رسانه بی طرف یا خنثی وجود ندارد. تمام رسانه ها جهت دار و هدف دارند. پس مساله مهم این است که اولا جهت و اهداف رسانه را تشخیص بدهیم، و ثانیا به دنبال ایجاد رسانه هایی باشیم که همسو با منافع ملی ما هستند.
اما اینکه «منافع ملی» به چه معناست، موضوع مفصلی است که بعدا بیشتر باز می کنیم.