هیاهوی بی دلیل و جنجال رسانه ای که در پی فوت نابهنگام مهسا امینی ایجاد شد، بار دیگر اهمیت و ضرورت رسیدگی به فضای ولنگار رسانه ای کشور را یادآوری می نماید.
این واقعیت که قشون فعالان رسانه ای سازماندهی شده توسط عربستان سعودی و اسرائیل و آمریکا می توانند به راحتی و با کمترین هزینه، از یک خبر بسیار ساده و روزمره (فوت طبیعی اما زودهنگام یک انسان) انواع شایعات و دروغ های بی کنتور اما هماهنگ را ساخته و آسایش روانی جامعه و تمرکز دستگاه های اجرایی و سیاسی کشور را مخدوش کرده و از آبی که خود گل آلود می کنند ماهیگیری کنند، فقط و فقط یک دلیل دارد و آن هم لختی و بی تحرکی دستگاه فرهنگی کشور و وادادگی و انفعال تام و همه جانبه در برابر سلطه تمام عیار دشمن بر فضای رسانه ای جامعه ایران است.
عده ای ساده لوحانه ادعا می کنند «نباید بهانه به دست دشمن داد» و لذا در هر بلوا و آشوبی مقصر را هر چیزی می دانند غیر از اصل مطلب که همان انفعال رسانه ای در ایران است.
مدتهاست که تفوق و برتری رسانه ای کلید سلطه و احاطه جوامع غربی بر جوامع جهان سوم بوده و تا اینجای کار به هیچ عنوان مطلب جدید و عجیب و غریبی نیست. تا جایی که حتی فروپاشی ابرقدرتی مانند اتحاد جماهیر شوروی تا حدود زیادی حاصل عملیات رسانه ای و روانی غرب و خصوصا آمریکا بود.
لیکن نکته اساسی اینجاست که طی سالهای اخیر شاهد تحولاتی در سطح جهانی بوده ایم که غرب را وادار به علنی کردن جنگ اطلاعاتی و رسانه ای خود نموده. یعنی دیگر حتی تظاهر به آزادی بیان هم محلی از اعراب نداشته و جوامعی که خود را مهد دموکراسی و آزادی بیان در جهان می دانند، علی الخصوص آمریکا، کانادا و کشورهای اروپایی، آشکارا متوسل به سانسور و محدود کردن رسانه ها و صداهای مخالف جریان اصلی می گردند. و البته قدرت های مطرح در نقطه مقابل غرب از قبیل چین و اخیرا روسیه هم سیاستی کارامد و بی رودربایستی در کنترل عرصه رسانه ای در سطح جامعه خود دارند.
اینکه چرا نظام و دولت و حکومت ما از اتخاذ موضعی جامع و اقداماتی قاطع در این حوزه عاجز مانده معمایی است که هر چه زودتر حل شود، هزینه ها و گرفتاری های دیگر کشور هم زودتر حل خواهد شد.
نمی شود انتظار داشته باشیم نظام مالیاتی کشور سر و سامان گرفته و دخل و خرج دولت سر و سامان گرفته و افسار تورم کشیده شود، در حالی که افکار عمومی توسط دشمنان کشور گروگان گرفته شده و ناچاریم هر لحظه در انتظار یک بحران و آشوب جدید باشیم.
نمی شود در برابر توطئه های رژیم صهیونیستی در شمال و جنوب و شرق و غرب کشور با قاطعیت واکنش نشان دهیم و جمهوری باکو و امارات و بحرین و اقلیم کردستان عراق را از زهرچشم نظامی خود بیم بدهیم، در حالی که لشکر رسانه های معاند بی هیچ مانعی مشغول پاشیدن بذر تجزیه طلبی و سرکشی و آشوب در اقوام مختلف ایرانی هستند.
وقتی تورم افسار گسیخته باقی مانده و بحران های امنیتی هم مانند آتش زیر خاکستر مستعد زبانه کشیدن باشند، صحبت از مذاکره و امتیازگیری و تضمین و راستی آزمایی و غیره هم بی معنا می شود.
ریشه مشکل اینجاست، در عرصه رسانه، در عرصه فرهنگ، نه در شکل و فرمت مذاکره در وین، یا شکل برخورد پلیس با «مردم»، یا محتوای خطبه های نمازهای جمعه!
این را ما هم می دانیم که در ایران افکار عمومی از این نظر اهمیتی ندارد که بتوان با تحریک و تشویش اذهان عمومی تحولی بنیادین در کشور ایجاد کرد. به هر حال سیاستهای کلی نظام به برکت وجود نهاد ولایت مطلقه فقیه به شکلی اصولی و حکیمانه مشخص و پیگیری خواهد شد.
اما از آنسو، ایجاد یک حرکت پرشتاب و جهش بزرگ رو به جلو که بتواند تحولی مثبت و مطلوب ایجاد نماید هم غیرممکن می شود. چون انرژی و توان زیادی برای خنثی کردن فتنه ها و آرام کردن جوگیرها و فریب خوردگانی می شود که هر از چند گاهی به تحریک رسانه های معاند می خواهند با شعار دادن کف خیابانها و خسارت زدن به اموال عمومی عقده های شخصیتی و سرخوردگی ناشی از تضاد میان واقعیات بیرونی و توهمات درونی خود را جبران نمایند.
فی الحال، واقعیت بیرونی این است که فرهنگ و نظم نولیبرال غربی که برتری غرب و ضعف و زوال بقیه جهان را بازتولید می نمود با چالشی جدی مواجه شده و به سرعت رو به زوال است. توهمات درونی ناشی از چرندیات رسانه های تحت امر سلسله جنبان های غربی اما تصویری دقیقا عکس این واقعیت بیرونی را منعکس می کنند. بعلاوه، وقتی آشوب و نا آرامی جوامع غربی را در بر می گیرد، لاجرم باید آشوب هایی هم در جوامع دیگر ایجاد شود تا مبادا تصویر زندگی صلح آمیز در غرب و بدبختی و سیاهی در سایر نقاط، با تصویر زندگی صلح آمیز در سایر جاها و بدبختی و سیاهی در غرب جابجا گردد!
در تمام فتنه ها، هدف اصلی چیزی غیر از شعارها و مطالبات ظاهری است. سال 1388 شعار «رای من کو» می دادند، اما کمی که گذشت «نه غزه، نه لبنان» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» هم پدیدار شد و مشخص شد مساله اصلی حتی شائبه تقلب در انتخابات هم نبوده. بلکه یک عده ای از محقق نشدن رویای «اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات» سرخورده شده و نگران نا امنی صهیونیست های اشغالگر بودند.
در فتنه 1398 هم در ظاهر اعتراض به افزایش قیمت بنزین مطرح بود. اما خساراتی که با آتش زدن پمپ بنزین ها و بانک ها و وسایل نقلیه عمومی و خصوصی زده شد مشخص کرد یک عده ای از اینکه فشار تحریم های حداکثری پرزیدنت ترامپ علیرغم همراهی دولت دموکراتیک و مستقر در ایران نتوانسته نظام را وادار به تسلیم نماید بدجوری بغضشان گرفته بوده!
در فتنه اخیر که بهانه ظاهری هم آنچنان مضحک است که هیچ انسان عاقلی نمی تواند آن را جدی بگیرد. فوت تصادفی مهسا امینی در ساختمان پلیس امنیت اخلاقی را بهانه کرده اند و با دروغ و شایعه و هوچیگری وانمود می کنند در ایران زنان به خاطر بیرون بودن چند تار مو شکنجه می شوند و می میرند!!
طردا للباب اشاره کنم، از زمانی که به ایران باز گشته ام تعداد زنان بی حجاب (و نه حتی «بدحجاب») که دیده ام به مراتب بیشتر از زنان محجبه بوده، و تا این لحظه یک بار هم چشمم به ماموران گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی روشن نشده. کاملا واضح است که بخشی از جامعه نسبت به این وضعیت راضی نیست و سختگیری بیشتر در برابر پوشش نسبتا باز بسیاری از بانوان را مطالبه می کند. لیکن نظام تمایلی به چنین سختگیری ندارد و تنها با تظاهر به اینکه برخوردهایی صورت می گیرد، تلاش می کند با کمترین هزینه سیاستی پیش بگیرد که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
اما وقتی عرصه رسانه ای اینطور ول و بی صاحب باشد، چه تفاوتی می کند نسبت به حجاب سختگیری بشود یا شُل گیری؟!
فرض کنیم نظام جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد سیاست حجاب اجباری را به آزادی کامل در انتخاب پوشش تغییر دهد. یعنی از فردا هر کس دلش خواست با چادر سیاه در خیابان تردد کند و هر کس هم دلش خواست لخت مادرزاد!
به قاطعیت می توان پیش بینی کرد که در این صورت همین رسانه هایی که علیه حجاب اجباری جیغ بنفش می کشند، ناگهان فریاد وا اسلاما و دلسوزی برای از دست رفتن ارشهای اخلاقی و سنت های دینی را سر خواهند داد! چند قربانی تجاوز جنسی هم از اینطرف و آنطرف پیدا می کنند و از دست رفتن امنیت را در بوق و کرنا می کنند. اگر هم کسی پیدا نشد به دروغ قصه پردازی خواهند کرد. مگر در همین فقره فعلی دروغ نگفتند؟ دروغ که کنتور ندارد، خلق الله هم که سرشان توی گوشی و تلویزیون های ماهواره ایست و تفاوتی نمی کند در دنیای واقعی چه اتفاقی می افتد.
البته برای خودم عجیب است که چطور مدل عتیقه و از دور خارج شده تلویزیون های ماهواره ای هنوز در ایران برد قابل توجهی دارد؛ در اکثر کشورهای جهان دیگر کسی وقت پای شبکه های تلویزیونی با این سبک قدیمی هدر نمی دهد و شبکه های دیجیتالی و اینترنتی (به سبک فیلیمو) برد خیلی بیشتری دارند. ولی به هر حال این هم از خصوصیات جامعه ما با این وضعیت توسعه نامتقارنش است. خیلی تفاوتی هم نمی کند، چون الحمدلله فیلیمو و بسیاری از پلتفرم های داخلی هم به شکلی بسیار تابلو از آنطرف خط می گیرند!
کوتاه سخن اینکه در این فتنه هم هدف نه مخالفت با حجاب اجباری است و نه حتی ابراز تاسف از فوت نابهنگام مهسا امینی. هدف اصلی آشوب سازی و بحران سازی است. هدف کشته سازی و بالا بردن آمار تلفات و خسارات است. هدف ایجاد هزینه برای نظام و کشور است، تا مبادا ایران در برابر غرب از موضع اقتدار صحبت کند. تا مبادا آشوب و نا آرامی و اقتصاد بحرانی غرب موجب تقویت موضع ایران شود. تا مبادا عربستان سعودی که پشتش به آمریکا گرم و بود و حالا پشتش خالی شده در برابر ایران کم بیاورد.
کسانی که روی موج حمایت از مرحوم مهسا امینی سوار شده اند دانسته یا نادانسته در خدمت اهداف و منافع حکومت آل سعود هستند که میزان حقوق اجتماعی زنانش زبانزد تمام جهان است!
این فتنه هم مانند فتنه های قبلی به سرعت خاموش می شود، و حتی اینبار خیلی سریعتر و کم هزینه تر از بارهای قبل. چون بهانه فتنه آنقدر مضحک و بی اساس است که بعید است بیش از معدودی جوان جوگیر و خام و ماجراجو، کسی حاضر شود به خاطر آن هزینه بدهد. خصاصا که اینبار قومیت کرد مهسا امینی را هم مورد استفاده قرار داده اند تا شکاف مذهبی را با شکاف قومیتی و تجزیه طلبی همپوشانی دهند. هدفشان این است که قدرت ضربه و بحرانی که می سازند افزایش پیدا کند. اما همین مخلوط شدن با تحرکات تجزیه طلبان و تندروها موجب می شود از یک طرف تمایل عمومی به همراهی با این فتنه کمتر شده، و از طرف دیگر دست نظام برای برخورد قاطع با آشوبگران و جلوگیری از گسترش آن بازتر باشد. لذا از بابت این فتنه جای نگرانی بخصوصی نیست.
لیکن این فکاهی پایان نخواهد یافت و فتنه های دیگری براه خواهد افتاد، با بهانه هایی از این هم بیخودی تر و بی مسمی تر... تا روزی که عرصه رسانه ای از این وضعیت شکست خورده و رها شده خارج شود.
اگر قرار بود چین در عرصه رسانه ای مانند ایران عمل کند امروز دیگر کشوری به نام چین وجود نداشت که بعنوان قطب اقتصادی جدید در برابر آمریکا قد علم کند و هزار تکه شده بود.
اگر قرار بود روسیه در عرصه رسانه ای مانند ایران عمل کند امروز عملیات ویژه نظامی به جای اوکراین در حومه موسکو اجرا می شد.
از همه مهمتر، اگر قرار بود ایالات متحده آمریکا در عرصه رسانه ای مانند ایران عمل کند، امروز دونالد ترامپ هنوز رئیس جمهور آمریکا بود و با برقراری حکومت نظامی مشغول جنگیدن با «ارتش آمریکای آزاد» و نیروهای پارتیزانی سازماندهی شده توسط جورج سوروس و ائتلاف چند ملیتی مدافع حقوق بشر بود؛ دقیقا به سبک سوریه و لیبی!
البته که ما پوستمان خیلی کلفت تر از اینهاست. اما به هر حال هزینه ها کم نداده ایم. یک نمونه اش تحریم های هسته ای که بعد از فتنه 88 شدت گرفت.