روزنامه ایرانی-صهیونیستی اعتماد نوشت:
علی میرزامحمدی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان ایرانیان و هراس از تجزیه ایران نوشت: به احتمال بیشتر ایرانیان از دوران کودکی همانند من در مرور تاریخ معاصر ایران، در روحیات و عواطف خود، حسی از ناراحتی و تاثر را از جدا شدن بخشهایی از ایران تجربه کردهاند. این حس بیشتر بازتاب تاریخنگاری تلخ و کلیشهای از حوادث و رویدادهای دوره قاجار به ویژه در جنگهای ایران با روسیه تزاری است که نه تنها در کتابهای درسی ما، بلکه حتی در دیگر کتابها و به ویژه در رسانههای دیداری و شنیداری ما، چون سینما و تلویزیون الهامبخش «سوگواری مزمن ایرانیان» در از دست دادن تمامیت ارضی گذشته باشکوه خویش است. جدایی بحرین از ایران، داغ جدایی تکهای دیگر از ایران را دوباره در دل ایرانیان زنده کرد. این داغ با بازخوانی خاطرات زاهدی (وزیر خارجه وقت ایران) با درهم شکستن و در گیومه قرار دادن موقت سوابق و مرزبندیهای سیاسی و ایدئولوژیکی اخیرا تازه شده است. این سوگواری مزمن، در جنگ هشتساله ایران با عراق به عشقی تبدیل شد که اجازه نداد حتی یک وجب از خاک وطن دوباره جدا شود. با این همه از نظر روانشناسی اجتماعی «تجزیههراسی ایرانیان» پدیده اجتماعی ریشهداری است که نه تنها در گفتمان رسمی حاکمیتها، بلکه در گفتمان نخبهها، مراکز علمی و دانشگاهی و حتی گفتمان عمومی ما ساری و جاری است. این گفتمان در جریان اعتراضهای اخیر نیز به شکلی دیگر رشد یافته است؛ هرچند برخی طرح این گفتمان را نوعی انحراف تلقی میکنند و سنخیت چندانی در ماهیت اعتراضهای اخیر با «گفتمان تجزیههراسی ایرانیان» نمیبینند. «گفتمان تجزیههراسی» در سطوح مختلف نیازمند بازخوانی و نگاه انتقادی عمیقی است و نویسنده فقط به بخش کوچکی از آن میپردازد. «گفتمان تجزیههراسی» به جای درس گرفتن از گذشته، سنت واگرایی با کشورهای همسایه را تقویت میکند و ما را از منافع سیاست درست همسایگی محروم میکند. این گفتمان باعث میشود حس ما درباره همسایههایی که روزگاری بخشی از ایران بودهاند.
پرسش این است که مردم سرزمینهای جدا شده از ایران چرا به رغم شباهتهای زیادی که با مردم ایران داشتند تلاش جدی برای جدا شدن از حاکمیت کشور دیگر و قیام برای الحاق مجدد به ایران نکردهاند و به نوعی به این حاکمیتها رضایت دادهاند. این مساله حاصل مقایسه حاکمیت ایران و رقبا و سنگینتر شدن کفه تفاضل جذب و طرد حاکمیتهای غیر ایرانی بوده است. اجازه بدهید، بپرسیم اگر در دنیای فرضیات، سرزمینهای جدا شده دوره قاجار و پهلوی به مدد قانون یا جنگ، دوباره به ایران بازگردانده شوند آیا جذابیتهای حاکمیتی ما به حدی هست که مردم این سرزمینها با تمایل و خواست خود به حاکمیت دولت مرکزی ما تن در دهند. آیا گفتمان حاکم بر دولتهای ما به حدی گسترده هست که مردم سرزمینهای مختلف را با قومیتها، زبانها، مذاهب، ادیان و. جذب خویش کند و مانع حس شهروند درجه دوم بودن یا دوقطبی خودی/غیرخودی در آنها شود. تامل در این پرسشها میتواند ما را مجاب کند که «گفتمان تجزیههراسی» را به «گفتمان جذابیت ایران» تبدیل کنیم. بر این اساس، به جای این اندیشه و حس که «خدا نکند فلان استان از ایران جدا شود»، این حس در ما تقویت شود که «چه باید بکنیم که کشورهای جدا شده از ایران درخواست الحاق مجدد به ایران را داشته باشند!». ایران را به کشوری تبدیل کنیم که قومیتهای مرزنشین آن به همزبانهای مقیم دیگر کشورها فخر بفروشند که آنها یک ایرانی هستند و گرفتن تابعیت ایرانی را در مردمان کشورهای دیگر به ویژه همسایهها به یک خواسته و آرزو تبدیل کنیم. اگر «گفتمان جذابیتآفرینی در ایران» را به نقشه راه خود تبدیل کنیم دیگر از نقشهها و توطئههایی که برای تجزیه ایران کشیده میشود هراسی به دل راه نخواهیم داد
ایرانیان و هراس از تجزیه ایران - تابناک | TABNAK
خاصیت رسانه دقیقا در همین نکته است که می تواند مخاطب را وادار کند به هر مطلبی از زاویه بخصوصی که مطلوب گردانندگان رسانه است نگاه کند و از این طریق مخاطب جهت گیری فکری و ذهنی همسو با منافع گردانندگان رسانه پیدا می کند.
در نمونه بالا، مشاهده می کنیم که روزنامه اعتماد مخاطبان خود را به سمت عادی سازی تجزیه ایران هدایت می کند و به بهانه «گفتمان جذابیت آفرینی در ایران»، در واقع تلاش می کند مطالبه جدایی و تجزیه طلبی در میان ایرانیان با «قومیتها، زبانها، مذاهب و ادیان» مختلف را عادی و مشروع نماید.
مجوز این رویکرد روزنامه اعتماد از کجا می آید؟ از آزادی اندیشه و آزادی بیان.
پس بیایید همین آزادی اندیشه و بیان را در خصوص موضوعی دیگر هم بکار بندیم. آیا روزنامه اعتماد حاضر است متن زیر را منتشر نماید؟
به احتمال بیشتر ایرانیان از دوران کودکی همانند من در مرور اخبار و فیلم و ها و سریال ها و مقالات و سخنرانی ها، در روحیات و عواطف خود، حسی از ناراحتی و تاثر از تجاوز جنسی به زنان را تجربه کرده اند. این حس بیشتر بازتاب وقایع نگاری تلخ و کلیشه ای از حوادث و رویدادهای پراکنده در زمان ها و مکان های مختلف است که نه تنها در روزنامه ها و جراید، بلکه حتی در فیلم ها و سریال های سرگرم کننده و به ویژه در رسانه های دیداری و شنیداری ما چون سینما و تلویزیون الهام بخش «سوگواری مزمن ایرانیان» در مشاهده آزار و اذیت جنسی زنان و دختران پاکدامن و با عفت است. این داغ با بازخوانی خاطرات بازیگران و هنرمندان زن سینمای ایران که به جنبش «می تو» پیوسته اند اخیرا تازه شده است. این سوگواری مزمن، در مبارزه برای حراست از حقوق زنان به عشقی تبدیل شد که اجازه نداد حقوق زنان در ایران نادیده گرفته شود. با این همه از نظر روانشناسی اجتماعی «تجاوز هراسی ایرانیان» پدیده اجتماعی ریشه داری است که نه تنها در گفتمان رسمی حاکمیت ها، بلکه در گفتمان نخبه ها، مراکز علمی و دانشگاهی، و حتی گفتمان عمومی ما ساری و جاری است. این گفتمان در جریان اعتراض های اخیر نیز به شکلی دیگر رشد یافته است؛ هر چند برخی طرح این گفتمان را نوعی انحراف تلقی می کنند و سنخیت چندانی با ماهیت اعتراض های اخیر با «گفتمان تجاوز هراسی ایرانیان» نمی بینند. «گفتمان تجاوز هراسی» در سطوح مختلف نیازمند بازخوانی و نگاه انتقادی عمیقی است و نویسنده فقط به بخش کوچکی از آن می پردازد. «گفتمان تجاوز هراسی» به جای درس گرفتن از گذشته، سنت واگرایی زنان و مردان را تقویت می کند و ما را از منافع سیاست درست همزیستی محروم می کند...
پرسش این است که زنانی که با رضایت پدران یا شوهرانشان مورد تجاوز جنسی مردان غریبه قرار می گیرند، چرا به رغم شباهت های زیادی که با زنانی که زیر سایه پدران و شوهرانشان از گزند تجاوز و تعرض غریبه در امانند دارند، تلاش جدی برای بازگشتن به آغوش شوهران سابق یا پدران خود نشان نمی دهند. اجازه بدهید، بپرسیم اگر در دنیای فرضیات، زنی که توسط شوهرش به مرد دیگری فروخته شده به مدد قانون یا زور، دوباره به خانه شوهرش باز گردانده شود آیا جذابیت های زنانه این زنان به حدی هست که شوهرانشان را وادار به غیرتمندی در قبال آنان نماید؟ آیا پدران و شوهران آنقدر مردانگی دارند که بتوانند دختران و زنان خود را که با دست خود در اختیار مردان غریبه گذاشته اند مجددا به سوی خود جلب کنند و مانع حس کالای مصرفی بودن و دوقطبی خیانت/وفاداری شوند؟ تامل در این پرسش ها می تواند ما را مجاب کند که «گفتمان تجاوز هراسی» را به «گفتمان جذابیت همسر» تبدیل کنیم. بر این اساس، به جای این اندیشه و حس که «خدا نکند فلان شوهر زنش را بفروشد»، این حس در ما تقویت شود که «چه باید بکنیم که زن هایی که توسط شوهرهایشان فروخته شده اند درخواست بازگشت مجدد به زندگی با شوهر سابق خود را داشته باشند!». خانواده های ایرانی را به خانواده هایی تبدیل کنیم که زنان پز شوهرانشان را به زنان همسایه و فامیل بدهند و در آمدن به نکاح شوهرانشان را به آرزویی برای زنان غریبه و آشنا تبدیل نمایند. اگر «گفتمان جذابیت آفرینی در زنان و شوهران» را به نقشه راه خود تبدیل کنیم دیگر از نقشه ها و توطئه هایی که برای تجاوز جنسی به زنان و دختران و مادرانمان کشیده می شود هراسی به دل راه نخواهیم داد.
برای آن دسته از خوانندگان محترمی که دوزاریشان کج است تصریح می کنیم، متن بالا حاصل بکار بردن همان منطق و شیوه تفکر و استدلال روزنامه اعتماد است که در موضوعی دیگر استفاده شده تا رذالت گردانندگان این روزنامه صهیونیستی فعال در ایران را نشان دهد. طبیعتا ما نه با مطلب اصلی که روزنامه اعتماد منتشر کرده توافق نظری داریم و نه تداوم آن خط فکری در موضوعی که در متن بالا آمد.
پس از اعلام خبر فوق توسط رسانه داعش اینترنشنال، تیتر اول روزنامه اعتماد در سال 66 قمری: تایید حکم اعدام برای یکی از معترضین - شمر ابن ذی الجوشن، از معترضان به قیام امام حسین، به اعدام محکوم شد.
در همین شماره روزنامه اعتماد بخوانید: