در اخبار داخلی روزهای اخیر از این موارد بیشتر می بینیم:
کافه رستوران «کاریز» بوستان نهجالبلاغه که پاتوقی برای سرو مشروبات الکلی، برهنگی، عدم رعایت قوانین نظام صنفی و رقص شده بود توسط ماموران پلیس اماکن پلمب شد.
به گزارش فارس، سرو مشروبات الکلی، برهنگی و برگزاری پارتی مختلط در اصناف، بخشی از گلایه شهروندان و مخاطبان است.
مردم از مسوولان خواستهاند که این موارد جرمانگاری شده و با هرگونه سهلانگاری یا تبانی با متخلفان بدون اغماض برخورد شود.
ممنوعیت سرو مشروبات الکلی، الزامی بودن حجاب، و تفکیک جنسیتی در اماکن عمومی، مواردی است که گویا با هویت نظام جمهوری اسلامی و ایران پس از انقلاب بهمن 57 (معروف به انقلاب اسلامی) کاملا گره خورده اند.
اگر چه سخت گیری در هر سه مورد به مرور از سال های اولیه انقلاب به بعد روند کاهشی داشته و پر واضح است که اولویت نظام قطعا مدتهاست که دیگر روی این موارد نیست و ای بسا هرگز نبوده، لیکن ارتباط و پیوند ذهنی که میان این موارد و اقتدار نظام جمهوری اسلامی در افکار عمومی شکل گرفته، موجب گردیده تا در عرصه سیاسی این موارد دستمایه مانورها و کشمکش های نمادین و شبه نمادین شوند.
اولین نکته اینجاست که هر سه مورد با زندگی روزمره شهروندان مرتبط بوده و ابزار خوبی برای انگشت کردن در سوراخ های مردم و انگولک افکار عمومی و اذیت و آزار و ایجاد نارضایتی در ابعاد کلان است. نتیجه گیر دادن به این سه مورد کاملا مشخص است: قطبی سازی جامعه میان دو قطب «انقلابی و هوادار نظام» و «سکولار و مخالف این رژیم». وقتی هم جامعه دو قطبی شد، بر اساس دروغ بسیار کاربردی که مدتهاست در افکار عمومی تمام ایرانیان کاشته شده، شهروندان ایران تصور می کنند بدیهی ترین راه برای ابراز مخالفتشان با «رژیم» و جمهوری اسلامی و این سیاست های آزار دهنده، این است که از مشارکت در انتخابات های خودداری کنند. و نتیجتا پیروزی گعده های سیاسی سوپر انقلابی و امثال امیرحسین ثابتی و حمید رسایی و غیره و تسلط آنها بر نهادهای دموکراتیک کاملا ساده و آسان و با مشروعیت تمام امکانپذیر می شود.
البته در گذشته مواردی بوده که دروغ بزرگ «رای ندادن یعنی گرفتن مشروعیت رژیم» در اذهان کمرنگ شده و نتیجتا نیروهای اصلاح طلب و بیرون از قبیله سوپرانقلابیون توانسته اند از همین دو قطبی به نفع خود سواری بگیرند. لیکن از قطب مخالف آن.
ولی به هر حال کاربرد ممنوعیت سرو مشروبات الکلی و حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی در ایران فقط و فقط همین دوقطبی سازی اجتماعی و سواری گرفتن از آن در عرصه سیاسی است و لاغیر.
در پاییز 1401 نیروهای سیاسی سوپرانقلابی این دو قطبی را به اوج بار سیاسی خود رساندند و انقلاب زن زندگی آزادی را رقم زدند که قرار بود زمینه حذف کامل اصلاح طلبان و بازگشت کشور به دهه 1360 را فراهم نماید. از همان دوران به وضوح بی توجهی به حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی در ایران به میزان کاملا چشمگیری افزایش یافت و سرو مشروبات الکلی هم نسبت به قبل علنی تر شد.
قرار بود این روند نماد و نشانه ای باشد که کاهش اقتدار نظام جمهوری اسلامی را نشان بدهد و لذا موجب هراس و دلهره در میان مسئولان و رهبران نظام گردیده و از این طریق احساس نیاز به سوپر انقلابیون و «امت حزب الله» برای حراست از نظام و جلوگیری از فروپاشی نظام را ایجاد نماید. یعنی کل این حرکت اجتماعی قرار بود نهایتا موجب تسلط کامل سوپر انقلابی ها بر کشور شود.
لیکن رهبری و هسته سخت نظام این بازی را از همان لحظات اولیه به درستی تشخیص دادند و طوری به آن بدل زدند که به ضد خود تبدیل شد!
یعنی دیری نگذشت که نشانه هایی ظاهر گشت که نشان می داد رهبری و هسته سخت نظام جمهوری اسلامی در حال عبور از جریان سیاسی سوپر انقلابی و تلاش برای بازگرداندن ایران به وضعیت پیش از انقلاب هستند. این نشانه ها از سقوط رئیسی آغاز شد، با وتوی قانون حجاب و عفاف توسط شورای عالی امنیت ملی واضح تر شد، و در جریان مذاکرات غیر مستقیم میان ایران و آمریکا به اوج خود رسیده بود.
یعنی به عبارت دیگر نه تنها رهبری و هسته سخت نظام از افزایش بی حجابی و آنچه قرار بود «نافرمانی مدنی» انگاشته شود به هراس نیافتادند، بلکه از آن استقبال کرده و کشور به سمت نهادینه شدن این آزادی های مدنی پیش می رفت.
تا اینکه ناگهان کودتای 23 خرداد رخ داد و مشخص شد حرکت به سمت بازگشت به وضعیت پیش از انقلاب فعلا امکانپذیر نیست!
نظام جمهوری اسلامی به اسرائیل دو گزینه ارائه داده بود: یکی عادی سازی و تنش زدایی و بازگرداندن ایران به وضعیت پیش از انقلاب و نرمال شدن هر دوی ایران و اسرائیل در منطقه. و دیگری حفظ وضع موجود و حرکت اسرائیل به سمت خودکشی و نابودی کامل. و اسرائیل گزینه دوم را انتخاب کرد.
لذا فعلا در روی همان پاشنه همیشگی می چرخد تا تکلیف اسرائیل مشخص شود.
وضعیت تقسیم کار به این ترتیب است:
سوپرانقلابیون در ایران مخالفان سیاسی خود را حذف می کنند و اسرائیل مسئولیت آن را می پذیرد. به این ترتیب هم مخالفان سوپرانقلابیون حذف شده اند، هم ایران در موضع مظلوم و شاکی قرار می گیرد، هم اسرائیل یک ضربه حیثیتی دیگر به خود می زند و در موضع متشاکی قرار می گیرد و گامی دیگر در مسیر خودکشی بر می دارد.
از طرف دیگر سوپر انقلابیون اجازه تغییر و اصلاح در ایران را نمی دهند و مسئولیت عدم تغییر و عدم اصلاح را به گردن رهبری می اندازند. رهبری فحش می خورد و سوپر انقلابیون رانت می خورند. همچنین نظام جمهوری اسلامی در افکار عمومی داخلی بی اعتبار و منفور می شود، و لذا جامعه دوقطبی شده و پیروزی سوپر انقلابیون در انتخابات ها ممکن و سهل و آسان می شود.
لذا فعلا تا اطلاع ثانوی خبری از بازگشایی مشروب فروشی ها در ایران نخواهد بود!