خاطرم هست روزی سر درس قرآن، در دوره دبستان یا راهنمایی بود، یکی از همکلاسی ها از معلم پرسید: "مگر نه اینکه ما قرآن را می خوانیم تا پند بگیریم و از معانی آن استفاده کنیم؟ پس چرا به جای متن عربی، مستقیما ترجمه فارسی آن را نمی خوانیم؟" معلم پاسخی داد در ردیف همان جواب هایی که برای دست به سر کردن میدهند، چیزی مانند "درست است، اما حتی خواندن عربی آن هم ثواب دارد."
سوال بی جواب دیگر در مورد معنای حروف مقطعه بود. این سوالی است که بارها در دوران تحصیل و مدرسه با آن مواجه شده ایم. تا جایی که یادم هست هیچ وقت پاسخ قانع کننده ای به آن داده نشد. گاهی می گفتند اینها کدهایی هستند که خدا در قرآن قرار داده و کسی معنی آنها را نمی داند. برخی هم که خیلی ذهن علمی داشتند با استفاده از تحلیل های کامپیوتری و اعداد و ارقام آماری نسبت هایی بین این حروف و تعداد کل حروف قرآن پیدا کرده و ادعا می کردند حکمت نزول این حروف در قرآن درست درآمدن آن نسبتهای ریاضی است. گویی نمی شد خدای قادر این نسبتها را طوری تنظیم کند که با کلمات معنا دار ساخته شوند، یا اصلا خود این نسبت های عددی ریاضی چه خاصیتی دارند؟!
همین مطلب معمولا موجب استفاده مغرضین قرار گرفته است. یادم هست یکی از همین افراد آیه "وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ" (اگر شما را شکّی است در قرآنی که بر بنده خود (محمد صلّی اللَه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست میگویید) را مورد استهزا قرار داده مثلا آیه ای نازل می کرد به این مضمون: "گچپژ. ما این آیه را نازل کردیم و اگر راست می گویید شما هم نازل کنید".
به نظر می رسد این لوده گری های مغرضانه از عوارض اشتباهی باشد که مفسرین قرآن مرتکب شده اند. شاید از ابتدا مسیر را اشتباه رفته باشند. چرا باید تصور کنیم تمام آیات قرآن تفسیر علمی دارند؟ قرآن پیش از آنکه در عرصه فکر و منطق قابل ارزیابی باشد، در عرصه حس و هنر قابل درک است. نگاهی به سوره هایی که با حروف مقطعه شروع شده اند نشان می دهد که این آیات با آیات قبل یا بعد هم قافیه و هم وزن بوده و صوت آهنگین بخصوصی را ایجاد می کنند. ارزش واقعی این آیات در زیبایی شناسی محض و خالص است. از این مطلب برخی شعرای صاحب ذوق و سرشناس هم استفاده کرده اند. به عنوان مثالی در زبان فارسی این بیت از مولانا را در نظر بگیرید:
از عشق گردون موتلف بیعشق اختر منخسف
از عشق گشته دال الف بیعشق الف چون دالها
ملاحظه می کنید که مولانا از حروف الف و دال استفاده کرده که هیچ معنای بخصوصی ندارند، اما با وزن و آهنگ شعر بسیار خوش می نشیند و ذوق هنری شاعر را نشان می دهد.
وقتی شعر مولانا را می خوانیم، پیش از اینکه به معنا فکر کنیم از زیبایی و فرم هنری آن حظ می بریم. به عنوان مثالی دیگر به این غزل زیبا از مولانا توجه کنید:
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا
مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
آینهام آینهام مرد مقالات نهام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما
عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود
و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را
از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا
من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا
توجه دارید که کلماتی مانند ترللا کاملا من درآوردی هستند، اما چنان در شعر خوش می نشیند که انسان با خواندن آن حالتی فرازمینی را تجربه می کند.
با توجه به اینکه تقریبا تمام سوره های قرآن که با حروف مقطعه آغاز شده اند از سوره های مکی هستند، و با عنایت به این مطلب که سوره های مکی بطور کلی تمی لطیف و دلنشین داشته و متعلق به زمانی هستند که پیغمبر از طریق نرم و اقناعی اقدام به دعوت و ترویج اسلام می نمود، این نظریه که حروف مقطعه جنبه زیبایی شناختی دارند بیشتر تقویت می شود. تنها استثنا در این مورد دو سوره بقره و آل عمران هستند که مدنی بوده، لیکن در اوایل هجرت پیغمبر به مدینه نازل شده اند.
به این ترتیب پاسخ سوال اول را هم در می یابیم. ترجمه متن عربی قرآن به فارسی یا هر زبان دیگری، موجب از دست رفتن زیبایی های موسیقایی و صنایع ادبی به کار رفته در آن می شود. درست مانند این است که شعر مولانا یا حافظ یا سعدی یا فردوسی یا نظامی را به زبان دیگری ترجمه کنیم. اصلا مگر کسی در دنیا پیدا می شود که بتواند مثلا غزل فوق را به زبان انگلیسی ترجمه کند؟!