یکی از معماهایی که ذهن بسیاری متفکرین غربی، علی الخصوص فعالان حقوق کارگران، را به خود مشغول داشته، عبارت است از متوقف شدن رشد مزد و مزایای کارگران از دهه 1970 به اینسو.
در علوم انسانی برای بررسی و مطالعه هر پدیده ای به شاخص هایی نیاز داریم که امکان جمع آوری و بررسی داده های آماری را بصورت عددی در مورد آن پدیده فراهم می کنند. بعنوان مثال یکی از پدیده های مورد مطالعه می تواند سطح معیشت و میزان بهره مندی طبقه کارگر از ماحصل کار ایشان است. معمولا شاخصی که برای این منظور مورد استفاده قرار می گیرد سطح متوسط مزد و مزایای کارگران است. همچنین برای به دست آوردن میزان بهره مندی کارگران از ماحصل کار خود، باید مزد و مزایا را با میزان خروجی متوسط در ازای هر ساعت کار مزدی مقایسه کنیم.
بعنوان مثال اگر این دو مقدار، یعنی سطح مزد و مزایا از یک سو، و از سوی دیگر میزان خروجی تولید را روی نمودار ترسیم کنیم، داده های آماری در مورد کشور ایالات متحده آمریکا به صورت نمودار زیر بدست می آید:
ملاحظه می کنید که هر دو شاخص تا دهه 1970 با شیب برابری رشد می کردند. اما ناگهان از دهه 1970 به اینسو رشد مزد و مزایای کارگران متوقف شده، اما رشد میزان خروجی تولید تقریبا با شتابی مشابه قبل افزایش یافته، و گاهی حتی شتاب بیشتری هم داشته است. رشد میزان خروجی تولید به دلیل بالا رفتن بهره وری تولید است. طبیعتا انتظار می رود با بالا رفتن بهره وری تولید در جامعه ای، سطح رفاه عمومی هم به همان نسبت بالا برود. اما لااقل با توجه به سطح دستمزدها ظاهرا این اتفاق نیافتاده است.
مارکسیست ها بخصوص از این نمودار برای اثبات افزایش میزان شدت بهره کشی از طبقه کارگر آمریکا استفاده می کنند. استدلال آنان این است که با افزایش شکاف میان خروجی و دستمزد کار، سرمایه داران دائما در حال افزایش میزان بهره کشی و استثمار طبقه کارگر هستند. برخی تحولات در خدمات دولت رفاه مانند خصوصی سازی سیستم آموزشی، کاهش مزایای بیکاری، و شاخص هایی مانند افزایش میزان بدهکاری و سوء تغذیه در کودکان آمریکایی را هم به حساب همین افزایش میزات استثمار کارگران می گذارند. اما این تصویری مخدوش است! شاخص های مهمتری هست که نشان می دهد نه تنها سطح رفاه و معیشت با توقف رشد دستمزدها تنزلی نداشته، بلکه با شتاب نمایی افزایش هم یافته است. شرح و بسط آنها را به مطلبی دیگر موکول می کنیم.
اما هنوز یک سوال دیگر باقی است. با توجه به قدرت اتحادیه های کارگری در آمریکای دهه 1970، چه عاملی باعث توقف ناگهانی روند رشد دستمزدها شد؟ پاسخ این سوال در نمودار زیر نهفته است:
از دهه 1970 به اینسو حجم بی سابقه ای مهاجر از جوامع جهان سوم به سوی آمریکا سرازیر شدند. این مهاجران نسبت به کارگران محلی آمریکایی انگیزه بیشتری برای کار کردن داشتند و توقع افزایش دستمزد هم نداشتند. همچنین با ورود حجم انبوه مهاجران، از نظر کمّی هم تعداد کارگران جویای کار افزوده شده و قدرت چانه زنی طبقه کارگر کاهش یافت. به این ترتیب قدرت اتحادیه های کارگری تحلیل رفته و به مرور بسیاری از این اتحادیه ها به کلی محو شدند.
این که چطور کارگران آمریکایی علیه مهاجران نشوریدند مطلب دیگری است که در فرصتی دیگر باز خواهیم کرد. روند افزایش مهاجر پذیری و توقف رشد دستمزدها بخش دیگری از مجموعه روندهایی بوده است که دست به دست هم تحولات عظیمی را در ساختارهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آمریکا و سایر کشورهای غربی ایجاد کرده اند. قبلا هم از روندهای دیگر، یعنی گسترش فمینیسم و ترویج همجنس بازی و نتیجتا کاهش میزان باروری تا زیر حد جایگزینی صحبت کردیم.
در مباحث آینده خواهیم دید که چرا توقف رشد دستمزدها منجر به سقوط سطح معیشت و رفاه عمومی نشده، و نتیجتا از آنجا به این مطلب می رسیم که چرا طبقه کارگر آمریکا و سایر ملل غربی در مقابل سیل ورود مهاجران در ابتدا شورش و اعتراضی نکردند، و چرا ناگهان اکنون صدای اعتراض علیه مهاجران شنیده می شود.