سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

تصاعد تنش میان ایران و آمریکا در غرب آسیا

همانطور که می دانیم عملیات متهورانه نیروهای آزادی بخش حماس علیه شهرک های صهیونیستی موجب بالا گرفتن جنگ در غزه گردیده و رژیم صهیونیستی تصمیم گرفت در پاسخ به این عملیات، دست به کار نسل کشی و پاکسازی قومی در نوار غزه گردد.

لیکن حمایت محور مقاومت از رزمندگان غزه و فلسطینیان از همان بدو امر نشان داد این ماجراجویی صهیونیست ها نمی تواند محدود به باریکه غزه باقی بماند. حزب الله لبنان بلافاصله مرزهای شمالی سرزمین های اشغالی را برای صهیونیست ها ناامن کرده و نیروهای سلحشور یمنی هم رسما علیه اسرائیل اعلان جنگ داده و عبور و مرور کشتی ها از یا به اسرائیل از طریق دریای سرخ را ممنوع نمودند.

اهمیت ژئوپلیتیکی اسرائیل برای آمریکا و غرب اجازه نمی داد از رژیم صهیونیستی حمایت ننمایند. لیکن از سوی دیگر ماهیت درگیری در غزه به گونه ای بود که دو مشکل بزرگ برای غربی ها ایجاد می کرد:

1- حمایت از نسل کشی هزینه و بار تبلیغاتی بسیار سنگینی علیه غرب و دولت های غربی حتی در خود جوامع غربی ایجاد می کند.

2- غرب با تمام توان درگیر جنگ با روسیه در اوکراین بوده و باز شدن جبهه دوم به معنی افزایش فشار بیش از حد توان علیه کل غرب می باشد. خصوصا که طبق ارزیابی غربی ها، قرار بود تهدید اصلی چین باشد و هدر رفتن توان غرب در جبهه های دیگر به معنی کاهش فشار بر چین خواهد بود.

در گذشته معمولا تنها مشکل اول وجود داشت که از طریق انحصار و کنترل رسانه ای در غرب مدیریت می شد. اما اینبار مشکل دوم مزید بر علت شده تنگنای سیاسی بسیار جدی تری برای غرب ایجاد نموده است.



لذا آمریکا در موقعیتی قرار گرفته که از یک سو به هیچ وجه علاقه ای به درگیر شدن در منطقه غرب آسیا ندارد، لیکن از سوی دیگر درگیر نشدن در منطقه غرب آسیا مستلزم قربانی کردن برخی منافع ژئوپلیتیکی آمریکا است.

به یاد بیاوریم که تنها نقطه تضاد میان ایران و آمریکا در عرصه ژئوپلیتیکی است.

آمریکاییها همواره تلاش کرده اند با استفاده از کارت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، ایران را وادار به رها کردن برخی منافع ژئوپلیتیکی خود نمایند.

از سوی دیگر ایران همواره تلاش کرده با استفاده از کارت قدرت و نفوذ ژئوپلیتیکی در منطقه، آمریکا را وادار به رفع محدودیت ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نماید.

تنش کنونی در منطقه هم فصل جدیدی از همین زور آزمایی همیشگی است. آمریکاییها تلاش می کنند بدون از دست دادن کارت های ژئوپلیتیکی خود در منطقه (منجمله توازن نظامی میان اسرائیل و ایران)، محور مقاومت و ایران را وادار به عقب نشینی نمایند. و ایران هم تلاش می کند فشار و هزینه چنین سیاستی برای آمریکا به اندازه ای بالا برود که بالاخره حاضر به پذیرش واقعیت برتری ژئوپلیتیکی ایران در منطقه و کاهش اهمیت اسرائیل شود.

طبیعتا اسرائیل با تمام توان سعی می کند دو سیاست کلی را اجرا نماید:

1- سطح تنش میان آمریکا و ایران به حدی بالا برود که آمریکا حاضر به پرداخت هزینه بیشتری برای درگیری با ایران شود.

2- تنش میان آمریکا و ایران ظاهرا به طور مستقیم بوده و اسرائیل به عنوان عامل این تنش دیده نشود.

آغاز عملیات حملات مستقیم آمریکا و انگلیس علیه یمن نشان می دهد اسرائیل تا این لحظه در راستای تحقق این دو سیاست موفق عمل کرده.



پاسخ به حمله مستقیم آمریکا و انگلیس به یمن بلافاصله از دو جهت داده شد. یکی گزارش حمله نیروهای یمنی به یک ناو آمریکایی که به نظر می رسد مورد اصابت تسلیحات یمنی قرار گرفته. و دومی توقیف نفت کش آمریکایی توسط ایران در آب های دریای عمان.

آمریکاییها امیدوار بودند حمله مستقیم به یمن هیچ واکنش جدیدی در پی نداشته باشد. در اینصورت می توانستند امیدوار باشند در قدم های بعدی به سمت کاهش سطح تنش حرکت نمایند.

لیکن واکنش سریع و مستقیم به این اقدام نشان می دهد ایران و محور مقاومت برای تصاعد تنش آمادگی داشته و اجازه نمی دهند بحران کنونی مفت و مجانی و بدون هیچ هزینه ای از سوی آمریکاییها پایان یابد.

شرایط فعلی از سوی ایران بهترین وضعیت برای امتیاز گرفتن از آمریکاییها ارزیابی می شود. زیرا:

اولا، اسرائیل در یک جنگ فرسایشی علیه نیرویی چریکی درگیر شده که قادر به نابود کردن آن نیست. بنابراین تداوم وضع موجود خود به خود موجب فرسایش منافع ژئوپلیتیک غرب در منطقه می شود.

ثانیا، اگر آمریکا بخواهد برای حمایت از اسرائیل و تثبیت موقعیت ژئوپلیتیک خود در منطقه زیر بار هزینه های هنگفت جنگ برود (خصوصا جنگی که همزمان با جنگ علیه روسیه در اوکراین در جریان است)، چنین چیزی به معنای رهایی کامل چین از فشارهای آمریکا در منطقه غرب آسیا بوده و لذا راهبرد بلند مدت آمریکا در راستای مهار چین کاملا شکست خورده و آمریکا به قدرتی درجه دوم تبدیل خواهد شد.

یعنی چه آمریکا کاری نکند و اوضاع را به حال خود رها کند، و چه برای حفظ توازن ژئوپلیتیکی حاضر به پرداخت هزینه شود، نهایتا در هر دو حالت آمریکا در راهبردهای کلان خود شکست خواهد خورد.

بنابراین، گزینه عقلانی برای آمریکا این خواهد بود که دست از یکجانبه گرایی در منطقه غرب آسیا برداشته و به نوعی سازش و همگرایی ژئوپلیتیک با ایران تن بدهد.

به بیان دیگر، ایران به دنبال احیای همان جایگاه ژئوپلیتیک خود در منطقه است که آمریکاییها پیش از انقلاب اسلامی و ذیل دکترین نیکسون به ایران داده بودند.

به یاد بیاوریم شکست آمریکا در جنگ ویتنام موجب شد تا حاکمان آمریکا به این نتیجه برسند که توان درگیری مستقیم در سرزمین های دوردست جهت محافظت از منافع خود را ندارند و لذا لاجرم باید از طریق همگرایی با متحدین منطقه ای خود، این وظیفه را به قدرت های منطقه ای محول نمایند. در راستای این سیاست بود که ایران نقش «ژاندارم منطقه ای» را پیدا کرده جنگ ظفار در جنوب عمان که توسط ارتش شاهنشاهی ایران انجام شده و با منافع آمریکا و انگلیس همگرا بود یکی از دستاوردهای بزرگ همان دکترین آمریکا بود.

پس از انقلاب این جایگاه ایران به عنوان متحد غرب دچار تزلزل جدی شده، اما پس از رحلت امام و قدرت گرفتن آیت الله هاشمی تا امروز، سیاست ایران همواره در راستای احیای همین جایگاه بوده است.

اما پس از حمله اول آمریکا به عراق و عملیات «طوفان صحرا» و سپس فروپاشی شوروی و تغییر دکترین آمریکا به «سلطه تمام عیار جهانی»، اهداف ژئوپلیتیک ایران و آمریکا در تضاد مستقیم و بسیار شدید با هم قرار گرفت. خصوصا که از آغاز قرن بیست و یکم، پروژه «خاورمیانه نو» از سوی آمریکاییها و با نفوذ لابی صهیونیستی رونمایی شد که بر اساس آن بسیاری از کشورهای خاورمیانه و از جمله ایران باید تجزیه می شدند.

یعنی نه تنها آمریکا علاقه ای به پذیرفتن ایران به عنوان «ژاندارم منطقه» نداشت، بلکه حتی به دنبال تجزیه و تضعیف ایران و کشورهای دیگری در منطقه هم بود. چنین سیاستی به وضوح نمی توانست مورد توافق حاکمان ایران باشد. به همین دلیل قرن بیست و یکم مصادف با کشمکش روزافزون میان ایران و آمریکا در منطقه غرب آسیا بوده است.



با تغییرات بنیادین در معادلات جهانی، پس از چند دهه بالاخره فرصتی فراهم شده تا ایران بتواند اهداف ژئوپلیتیک خود را به آمریکا تحمیل نماید.

مسلما ایران از چنین فرصت تاریخی به سادگی نخواهد گذشت. اگرچه تغییر دکترین و راهبردهای کلی ایالات متحده کار ساده ای نیست و با وجود نفوذ لابی صهیونیستی و دیگر معادلات منطقه ای و جهانی دارای پیچیدگی های بسیاری است، اما دعوایی که اکنون روی میز است از اهمیت و حساسیتی بسیار بالا برخوردار بوده و چیزی نیست که ایران مفت و مجانی از آن بگذرد.

شاید بزرگترین پیچیدگی ماجرا در همین نکته نهفته باشد که آمریکاییها انتظار دارند این بازی را مفت و مجانی به پایان برسانند. علت این انتظار هم پیچیدگی های درونی ایران است. آمریکاییها به خوبی از اغتشاش داخلی نظام مستقر و جامعه ایران با خبرند. لذا طبیعی است که سعی خواهند کرد از این ظرفیت در راستای منافع خود بهره برداری نمایند.

آمریکاییها یک بار در زمان اوباما موفق شدند امتیاز مفت و مجانی از ایران بگیرند که حاصلش همان توافق ننگین برجام بود. وقتی آن زمان توانستند، چرا الان نتوانند؟!

قدرت سخت و نظامی ایران از طریق اقتصاد ذلیل و دولت علیل آن کاملا تعدیل شده است و این یعنی آمریکا می تواند همچنان به یک برد مفت و مجانی امیدوار باشد!



موضع رسمی عربستان در خصوص حمله مستقیم آمریکا و انگلیس به یمن نشان می دهد ارزیابی عربستان به هیچ وجه این نیست که آمریکا و انگلیس ذره ای قادر به چیره شدن بر یمن یا دست کم مهار نیروهای یمنی خواهند بود.

وزارت امور خارجه عربستان در واکنش به حمله تجاوزگرانه آمریکا و انگلیس به یمن، اعلام کرد که ریاض با نگرانی این «عملیات نظامی» را دنبال می‌کند.
به نقل از صفحه این وزارتخانه در شبکه اجتماعی ایکس، وزارت امور خارجه عربستان خواستار خویشتنداری و پرهیز از تشدید تنش شد.
وزارت امورخارجه عربستان بر اهمیت حفظ امنیت و ثبات منطقه دریای سرخ تاکید کرده است.
عربستان پیش از این نیز حاضر نشد به ائتلاف آمریکا در دریای سرخ ملحق شود. از سوی دیگر وال استریت ژورنال به نقل از یک دیپلمات آمریکایی که در طرح و آماده سازی این حمله مشارکت داشته، مدعی شد که ریاض به شدت با این حمله به دلیل تأثیر احتمالی بر گفت‌وگوهای صلح در بین عربستان و یمن مخالف هستند.
حملات هوایی و موشکی آمریکا و انگلیس به نقاط مختلف یمن+ جزئیات و فیلم - تابناک | TABNAK


آمریکاایرانغرب آسیافلسطینغزه
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید