گزارش هایی مشاهده می شود که حاکی از تغییر در سیاست فرهنگی و کاری شرکت های وال استریت و چرخش از لیبرالیسم افراطی (نولیبرالیسم) به سمت سیاست های معتدل و محافظه کارانه تر است.
از حدود سال 2012 به اینسو شرکت های بزرگ آمریکایی به تدریج به سمت سیاست های فرهنگی نولیبرال گرایش پیدا کردند. این گرایش در زمان ریاست جمهوری ترامپ به دلیل تشدید تضادهای اجتماعی در آمریکا شدت بیشتری یافته و در سال آخر دولت ترامپ و پس از آن با روی کار آمدن دولت بایدن به اوج خود رسید. سیاست هایی از قبیل سهمیه انحصاری برای کارمندان زن، رنگین پوست، یا دارای گرایشات جنسی نامتعارف (چیزی شبیه به سهمیه جانبازان و خانواده شهدا و غیره در کشور خودمان، اما برای گروه های اجتماعی مورد علاقه نولیبرال ها). یا سیاست استفاده از «اقلیت های اجتماعی» در تبلیغات تجاری، مانند تبلیغات جنجالی آبجوی بادلایت. و یکی از جدیدترین جنجال ها هم که رفتارهای زننده و تند هوش مصنوعی گوگل، با نام جمنای، بود که حتی تمسخر ایلان ماسک را هم برانگیخت!
افراط در این سیاست ها موجب واکنش های تند اجتماعی در آمریکا شده و در مواردی موجب ریزش شدید مشتریان شده و ضرر و زیان هنگفتی را بر شرکت های آمریکایی تحمیل کرده است. بنابراین تعجبی ندارد که بالاخره بسیاری شرکت ها به این نتیجه رسیده اند که باید کمی سیاست های فرهنگی خود را تعدیل کرده و محافظه کارانه تر رفتار نمایند. چون به وضوح حتی جامعه آمریکا هم کشش اینهمه «ترقی خواهی» را ندارد!!
علاوه بر تضادهای داخلی جامعه آمریکا، تحولات جهانی هم تمایل به سمت سیاست های محافظه کارانه در آمریکا را تقویت می نماید. جهان تک قطبی با محوریت آمریکا دچار چالش جدی شده و همین الان شاهد شعله ور شدن آتش جنگ های بی سابقه در نتیجه تقابل با یکجانبه گرایی آمریکا هستیم.
اروپا درگیر جنگ شده و سیل فرار سرمایه از اروپا و چین به سمت آمریکا شکل گرفته است. به نظر می رسد ایالات متحده آمریکا برای حل بحران افول جایگاه خود در نظم جهانی، مشغول باز سازی قدرت صنعتی خود است. و توسعه صنعتی طبیعتا نیازمند تقویت و تربیت یک طبقه کارگر کارآمد است. و کارگران کارآمد در خانواده های سالم و طبیعی پرورش پیدا می کنند، نه در خانواده هایی که از دو پدر، یا دو مادر، یا یک مادر مجرد (و احتمالا هزاران پدر پاره وقت!)، یا یک پدر مجرد (با پدران یا مادران پاره وقت)، یا سه پدر و غیره تشکیل شده اند!
لذا تقویت فرهنگ اجتماعی محافظه کارانه، یا لااقل کاستن از عداوت تمام عیار با آن، در راهبردهای کلان ایالات متحده آمریکا قابل فهم است.
بررسی کارزار انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا تا این لحظه نشان می دهد که دونالد ترامپ قادر به یک پیروزی سهل و آسان در برابر جو بایدن خواهد بود.
البته باید توجه داشته باشیم دونالد ترامپ شخصیتی بیرون از حلقه هیئت حاکمه آمریکا بوده و اساسا در سال 2016 کاملا اتفاقی انتخاب شد!
ماجرا از این قرار بود که مهندسان انتخابات آمریکا قصد داشتند به هر ترتیبی شده هیلاری کلینتون را به عنوان «اولین رئیس جمهور زن در تاریخ ایالات متحده آمریکا» از صندوق رای بیرون بیاورند. لیکن مشکل آنجا بود که هیلاری کلینتون شخصیتی بسیار منفور و نا محبوب داشت. لذا برای حل این مشکل، باید رقیب جمهوری خواه وی شخصی می بود که به هیچ وجه قادر به کسب آرای عمومی نباشد و نتیجتا غیر قابل قبول بودن وی موجب انتخاب کلینتون شود.
به این ترتیب بود که رسانه های آمریکایی تبلیغات بسیار وسیعی درباره دونالد ترامپ به راه انداختند و سعی داشتند شخصیت مسخره و دلقک وار ترامپ را طوری پررنگ کنند که رای دهندگان آمریکایی در انزجار از این دلقک، به کلینتون رای بدهند!
ضربه نهایی به شخصیت ترامپ، انتشار سخنان سخیف وی درباره یک زن بود که مثلا قرار بود آمریکاییها و بخصوص زنان آمریکایی را متقاعد کند این مردک زن ستیز و بی شخصیت هرگز نباید رئیس جمهور آمریکا شود!
اما در مقابل چشمان بهت زده همگان، تمام این تدارکات نتیجه عکس داد و دونالد ترامپ در سال 2016 رئیس جمهور آمریکا گردید!!
به عبارتی، ریاست جمهوری ترامپ شباهت بسیار زیادی به ریاست جمهوری احمدی نژاد در ایران داشت که هیچکس تصورش را هم نمی کرد.
و دقیقا مشابه احمدی نژاد، از فردای نشستن ترامپ بر کرسی ریاست جمهوری، تمام هیئت حاکمه و نیروهای سیاسی بسیج شدند تا جلوی انتخاب مجدد وی را بگیرند.
سیاست های اقتصادی ترامپ موجب رونق اقتصادی در ایالات متحده گردید و موضع آمریکا در جهان را به شدت تقویت نمود. در سیاست خارجی، ترامپ اغلب موفق بود. تا جایی که حتی با کره شمالی وارد فضای تنش زدایی شد. تنها قماری که ترامپ در آن بازنده بود پاره کردن برجام و زدن زیر میز توافق با ایران بود که البته به تحریک اسرائیل ولابی صهیونیستی صورت گرفت. لیکن حتی در منطقه خاورمیانه، ترامپ بود که ابتکار پیمان ابراهیم و معماری جدید منطقه با همکاری دولت های عربی و اسرائیل را اجرا نمود.
با این وجود، دقیقا در سال پایانی دولت ترامپ، به طور کاملا اتفاقی (!!) یک سیاهپوست به دست پلیس آمریکا کشته شده و «مردم» آمریکا به طور کاملا خودجوش (!!!) دست به شورش های خیابانی زدند. شورش های خیابانی علیه خشونت پلیس و با مطالبه انحلال نیروی پلیس آمریکا صورت گرفته و برخی مناطق در ایالت های تحت کنترل دولت های محلی دموکرات (مخالف ترامپ)، عملا پلیس را از خیابان ها اخراج نموده و حکومت اراذل و اوباش مسلح در محله ها برقرار شد!
اغتشاشات آمریکا شباهت تامل انگیزی به اغتشاشات ایران در پاییز 1401 داشت. ضدیت با پلیس، دوقطبی سازی شدید در جامعه، کشته سازی، پروپاگاندای سنگین رسانه ای، همراهی عجیب شرکت ها و کسب و کارها با اراذل و اوباش، و غیره.
این اغتشاشات به وضوح برای تخریب چهره ترامپ و پایین آوردن شانس وی در انتخابات سال 2020 طراحی شده بود. اما چیزی که اثر بخشی این اقدامات را بیشتر نمود، شیوع بیماری کرونا و تاثیر آن بر اقتصاد و جامعه آمریکا بود که ناگهان از وضعیت رونق حداکثری به رکود حداکثری سقوط نمود.
جالب است که در نتیجه شیوع بیماری کرونا، بیشترین تعداد کشته ها متعلق به آمریکا بود. این مطلب می تواند اتفاقی و به دلیل ناکارآمدی سیستم بهداشتی آمریکا باشد. اما شرایط حاد سیاسی وقت این ظن را ایجاد می کند که شاید بخشی از آن تعمدی و با هدف تخریب بیشتر چهره ترامپ بوده باشد.
به هر حال به برکت کرونا و تعداد بی سابقه رای های پستی که ترامپ بعدا مدعی شد حاوی تعداد زیادی رای تقلبی بوده، در کنار همه این اقدامات دیگر مخالفان ترامپ، در انتخابات 2020 جو بایدن انتخاب شد.
از همان لحظه اولی که بایدن وارد کاخ سفید شد اقداماتی برای پیشگیری از بازگشت مجدد ترامپ صورت گرفت. از جمله تروریست خواندن هواداران ترامپ و تلاش برای محاکمه و محکومیت کیفری شخص دونالد ترامپ. کاملا مشخص بود که هیئت حاکمه آمریکا مصمم است اشتباهی که یک بار مرتکب شده را به هیچ عنوان برای بار دوم تکرار ننماید.
اما تحولات جهانی در دوران بایدن طوری رقم خورده که مشخص است دوره چهار ساله ترامپ بسیاری از برنامه های بلند مدت نولیبرال های حاکم بر آمریکا و غرب را به باد داده. پاره کردن برجام موجب به ثمر نرسیدن برجام های 2 و 3 و 4 شده و پیمان ابراهیم در اثر شعله ور شدن جنگ غزه روی هوا رفته است.
همچنین یکی از برنامه های هیلاری کلینتون تحریک اوکراین به حمله به مناطق شرقی و بازپس گیری کریمه بود که با تعلل ترامپ این فرصت از دست رفت. لذا وقتی بایدن تلاش کرد همان برنامه را دوباره احیا نماید، روسیه آماده بود و واکنش نشان داد که حاصل آن جنگ اوکراین و فرسایش توان نظامی غرب و ناتو بوده است.
از سوی دیگر ترامپ اصرار داشت تمرکز آمریکا باید روی مهار چین باشد. در حالی که اکنون آمریکا روی هر چیزی تمرکز دارد غیر از چین و لذا چین فرصت بسیار طلایی برای آماده شدن بیشتر جهت رویارویی با آمریکا را بدست آورده است.
بنابراین شاید با این شرایط برای حاکمان آمریکا چاره ای جز تن دادن به دور دوم ریاست جمهوری ترامپ نباشد.
از سوی دیگر در ایران دولت رئیسی موفق نشد از سرمایه اجتماعی خود در بدنه محافظه کار جامعه ایران در راستای اصلاح سیاست های مخرب دولت قبلی استفاده نماید.
دولت رئیسی به هیچ رانتی جواب رد نداده و تمام رانت خوار ها با قدرت مشغول مکیدن شیره وجود این کشور و غارت منابع ملی هستند.
با این اوصاف می شود انتظار داشت پس از رئیسی مجددا شاهد ظهور غربگرایان در راس دولت و نظام باشیم. هر چند که همین حالا هم تمامی سیاست ها در راستای مطالبات همین طیف سیاسی دنبال می شود.
باید دید آیا تجربه تنش زدایی آمریکا و کره شمالی که در زمان ترامپ اتفاق افتاد، اینبار در مورد آمریکا و ایران اتفاق خواهد افتاد یا خیر؟
هر چند به نظر می رسد بسیاری درون نظام ما چنین حالتی را هدفگذاری کرده اند، لیکن نباید فراموش کرد که کره شمالی برخلاف ایران کشوری با ساختار اقتدارگرایانه است. یعنی اگر رهبری کره شمالی تصمیمی بگیرد همان حرف واقعا فصل الخطاب خواهد بود. خواه آن تصمیم جنگ و درگیری با آمریکا باشد و خواه تنش زدایی و صلح. مانند ایران نیست که اگر رهبری موضع تقابل با آمریکا بگیرد یک عده خودزنی کنند و سطل آشغال آتش بزنند، و اگر موضع تعامل بگیرد یک عده دیگری کفن بپوشند و توی سر خودشان بزنند!
بر خلاف نگرانی عده ای، ایران هرگز کره شمالی نخواهد شد. چون کره شمالی صاحب دارد. اما ایران عزیز ما مملکتی بی صاحب است.