ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

تفاوت نقد و سیاه نمایی، و تفاوت تحقیق و تعلیم

اینها مقولاتی هستند که غالبا یکی انگاشته می شوند، اما تفاوتهای اساسی دارند. تنها تشابه آنها در این است که همه در عرصه تفکر رخ می دهند. اما تفاوت آنها در نحوه ورود به این عرصه است.

هدف از نقد، ارزیابی واقع بینانه پدیده ها است، از نقد آثار هنری گرفته تا نقد اجتماعی و سیاسی و غیره. ابزار فکری منتقد اساسا تفکر منفی و چالشی نسبت به موضوع است. اما منتقد نگاهی واقع گرایانه دارد. واقعیات را آنطور که در حوزه دید وی ظاهر می شوند موشکافی کرده، نقاط قوت و ضعف آنها را مقایسه کرده و از اینجا به آسیب شناسی رسیده، راه را برای ارتقای موضوع مورد نقد باز می کند.

در مقابل سیاه نمایی نگاهی غیر واقع بینانه به موضوع دارد. نقاط قوت را نادیده گرفته یا کمرنگ می کند، اما نقاط ضعف را یا پررنگ کرده و یا مغرضانه خلق می کند. هدف سیاه نمایی آسیب شناسی و تلاش در جهت ارتقا و بهبود موضوعش نیست. بلکه به دنبال ایجاد فضای غیرواقعی در اذهان و گمراه کردن مخاطب است.

پر واضح است که انسانهای خردمند نقد را گرامی داشته و از سیاه نمایی حذر و دوری می کنند. اما در نقد هم دو مسیر مجزا از هم وجود دارد. یکی نقدی که با هدف تحقیق و اکتشاف صورت می پذیرد، و دیگری نقدی که جنبه تعلیم و انتقال دانش را دارد. تفاوت این دو در شیوه بیان و ارائه مطلب است.

انسان محقق از ابزارهای ارائه برای پالایش و شکل دادن افکار خود استفاده می کند. مهمترین این ابزار نوشتن است. نوشتن به انسان محقق این امکان را می دهد تا آنچه در ذهن بصورت افکار پراکنده دارد را شکل و تجسد بیرونی بخشیده و خود با افکار خود مواجه شود. این کارویژه نوشتن در حقیقت بخشی از فرایند تفکر و تحقیق و پژوهش است. مهمترین مخاطب این نوشته، خود نویسنده است.

اما یکی از اشتباهات رایج، استفاده از شیوه نگارش تحقیقی در ارائه مطالب به دیگران است. اشکال اساسی اینجا است که فرد محقق از ابتدا می داند در حال کنکاش برای چه مقصودی است. لذا شیوه تفکر و نوشتن وی مسیری افقی و خطی به سوی هدف مورد نظر را طی می کند. لیکن در ارائه، این مطلب معکوس می گردد. مخاطب معمولا نه از هدف نهایی مطلب شناختی دارد، و نه از اهمیت آن اطلاعی. لذا شیوه نگارش برای انتقال مطلب به دیگران باید مسیر معکوس را بپیماید. یعنی ابتدا انگیزه دنبال کردن مطلب برای رسیدن به منظور را ایجاد نموده، و سپس مطلب را به گونه ای منتقل کند که در طول مسیر مخاطب دچار کسالت و خستگی نگردد.

دقیقا به همین دلیل هم هست که وقتی موضوعی مطرح می شود، مخاطب از همان ابتدا با پیش داوری و موضع شخصی وارد مسیر دریافت می شود، که این امر می تواند موجب رها کردن مطلب در نیمه راه، یا عدم دریافت درست آن گردد. همین معنا را از زبان مولانا در کتاب فیه ما فیه می خوانیم:

در عالم خدا هیچ چیز صعب تر از تحمل محال نیست مثلاً تو کتابی خوانده باشی و تصحیح و درست و معرب کرده یکی پهلوی تو نشسته است و آن کتاب را کژ می خواند هیچ توانی آن را تحمل کردن؟ ممکن نیست و اگر آن را نخوانده باشی تو را تفاوت نکند، محال مجاهده عظیم است.

اکنون انبیاء و اولیا خود را مجاهده نمی دهند. اول مجاهده که در طلب داشتند قتل نفس و ترک مرادها و شهوات و آن جهاد اکبر است و چون واصل شدند و رسیدند و در مقام امن مقیم شدند بریشان کژ و راست کشف شد.

راست را از کژ می دانند و می بینند، باز در مجاهده ای عظیمند زیرا این خلق را همه افعال کژست و ایشان می بینند و تحمل می کنند که اگر نکنند و بگویند و کژی ایشان را بیان کنند یک شخص پیش ایشان ایست نکند و کس سلام مسلمانی بریشان ندهد.

الاّ حق تعالی ایشان را سعتی و حوصله عظیم بزرگ داده است که تحمل می کنند. از صد کژی یک کژی را می گویند تا او را دشوار نیاید و باقی کژی هاش را می پوشانند، بلک مدحش می کنند که آن کژت راست است تا به تدریج این کژی ها را یک یک ازو دفع می کنند.

همچنانک معلم کودکی را خط آموزد، چون به نظر رسد، کودک سطر می نویسد و به معلم می نماید. پیش معلم، آن همه کژست و بد. با وی به طریق صنعت و مدارا میگوید که جمله نیکی است و نیکو نبشتی، احسنت! احسنت! الاّ این یک حرف را بد نبشتی، چنین می باید و آن یک حرف هم بد نبشتی. چند حرفی را از آن سطر بد می گوید و به وی می نماید که چنین می باید نبشتن و باقی را تحسین می گوید تا دل او نرمد و ضعف او با آن تحسین قوت می‌گیرد و همچنان به تدریج تعلیم می‌کند و مدد می‌یابد.

بنابراین طبیعی است وقتی با فردی که نظام فکری وی به کلی بر پایه اصول و ارزشهای دیگری است وارد مباحثه می شویم، اگر همه چیز را از بنیان به نقد بکشیم مخاطب توجهی به استدلالات و براهین ما نخواهد نمود. بعنوان مثال فردی که شیفته دموکراسی و فرهنگ غربی است با نقل قول از مراجع و منابع ایرانی و اسلامی توجهش جلب نمی شود، بلکه دافعه ایجاد می گردد. با چنین مخاطبی باید با همان زبان خودش سخن بگویی. از همانها که قبولشان دارد نقل کنی، از یک تناقض و اشکال شروع کنی، تا به تدریج نوری در ذهنش بتابد و آن دستگاه فکری که از بنیان اشکال دارد فرو ریخته و عطش دانستن و روشن شدن وجودش را فرا گیرد.

و همین نکته است که ما را می رساند به لزوم شناخت بیشتر و موشکافی در تفکر غیر خودی، علی الخصوص تفکر غربی که بی اندازه در جامعه ما رخنه کرده. اما ورود در این عرصه بدون تسلط و آگاهی مبسوط از تفکر خودی مانند رفتن به جنگ بدون سلاح و زره و کلاه خود است. پس شناخت و تسلط بر شیوه تفکر خودمان، که بر پایه هویت ایرانی باشد، ارجح است بر سایر علوم و فنون.

عرصه کارزار فرهنگی عرصه ایست که مرد جنگی می طلبد.

یکی مرد جنگی به از صد هزار

سیاهی لشکر نیاید به کار

فرهنگنقدعلمفرهنگ
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید