سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

تقابل جهانی در اقتصاد، ژئوپلیتیک، و اقتصاد سیاسی

در سطح جهانی سه بازی کلان در جریان است که معمولا هر یک از تحلیلگران تنها به یکی از این سه بازی توجه می کند.

اول، بازی اقتصاد: که شامل دو بخش مالی و صنعتی می شود. اکثر تحلیل های اقتصادی تنها از نگاه معادلات و تحولات اقتصادی جهان را می بینند.

دوم، بازی ژئوپلیتیک: شامل کشمکش های نظامی و معادلات قدرت در حوزه سخت افزاری و نرم افزاری که حوزه نفوذ قدرتها را در بعد جغرافیایی مشخص می کند. رویکرد واقع گرایی یا رئالیسم بیشتر از این زاویه جهان را می بیند.

سوم، بازی اقتصاد سیاسی: که عبارت است از آرایش طبقاتی و پیکره بندی اجتماعی در مقیاس ملت ها و نحوه ادغام و جایگاه آن در مقیاس جهانی. تقریبا هیچکس از این زاویه جهان را نمی بیند، اما شاید این مهمترین زاویه نگاه باشد.

همه کشور ها در هر سه بازی درگیرند. اما معدودی از کشورها در یک یا چند مورد از این بازی ها از وزن و جایگاهی تعیین کننده برخوردارند. یعنی اکثر کشورهای جهان در هر سه بازی جایگاه بازیگرانی منفعل بوده و تابع بازیگران اصلی محسوب می شوند.

اینجا می توانیم توافق کنیم هر کشوری که در یکی از این بازی ها یک بازیگر اصلی و صاحب مزیت باشد را با اصطلاح قدرت توصیف کنیم. و اگر کشوری در حوزه دو بازی جایگاه بازیگر اصلی را داشته باشد با اصطلاح قدرت بزرگ توصیف کنیم. و اگر کشوری در هر سه بازی جایگاه بازیگر اصلی را داشته باشد با اصطلاح ابرقدرت توصیف کنیم.



همانطور که اشاره کردیم، بازی اقتصاد شامل دو بخش مالی و صنعتی می شود. در حال حاضر بزرگترین قدرت مالی جهان ایالات متحده آمریکاست. و بزرگترین قدرت صنعتی جهان جمهوری خلق چین است.

آمریکا علاوه بر جایگاه بزرگترین قدرت اقتصادی مالی در جهان، قدرت صنعتی قابل توجهی هم دارد. لیکن قدرت صنعتی آمریکا پس از دهه ها صنعت زدایی بسیار کوچک شده و جایگاه جهانی آن بسیار پایینتر از قدرت صنعتی چین است.

از سوی دیگر، چین علاوه بر بخش صنعتی بسیار بزرگ خود، نظام مالی توسعه یافته و بزرگی دارد. اما قدرت مالی چین به هیچ وجه قابل قیاس با قدرت مطلق آمریکا در این حوزه نیست.

لذا تردیدی نیست که دو کشور آمریکا و چین هر دو از بازیگران اصلی و قدرتمند در بازی اقتصاد جهانی بوده و در همین حوزه و بازی در حال کشمکش با هم هستند. آمریکا تلاش می کند با توسل به مزیت نسبی خود که قدرت مالی است بر چین فائق بیاید. و چین تلاش می کند با استفاده از مزیت نسبی خود که قدرت صنعتی است بر آمریکا چیره شود.



در حوزه ژئوپلیتیک آمریکا کشوری است که در سرتاسر کره زمین پایگاه های نظامی خود را گسترانیده. پس از فروپاشی شوروی، روزنامه نیویورک تایمز فاش کرد که برنامه ای کلان در سطح راهبرد ملی آمریکا تعریف شد که با عنوان «پروژه قرن آمریکایی» نامگذاری شده بود. بر اساس این برنامه قرار بود آمریکا به یگانه قدرت برتر در حوزه ژئوپلیتیک در کل جهان تبدیل شود.

در راستای اجرای همین پروژه کلان بود که در سال 2001 آمریکا به افغانستان، و سپس در سال 2003 به عراق لشکر کشی نمود. بعدها فاش شد که هدف اصلی آمریکایی ها لشکرکشی و اشغال نظامی ایران بوده، اما در سال 2002 به این جمع بندی رسیدند که حمله مستقیم به ایران هزینه بالایی داشته و لذا تصمیم بر این گرفته شد که ابتدا عراق و سپس ایران اشغال شود.

برنامه اشغال نظامی ایران تا سال 2005 به طور جدی پیگیری می شد. اما به دلیل هزینه ها و گرفتاری های ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، به مرور از جدیت این تصمیم کاسته شده و نهایتا در سال 2011 آمریکاییها از عراق عقب نشینی نمودند.

تا اینجای کار در بازی ژئوپلیتیک آمریکاییها شکست خورده و ایرانی ها پیروز شده بودند.

پس از آن طرح آمریکایی دیگری در دستور کار قرار گرفت که با عنوان «بهار عربی» شناخته شده. لیبی سقوط کرد و سوریه درگیر جنگ داخلی شد. قرار بود با فشار آمریکا «اسد برود» و سوریه به حوزه نفوذ ژئوپلیتیک آمریکا تبدیل گردد.

لیکن با حمایت ایران، نه تنها سوریه سقوط نکرد، بلکه موجب شد تا پس از بیش از دو دهه بالاخره روسیه از موضع انفعالی خارج شده و وارد بازی ژئوپلیتیکی شود.

یک طرف سوریه، ایران، و روسیه بود. و طرف دیگر آمریکا و ناتو و اروپا و ترکیه و عربستان و امارات و قطر و بقیه دنیا.

حاصل کشمکش ژئوپلیتیکی در سوریه باز هم شکست آمریکا و پیروزی طرفی بود که با محوریت ایران مقابل آمریکا ایستاده بود.

از سوی دیگر، یکی دیگر از عواقب «بهار عربی» سقوط حکومت غربگرای یمن و قدرت گرفتن نیروهای انصارالله بود که در نتیجه موجب گسترش تسلط ژئوپلیتیکی ایران بر تنگه استراتژیک باب المندب و دریای سرخ شد.

بنابراین، تردیدی نیست که ایران در حوزه بازی ژئوپلیتیکی یک قدرت بوده و صاحب مزیت نسبی در برابر سایر قدرت ها و کشورهای جهان است.



در حوزه اقتصاد سیاسی، با ظهور نولیبرالیسم نظم جدیدی در جهان مستقر شد که موقعیتی مرکزی و ممتاز را برای آمریکا و اقمار غربی آن تضمین می نمود.

1- حرکت سرمایه و مهاجرت نیروی کار متخصص و ارزان از جهان سوم به سمت جهان غرب.

2- کاهش نرخ باروری و لیبرالیسم فرهنگی (یا در حقیقت مارکسیسم فرهنگی)، با محوریت فمینیسم، ترویج همجنسبازی، و عقیم سازی جمعیت.

3- بهره مندی طبقه متوسط از درآمدهای رانتی، از طریق تغییر عملکرد نظام مالی و تورم بازار مسکن.

نطفه این نظم جدید در سال 1971 بسته شد. در سال 1991 با فروپاشی شوروی متولد شد. در سال 2005 با استقرار اقتصاد نولیبرال در جهان به بلوغ رسید. و در سال 2008 با فروپاشی بزرگ مالی، تلنگش در رفت!

روسیه تنها کشور جهان بود که تضادهای درونی این بازی را در حوزه اقتصاد سیاسی به درستی تشخیص داده و تقریبا از اوایل دهه 2010 به صورت تدریجی و سیستماتیک برای استفاده از این تضادها به نفع خود برنامه ریزی و کار نموده است.

یعنی روسیه لااقل بیش از یک دهه است که در حوزه بازی اقتصاد سیاسی برای خود مزیت سازی نموده، و امروز در مرحله ای که در حوزه بازی ژئوپلیتیک در حال درگیری با غرب است، و در شرایطی که غرب از قدرت برتر خود در حوزه اقتصادی و مالی برای تضعیف موضع ژئوپلیتیک روسیه استفاده می کند، روسیه از مزیت خود در حوزه اقتصاد سیاسی برای پاسخ دهی به تهدید و مهار هجمه غربی ها استفاده می کند.

پس با توجه به اینکه موضع گیری روسیه در بازی اقتصاد سیاسی کاملا حساب شده و با توجه به تضادها و ضعف ها و چالش های ساختاری غرب در حوزه اقتصاد سیاسی است، بلاشک باید روسیه را به عنوان یک قدرت در حوزه اقتصاد سیاسی محسوب کنیم.

و البته برتری روسیه در جنگ اوکراین، در حالی که ناتو و کل جهان غرب از طریق اوکراین در تقابل مستقیم ژئوپلیتیک با روسیه قرار گرفته اند، ثابت می کند در حوزه ژئوپلیتیک هم روسیه یک قدرت تمام عیار محسوب می شود.



مزیت نسبی آمریکا در بازی اقتصاد مالی است. و مزیت نسبی چین هم در بازی اقتصاد صنعتی است.

مزیت نسبی ایران در بازی ژئوپلیتیک، و مزیت نسبی روسیه در بازی اقتصاد سیاسی است.

ایران یک قدرت ژئوپلیتیک، چین یک قدرت اقتصادی، و روسیه یک قدرت بزرگ در حوزه های اقتصاد سیاسی و ژئوپلیتیک است.

آمریکا ابرقدرت است که در هر سه حوزه اقتصاد، ژئوپلیتیک، و اقتصاد سیاسی صاحب قدرت است. اما قدرت آمریکا در هر سه حوزه رو به افول و قدرت رقبای آمریکا هر کدام در حوزه ای که مزیت نسبی دارند رو به صعود است.

آمریکا تلاش می کند با استفاده از برتری نسبی خود در حوزه های اقتصادی و اقتصاد سیاسی، قدرت ژئوپلیتیک ایران را مهار نماید.

ایران در حوزه های اقتصادی و اقتصاد سیاسی کاملا منفعل و ذوب شده در نظم آمریکایی است و هزینه گزاف آن را هم می پردازد. اما با این وجود در حوزه ژئوپلیتیک همچنان محکم و استوار ایستاده.

روسیه در حوزه اقتصادی با چرخش به سمت چین، فعالیت دیپلماتیک جهت احیای جایگاه ابرقدرتی دوران شوروی، و تنوع بخشی به صنایع داخلی، به مصاف با قدرت اقتصادی آمریکا رفته. همچنین در حوزه ژئوپلیتیک در حال رشد و قدرت سازی با شتابی بسیار خیره کننده است. و در حوزه اقتصاد سیاسی موفق شده نه تنها در حوزه داخلی ابتکار عمل را به دست بگیرد، بلکه در صحنه جهانی هم به پرچم دار جنبش محافظه کاری و ملی گرایی تبدیل شود. به گونه ای که حتی بسیاری از سیاستمداران غربی و آمریکایی خواه ناخواه با منافع روسیه همگرا می شوند، و نه برعکس.

در این میان، هندوانه در بسته کسی نیست جز جمهوری خلق چین.

شتاب گیری فرایند فرار سرمایه از چین حاکی از آن است که چینی ها هنوز راهی برای حل ضعف خود در حوزه تسلط بر بخش مالی پیدا نکرده اند. لیکن حتی در صورت بروز یک فروپاشی مالی در نظام پولی و بانکی و مالی چین، قطعا صنایع چین از این که امروز هستند هم قدرتمندتر شده و با سرعتی حتی بیشتر به تسخیر بازارهای جهانی خواهند پرداخت. پس در اینکه چین یک قدرت بزرگ و رو به صعود اقتصادی است هیچ تردیدی نیست.

اما در حوزه ژئوپلیتیک هنوز هیچ حرکت چشمگیری از چین مشاهده نمی شود. هنوز مشخص نیست که آیا چینی ها در حوزه ژئوپلیتیک با قدرت ظاهر خواهند شد یا با ضعف.

و در حوزه اقتصاد سیاسی کاملا واضح است که چین هیچ حرفی برای گفتن ندارد.



هر سه بازی به طور موازی در حال وقوع است و باید دید برنده نهایی در این بازی چه کسی خواهد بود.

آیا مزیت های نسبی روسیه، چین، و ایران در نقطه ای وارد همجوشی خواهد شد تا آخرین میخ را بر تابوت سلطه غربی بر جهان بکوبد؟

یا شاید در لحظه آخر آمریکاییها تصمیم به ائتلاف با یکی از این سه علیه دو دیگر گرفته و تجربه ابتکار هنری کیسینجر فقید و اتحاد آمریکا و چین علیه اتحاد جماهیر شوروی تکرار شود. به نظر می رسد این گزینه ای است که ایرانی ها روی آن شرط بنده نموده اند.

شاید هم تحولات دیگری رخ بدهد که هنوز قابل پیش بینی نیست. باید صبر کرد و دید.


اقتصاد سیاسیاقتصادژئوپلیتیکدلارزداییسیاست تثبیت
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید