سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

حافظ و پلورالیسم!

خصلت رندانه حافظ بسیار معروف است. در شعر حافظ کراراً و مداوماً عبارات و جملاتی دو پهلو مشاهده می کنیم که می توانند به شیوه های مختلفی خوانده شده و معانی متفاوت و به ظاهر متضادی از آنها برداشت شود.

به عنوان مثال، دکتر کاکاوند به نقل از احمد شاملو به این بیت حافظ اشاره می کند:

گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مَکُن به غیر که این‌ها خدا کند

خوانش اول اینگونه است که اگر رنج و سختی برایت پیش آمد کند یا راحتی و عافیت، اینها را به خودت مگیر. تو کاره ای نیستی. بلکه همه اینها کار خداست.

اما خوانش دوم دقیقا عکس خوانش اول است. یعنی اگر در رنج و سختی هستی یا راحتی و خوشی، بیخود اینها را به خدا نسبت نده. چون خودت عامل رنج یا راحتی خودت هستی.

دکتر کاکاوند از این مثال و موارد دیگر اینطور نتیجه می گیرد که حافظ خواننده را آزاد می گذارد تا هر طور خودش دوست داشت برداشت کند و دیدگاه بخصوصی را به خواننده تحمیل نمی کند. یعنی هر دو خوانش درست بوده و عظمت حافظ در این است که کلامش مورد تایید همه هست.



اشکال این نوع نگاه به رندی حافظ در این است که شعر حافظ را به یک کلام عقیم و بی خاصیت تنزل داده که در واقع هیچ حرفی برای گفتن ندارد. چون کسی که دو حرف متضاد را همزمان بیان می کند در واقع هیچ نگفته.

این دیدگاه از این نظر برای عده ای جذاب و قابل قبول شده که با ایدئولوژی «پلورالیسم» یا «کثرت گرایی» حاکم بر دنیای امروز مطابقت دارد.

اما این خوانش پلورالیستی و بی خاصیت از حافظ بجز ارضای حس روشنفکر گرایانه عده ای پریشان فکر هیچ فایده دیگری نداشته و خواننده را در سطحی ترین لایه از شعر عمیق حافظ نگه می دارد.

کلام حافظ تداوم کلام توحیدی است و حافظ به مانند سایر شعرای بزرگ فارسی سرا خوب می داند آنچه به زبان و قلمش جاری می شده ادامه همان اعجازی است که در قرآن وجود دارد.

اگر جایی دو خوانش متضاد از کلام حافظ قابل برداشت باشد، معمولا به این معناست که هر دو برداشت غلط بوده و منظور و نظر حافظ چیزی غیر از آن دو است. به گونه ای که اگر به معنای اصلی مورد نظر دست پیدا کنیم آن دو خوانش متضاد هم در آن حل شده و دیگر تضادی باقی نخواهد ماند.

در بیت مثال بالا، علی الظاهر خود و خدا در تضاد قرار می گیرند. چون آن رنج یا راحتی یا می تواند کار خود باشد یا کار خدا. اما این تضاد ناشی از مجزا دانستن دو مفهوم خود و خدا است. یعنی اگر خود و خدا را آنچنان که در اندیشه توحیدی پذیرفته شده در وحدت ببینیم، آن تضاد ظاهری هم حل خواهد شد.

چنانکه بلافاصله در بیت بعدی می فرماید:

در کارخانه‌ای که رَهِ عقل و فضل نیست
فهمِ ضعیفْ رایْ فضولی چرا کند؟

معانی متنوعی که از این بیت می توان برداشت کرد:

  • آفرینش آنقدر پیچیده است که عقل ضعیف ما انسانها قادر به درک جزئیات و کلیات آن نیست. پس چرا در کاری که سر از آن در نخواهیم آورد فضولی کنیم؟ آن به که سرمان به کار خودمان باشد. این معنا با خوانش دوم از بیت قبلی از این جهت ارتباط پیدا می کند که می گوید به کار خدا فضولی نکن و به کار خودت بچسب. و با خوانش اول اینطور ارتباط پیدا می کند که تایید می کند همه نهایتا ناچارند تسلیم اراده الهی باشند.
  • می تواند اشاره ای به تضاد ظاهری در دو خوانش از بیت قبلی باشد که ذهن مخاطب را درگیر کرده و نمی تواند آن را حل کند. و حافظ به طعنه می گوید اگر قادر به حل این تضاد نیستی خودت را درگیر نکن و به کار خودت بچسب.
  • معنای دیگر که در کل غزل هم به تواتر تکرار شده این است که عقل و فهم را باید کنار گذاشت و عشق و شور و مستی و زیبایی و لذت از زندگی را جایگزین کرد. شاهد این معنا هم اینکه بلافاصله در بیت بعدی می فرماید:
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد
وان کو نه این ترانه سُراید خطا کند

یعنی حتی زیاده روی در شرب و لذت جویی را هم اینطور توجیه می کند که کسی بی اجل و پیش از زمانی که خدا تعیین کرده نخواهد مرد. و اگر کاری غیر از لذت جویی کنیم به خطا رفته ایم. توجه داشته باشیم که شرب و طرب و غیره همگی معانی استعاری برای آن زیبایی شناسی و زیبایی جویی است که هسته مرکزی زندگی و انسان و جامعه و دین و فرهنگ هم هست.

حافظ در بیت بعدی می گوید که حتی اگر این شرب مدام موجب مرگ هم بشود باز مطلوب است. چون پس از مرگ به وصال یار می رسد.

ما را که دردِ عشق و بلای خُمار کُشت
یا وصلِ دوست یا میِ صافی دوا کند

اما در بیت آخر باز به زندگی باز می گردد و یادآوری میکند هنوز زندگی را به مرگ ترجیح می دهد. چون اگر چه اجل هر کسی روزی سر می رسد، اما برای زندگی کردن آمده ایم نه مردن.

جان رفت در سرِ می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دَمی کجاست که احیایِ ما کند؟




تضادهایی که در کلام حافظ دیده می شود در لایه های عمیقتر همگی حل شده و به یک حقیقت واحد می رسند. اگر خوانش های متعددی در سخن لسان الغیب می بینیم معنایش این نیست که هر کس هر خوانشی دوست داشت می تواند اختیار کند و همه درست هستند. این تضادها ناشی از نگاه سطحی به موضوعات است و در حقیقت احد و واحدی که حافظ می دیده هیچ تضاد و تناقضی وجود ندارد.

حافظلذت زندگیپلورالیسمتوحیدسکولاریسم
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید