یک سیاستمدار خبره کسی است که قادر به شناسایی دقیق موج های اجتماعی باشد و بتواند روی امواج سواری کند.
یک رهبر سیاسی چیزی فراتر از یک سیاستمدار خبره است. رهبران سیاسی علاوه بر استعداد شناسایی و سواری گرفتن از امواج موجود، همچنین توان بلند کردن موج های اجتماعی را هم دارند.
و رهبر سیاسی حکیم و خردمند کسی است که علاوه بر توانایی بلند کردن موج های اجتماعی، قادر به پیش بینی درست اقتضائات و روندهای حال و آینده بوده و جامعه خود را به مسیر درست هدایت نماید.
خوب یا بد بودن رهبران سیاسی به سادگی قابل تشخیص نیست و تنها تاریخ ثابت می کند یک رهبر سیاسی واقعا حکیم و خردمند بوده یا مسیر را اشتباه تشخیص داده. به عنوان مثال، امروز همه می دانند که هیتلر جامعه خود را به سمت سقوط هدایت نمود. اما در زمانی که هیتلر آلمان را رهبری می کرد بسیاری حتی در انگلیس و آمریکا تصور می کردند او رهبری هوشمند و موفق است که آلمان را به سمت اقتدار و عظمت هدایت می کند.
اما صرفنظر از خوب یا بد بودن یک رهبر سیاسی، شرط اول این است که یک نفر واقعا در حد و اندازه یک رهبر سیاسی باشد و تشخیص این مطلب چندان پیچیده نیست. تردیدی نیست که هیتلر یک رهبر سیاسی در بالاترین مرتبه آن بود.
در تاریخ ایران پس از رحلت امام، ابتدا شاهد حضور افرادی در جایگاه ریاست جمهوری بودیم که از نظر تراز و مرتبه سیاسی در حد و اندازه رهبران سیاسی بودند.
تردیدی نیست که آیت الله هاشمی نه تنها یک سیاستمدار خبره، بلکه یک رهبر سیاسی هم بود. سید محمد خاتمی هم تا حدود زیادی در زمان خود ظرفیت یک رهبر سیاسی را از خود بروز داد. هر دو نفر موفق شدند موج اجتماعی جدیدی را بلند کرده و جهت حرکت کشور را از مسیر قبلی به مسیری جدید تغییر دهند.
اما پس از خاتمی، احمدی نژاد را می بینیم که یک سیاستمدار بسیار خبره بود، اما رهبر سیاسی نبود.
احمدی نژاد با هوشمندی سیاسی خود توانست روی موج اجتماعی و سیاسی ضدیت با آیت الله هاشمی سوار شود و سیاست هایی را اجرا کند که با امواج اجتماعی زمانه او سازگار بود.
اما نهایتا همان آیت الله هاشمی بود که در قد و قامت یک رهبر سیاسی بود و توانست یک موج سیاسی ضدیت با احمدی نژاد را بلند نماید. درست است که در سال 88 احمدی نژاد در انتخابات پیروز شد، اما تردیدی نیست که موج سیاسی و اجتماعی بلند شده علیه او آنچنان قوی بود که اثرات آن در کلیه شئون سیاسی و اقتصادی و اجتماعی داخلی و خارجی مربوط به کشور کاملا مشهود بود.
پس از احمدی نژاد، ریاست جمهوری حسن روحانی را دیدیم. روحانی هم سیاستمدار بسیار خبره ای بود و با ذکاوت و هوشمندی توانست روی امواج اجتماعی موجود سوار شود.
اما روحانی هم تنها در حد یک سیاستمدار خبره بود و نه در حد یک رهبر سیاسی. ضعف روحانی در رهبری سیاسی از طریق حمایت آیت الله هاشمی جبران می شد. لیکن پس از عروج مرحوم مغروق استخر مکان، ضعف حسن روحانی در رهبری سیاسی به تدریج هویدا شد.
پس از روحانی، شاهد صعود آیت الله رئیسی به جایگاه ریاست جمهوری بودیم. رئیسی اولین رئیس جمهور پس از رحلت امام بود که نه تنها در قد و قامت یک رهبر سیاسی نبود، بلکه حتی یک سیاستمدار خبره هم نبود.
رئیسی ضعف خود در رهبری سیاسی را از طریق تابعیت مطلق از مقام معظم رهبری جبران می کرد. لیکن می شود حدس زد آخر و عاقبت تراژیک رئیسی نتیجه ضعف وی در سیاست ورزی و خام دستی در شناسایی درست امواج سیاسی بود.
اکنون پس از سقوط رئیسی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم و شش کاندیدا از جناح های سیاسی مختلف را مقابل خود می بینیم.
نکته جالب اینجاست که از میان این شش کاندیدا هیچ کدام در قد و قامت یک رهبر سیاسی نیست.
و یکی از کاندیداها حتی در حد یک سیاستمدار خبره هم نیست.
یعنی ما پنج موج سوار حرفه ای را مشاهده می کنیم، در کنار یک نفر که مانند رئیسی به کلی در سیاست پیاده است.
به نظر می رسد تجربه صعود رئیسی به جایگاه ریاست جمهوری موجب شده اطرافیان جلیلی به این نتیجه برسند که او شانس اول در این انتخابات خواهد بود. لیکن این برداشت کاملا اشتباه است. چون در این صورت هیچ نیازی به سقوط رئیسی نبود.
از میان پنج موج سوار باقی مانده، دو نفر کاندیدای پوششی و سوپر پوششی هستند که تنها صندلی مناظرات را پر کرده و اهمیت دیگری ندارند. قاضی زاده و زاکانی هر دو قادر به تشخیص معادلات سیاسی هستند، ولی علاوه بر اینکه قدرت رهبری سیاسی ندارند مورد اجماع هیچ جریان سیاسی هم نیستند و اساسا قادر به کسب رای هم نیستند. به نظر می رسد هر دو تلاش می کنند جلیلی پیروز شود تا تجربه رئیسی و بسط ید تام و تمام رانت ها پشت سر یک سیاستمدار پاک دست اما خام دست در کشور تکرار شود.
از میان سه نفر باقی مانده، پور محمدی بیشترین هوش سیاسی را دارد و خبره ترین سیاستمدار است. پور محمدی تلاش می کند تجربه روحانی را تکرار کند، لیکن شرایط برای چنین فرصت طلبی فراهم نیست. موجی که پور محمدی قصد سوار شدن بر آن را دارد آنقدرها بلند نیست که او را به جایگاه ریاست جمهوری بکشاند.
پزشکیان رویکردی دقیقا مشابه رویکرد سید محمد خاتمی در سال 76 را در پیش گرفته. اما نه شرایط داخلی امروز شباهتی به سال 76 دارد و نه شرایط جهانی. جامعه ایران امروز به شدت قطبی شده و رویکرد آشتی جویانه و نرم خویی قادر به جذب اقشار رادیکال و تندخوی جامعه هدف وی را ندارد. همچنین در سطح جهانی هم شاهد بالا گرفتن تنش ها و لحن جنگ طلبانه هستیم که با خوی نرم و لطیف مورد نظر پزشکیان هیچ سنخیتی ندارد.
قالیباف در این انتخابات بیشترین شانس پیروزی را دارد و به نظر من نه تنها قطعا پیروز خواهد شد، بلکه بهترین گزینه هم هست.
لیکن جالب اینجاست که حتی قالیباف هم نهایتا تنها در حد یک سیاستمدار خبره است و به هیچ وجه در حد و اندازه یک رهبر سیاسی نیست.
هیچکدام از کاندیداها حتی برای بلند کردن یک موج جدید تلاش نمی کند. همگی به دنبال سواری گرفتن از امواج موجودند.
سیاست های اقتصادی و فرهنگی که تا اینجا در مناظرات مطرح کرده اند نشان می دهد هیچکدام در سطح تشخیص دادن تصویر بزرگ و نیازهای آینده کشور نیست و همگی در روزمرگی و روندهایی که از قبل ایجاد شده متوقفند.
خنده دار ترین بخش مناظره اخیر جایی بود که پور محمدی ادعا کرد ما می توانیم از ظرفیت های فضای مجازی برای رساندن پیام انقلاب اسلامی به جهانیان استفاده کنیم!!!
دقیقا کدام پیام؟! سیاست های شکست خورده فرهنگی؟ یا سیاست های شکست خورده اقتصادی؟!
در صدر تا ذیل سیاست های نظام مقدس جمهوری اسلامی فقط و فقط یک سیاست اصولی و درست وجود دارد. آن یک سیاست هم رویکردی است که در قبال فلسطین داشته ایم.
تنها مزیت نسبی ایران در منطقه و جهان امروز همین سیاست حمایت از فلسطین است که برای کشور اقتدار و ظرفیت ایجاد کرده. این ظرفیت کمی نیست و جایگاه بسیار قدرتمندی در اختیار کشور ما گذاشته. لیکن در سایر حوزه ها به قدری اغتشاش و ضعف وجود دارد که هرگز قادر به ترجمه این ظرفیت به دستاوردهای ملموس در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، دیپلماتیک و غیره نبوده ایم.
نامزد ریاست جمهوری که در دوران اوج گیری انقلاب هوش مصنوعی در جهان، فضای مجازی را به ساخت یک پیام رسان داخلی تقلیل می دهد، از رساندن پیام انقلاب اسلامی به جهان صحبت می کند!!
حتی قالیباف هیچ نشانه ای از فهم و درک نیازهای کشور برای ورود به عصر جدید فناوری و توسعه نشان نداد، و این مایه نگرانی جدی است.
در شرایطی که تمام کشورهای جنوب خلیج فارس برنامه های بسیار حساب شده و دقیق و جدی برای تحقق چشم انداز توسعه خود در دنیای عصر هوشمند دارند، در ایران حتی چنین چشم اندازی دیده نشده، چه رسد به برنامه ریزی و حرکت به سمت آن.
آیا بعد از انتخابات شاهد تحولی در این زمینه خواهیم بود؟
فعلا با صحبت های کنونی هیچ نشانه ای در این راستا دیده نمی شود. تنها بارقه امید در همین نکته نهفته که به هر حال سقوط رئیسی نشان دهنده وجود یک عزم و اراده در راستای تحقق نوعی تحول در کشور است. اما باید صبر کنیم تا کم و کیف این تحول پس از انتخابات روشن شود.
حلال مشکلات ما ریاست جمهوری قالیباف نیست. کشور ما نیازمند ظهور مجبتی شاه است!