قانون خدمت سربازی اجباری برای اولین بار در دوران رضاشاه وضع شد و همین قانون بود که موجب شکل گیری بنیان ارتش مدرن و ملی در ایران گردید.
پیش از آن ستون فقرات نیروهای نظامی در ایران متشکل از عشایر و ایلات متعددی بود که از شاه حمایت می کردند. و البته حمایت این ایلات و عشایر بر مبنای معادلات و محاسبات سیاسی پیچیده ای بود که شخص شاه یا اتابک اعظم یا وزیر اعظم برقرار می کردند.
لذا اگرچه در ظاهر به نظر می رسید شاه حاکم و فرمانروای مطلق است و هر فرمانی صادر کند واجب الاطاعه است، لیکن در واقع قدرت شاه به شدت محدود به گروکشی ها و توازن قوایی بود که میان ایلات و عشایر برقرار گردیده بود. در اواخر دوره قاجار با توجه به وضعیت هرج و مرج داخلی و تغییرات جهانی کاملا مشخص بود که مدل سنتی دیگر قابل استفاده نیست و نیاز به شکل گیری نهادهای مدرن و ملی در ایران احساس شد.
ارتش شاهنشاهی که رضاشاه بنیانگذاری کرد دقیقا نقطه مقابل نیروهای ایلیاتی و عشایری بود. به این صورت که با اتکا به قانون سربازی اجباری، نیروهای ارتش از نقاط مختلف کشور به صورت مختلط و درهم جمع آوری می شدند. لذا پیوندهای افقی که میان ایلات و عشایر وجود داشت شکسته می شد، و در عوض سلسله مراتب فرماندهی عمودی و بالا به پایین تقویت می گردید. رضاشاه با اتکا به همین ارتش ملی توانست ایلات و عشایر سرکش را سرکوب کرده و اقتدار مرکزی را احیا نماید.
لیکن با وقوع انقلاب بهمن 57، همان نیروهای اجتماعی که سرکوب شده بودند مجددا مسلح شدند و نظام نوپای جمهوری اسلامی این بار به جای سرکوب آنها از طریق ارتش، از شیوه جدیدی برای مهار آنان استفاده کرد. این شیوه جدید تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. کسانی که با بدنه سپاه آشنایی دارند این را به خوبی می دانند که در سپاه پیوندهای افقی بسیار پررنگ و تعیین کننده است و سلسله مراتب فرماندهی مانند ارتش از بالا به پایین نیست. تا جایی که عملا فرماندهان سپاه معمولا به دلیل همین پیوندهای افقی و شبکه روابط و ارتباطاتشان به جایگاه های فرماندهی صعود می کنند، نه انتصاب های بالا به پایین.
رضاشاه با استفاده از ارتش این نیروهای ایلیاتی و عشایری را مانند اسبی سرکش بسته و زمین گیر کرده بود. انقلاب که شد این بند رها شد و تشکیل نهاد سپاه پاسداران قرار بود افساری باشد که بر گردن این پاسداران انقلابی زده می شد. لیکن بیش از آنکه نظام افسار سپاه را بکشد، سپاه نظام را به دنبال خود کشید. و البته دقیقتر این است که سپاه را به مجموعه ای از اسب ها تشبیه کنیم که لزوما همه به یک جهت نمی روند! لذا هر گونه بی دقتی نظام در نحوه مهار افسار ممکن بود به جر خوردن بر اثر حرکت اسب ها در جهات مختلف منجر شود!
در ابتدای انقلاب تلاش هایی برای انحلال ارتش ملی و بازگشت به مدل نظامی گری پیش از رضاشاه صورت گرفت. یکی از بهانه ها برای منحل کردن ارتش هم نارضایتی عمومی از خدمت سربازی اجباری بود.
مهمترین مخالف این سیاست شخص آیت الله خمینی بود که قاطعانه با انحلال ارتش مخالفت کرد و اگر خمینی نبود قطعا امروز ارتش جمهوری اسلامی و خدمت سربازی اجباری هم نبود. و البته با توجه به نقش ارتش در جنگ 8 ساله با عراق، به احتمال قوی نقشه ایران امروز هم شامل استان های غربی از قبیل خوزستان و کرمانشاه و کردستان نمی شد.
به این ترتیب به دلیل مخالفت امام، ارتش و خدمت سربازی اجباری پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. پس از پایان جنگ تلاش هایی در جهت ادغام سپاه درون ارتش و بازگشت به مدل حکمرانی ملی صورت گرفت. لیکن این تلاش ها به دلیل قدرت و نفوذ ذینفعان درون ساختار سپاه ناکام ماند. از جمله این تلاش ها یکی هم رایج کردن درجات نظامی و یونیفورم نظامی مشابه ارتش درون ساختار سپاه بود. یعنی تلاش شد سازمان و ساختار سپاه دارای سلسله مراتب فرماندهی عمودی و بالا به پایین شود که قرار بود مقدمه ای جهت ادغام آن با ارتش باشد. لیکن علیرغم این ابتکارات، سپاه همچنان به شدت تابع روابط باقی ماند تا ضوابط.
و جالب اینجاست که پس از مدتی به دلیل دستیابی سپاه به رانت های کلان و سنگین، قدرت سیاسی مافیای آن به اندازه ای گسترش یافت که مجددا برای حذف و انحلال ارتش خیز برداشتند!
راهبرد و تلاش در راستای حذف و انحلال ارتش ملی زیر پوشش مطالبه حذف خدمت سربازی اجباری پیگیری می شود.

یعنی نیروهای مافیایی که بر سپاه پاسداران تسلط دارند با هدف باز گرداندن ایران به وضعیت ملوک الطوایفی دوران پیش از رضاشاه، بزرگترین مانع و تهدید مقابل خود را ارتش ملی می بینند که پیوندهای مافیایی و افقی در ساختار آن نفوذی ندارد و پیرو فرامین و اوامر سلسله مراتب فرماندهی و خصوصا فرماندهی کل قوا است.
یکی دیگر از راهبردهای کلان که در راستای بازگشت به ساختار ملوک الطوایفی پیش از رضاشاه پیگیری می شود، طرح «فدرالیزه» کردن ایران است که اخیرا تحت عنوان «افزایش اختیار استانداران» مطرح شده است.
این طرح اولین بار توسط سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی مطرح شد. هدف از این طرح زدودن اقتدار مرکزی و تقسیم مملکت میان گروه های مافیایی است که ماهیت عشیره ای و قومی و قبیله ای دارند. یعنی دقیقا مشابه دوران پیش از رضاشاه، هر بخشی از مملکت یک حاکم و مجموعه ای از خدم و حشم داشته باشد که رانت آن ناحیه را در انحصار خود دارند.
مثلا ایالت خوزستان به بر و بکس سردار رضایی واگذار شود، ایالت خراسان به بر و بچه های سردار قالیباف، ایالت یزد و فارس به تیم سردار جعفری، و به همین ترتیب.
به عنوان سئوال اول بفرماييد مباني نظري فدراليسم اقتصادي از ديد شما چيست و تفاوت آن با فدراليسم در حوزه اقتصادي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فدراليسم اقتصادي نوعي از اداره جوامع به صورت فدرال است. در اين نظريه اداره كشور محدود به اقتصاد و مبادلات تجاري شده است و امور علمي و فناوري.
اداره منطقه اي در جوامع بشري تاريخي قديمي دارد كه در حال حاضر به دو حالت سنتي و مدرن انجام ميشود.
سنتي به شكل اداره منطقه اي كه شيخنشين هاي حاشيه خليج فارس انجام ميدهند و تا قبل از دوره پهلوي در ايران نيز وجود داشته است. و مدرن آن در كشورهاي پيشرفته مانند كشورهاي اروپايي و امريكايي صورت ميپذيرد. اداره هر فدرال به صورت دمكراتيك انجام ميشود. فدرال اقتصادي نوع محدودشدهاي از اداره به سبك فدرال است و محدود به امور اقتصادي است. البته در اين روش مسائل سياسي و دفاعي به صورت متمركز انجام ميشود.[]
طرح پيشنهاد تقسيمبندي 9 گانه سپاه در دورهاي كه شما فرمانده كل سپاه پاسداران بوديد سر از مناظرههاي انتخاباتي سال 88 درآورد و محمود احمدينژاد آن را مطرح كرد. طرح فدراليسم اقتصادي و تقسيم كشور به 9 منطقه شباهتهايي با آن طرح دارد؟
فدرال اقتصادي ارتباطي با طرح مناطق سپاه ندارد. هرچند كه از تجربه در هر حوزهاي ميتوان در حوزههاي ديگر هم بهره برد. طرح فدرال اقتصادي در يك مطالعه از وضع مديريتي كشور ارايه شده است.
و چنانچه در کنار این طرح، آن طرح دوم یعنی حذف سربازی اجباری هم عملیاتی شود، عملا اثری از ارتش باقی نمی ماند و چون حکومت مرکزی هیچ ابزار اقتدار دیگری به جز سپاه پاسداران ندارد، عملا قادر به هیچ گونه مداخله در امور رانت های محلی نخواهد بود. یعنی دقیقا بازگشت به دوران طلایی قاجار و پیش از رضاشاه.
نکته مهم و جالب اینجاست که این سیاست کاملا با پارادایم و سیاست های کلان و جهانی که در نظم نولیبرال توسط آمریکا تعریف شده بود سازگار است.
نولیبرالیسم اساسا با ملی گرایی مخالف است و لذا انحلال ارتش ملی از طریق حذف سربازی اجباری کاملا با نولیبرالیسم سازگار بود. اتفاقا همین سیاست در بسیاری از کشورهای جهان پیاده شده بود.
همچنین نولیبرالیسم علاقه بسیاری به قوم گرایی و ایجاد هرج و مرج در کشورهای جهان سوم داشت. حرکت ایران به سمت فدرالیسم موجب تقویت قوم گرایی شده و با تقویت سیطره رانت های متفرق و ضد ملی شرایط ایدئالی را برای پرورش و گسترش جمعیت مهاجر برای کشورهای غربی فراهم می کرد.
لذا این شکست سیاست آیت الله هاشمی و رهبری پس از پایان جنگ در راستای ادغام سپاه در ارتش و ناتوانی از بازگشت به مدل ملی گرایی پیش از انقلاب، علاوه بر موانع داخلی همچنین به دلیل شرایط نامساعد خارجی و جهانی هم بود.
اما اکنون شرایط جهانی تغییر کرده و شاهد چرخش خیره کننده آمریکا از نولیبرالیسم به سمت ملی گرایی هستیم. سیاست مهاجر پذیری جای خود را به مهاجر ستیزی داده. و سیاست حمایت از هویت های قومی و نژادی هم جای خود را به سیاست ملی گرایی داده است.
از سوی دیگر کشمکش میانه دوگانه حاکمیت ملی با حاکمیت قبیله ای در ایران به نقطه اوج خود رسیده و شاهد زد و خوردهای بسیار پر هزینه ای هستیم که از بسیاری خط قرمزها عبور کرده اند. بنابراین تداوم این وضعیت دوگانه دیگر امکانپذیر نیست.
یکی از دو طرف باید دیگری را حذف کرده و درون پارادایم نظم جدید به تعامل با جهان وارد گردد.
از یک طرف شاهد اصرار بیشتر بر مدل فدرالیسم و افزایش اختیار استانداران و حذف سربازی اجباری هستیم. و از طرف دیگر شاهد اصرار بر حذف نهادهای موازی و کاهش بودجه های اضافی و سربارهایی که در اقتصاد کشور وجود دارند.
هر کدام پیروز شود، قواعد ملی گرایی جدید داخل کشور را همان طرف خواهد نوشت. ولی در اصل مطلب که همان گذار از قوم گرایی نولیبرال به ملی گرایی نوین است تردیدی نیست. رانت های داخلی همیشه ذیل قواعدی که آمریکاییها تعریف کرده اند بازی کرده اند و پس از این هم غیر از این نخواهد بود.