یکی از باورهای عمومی همین است که تصور می شود جوامع غربی متکثرند. هر کسی با هر عقیده، مذهب و با هر پیشینه فرهنگی می تواند آزادانه در این جوامع مشارکت داشته باشد. نتیجه اش هم که جز آبادی و تنعم و رفاه عمومی نیست، بنابراین توقع عمومی این می شود که همین نظام متکثر باید در جامعه ما هم پیاده شود.
دو نکته مهم وجود دارد که معمولا کسی توجه نمی کند. وقتی می گوییم کسی توجه نمی کند، منظور فقط مردم عادی نیستند، بلکه اساتید دانشگاه و نظریه پردازان را هم شامل می شود.
اولا، جوامع غربی ظاهری متکثر دارند، اما معمولا این تکثر به نوعی وحدت ختم می شود. اینطور نیست که هر کسی هر نظر و عقیده و خواسته ای داشته باشد. بلکه مکانیزمهایی هست که آرای عمومی را همگرا می کند. در ظاهر در این جوامع هم مسیحی هست، هم یهودی، هم مسلمان، و هم دیگران. اما در باطن نه مسیحی هست، نه یهودی، و نه مسلمان. بلکه مجموعه ای ارزشهای اجتماعی وجود دارد که نقش همان ریسمان معروف را بازی می کند که همگی به آن چنگ میزنند. و البته این مجموعه ارزشهای اجتماعی هیچ ربطی به آن تکثر ظاهری که گفتیم ندارد. مانند دین جدیدی است که قواعد خودش را دارد. این مطلب را بخصوص زمانی می توان متوجه شد که افرادی با یک پیشینه فرهنگی یا ملی یا مذهبی بخصوص را در دو گروه با هم مقایسه کنیم. یکی گروه مهاجرانی که به کشورهای غربی کوچ کرده اند، و دیگری آنها که در جامعه مبدا باقی مانده و کوچ نکرده اند. به وضوح تفاوتهای عمیقی در خلق و خوی این دو گروه وجود دارد. خصوصا اینکه مهاجرین، صرفنظر از اینکه متعلق به چه عقبه و پیشینه فرهنگی بوده اند، معمولا خصلتهایی مشترک و بسیار نزدیک به هم دارند. پس واقعا تکثری در کار نیست. بلکه نظام سرمایه داری افراد با پتانسیل کسب این خصلتهای مشترک را از هر جامعه ای جمع آوری کرده و در خود ادغام می کند.
شاهد این مطلب هم اینجاست که هرچند معمولا برخوردی میان افراد جوامع غربی رخ نمی دهد، اما در مواقعی که دچار بحرانهای اجتماعی می شوند هیچ وقت نمی بینیم که مثلا آسیایی ها به جان آفریقایی ها بیافتند، یا مثلا عرب ها به جان ترک ها. بلکه همیشه دو گروه متخاصم را می بینیم، یکی مهاجرین از هر عقبه و پیشینه ای، و دومی جمعیت محلی و بومی. دلیل این برخوردها هم گرایش بیش از حد مهاجرین به همین ارزشهای جدید است که جمعیت بومی و محلی را به واکنش وا می دارد.
دوما، جامعه ایرانی اگر از سایر جوامع جهان متکثرتر نباشد، قطعا یکی از متکثرترین جوامع است. پس حتی اگر تکثر را پدیده مطلوبی انگاریم، مشکل ما نداشتن تکثر نیست، چون به شدت متکثر هستیم. اما تفاوت جامعه ما با جوامع غربی، نرسیدن این تکثر به وحدت است. یعنی به عبارت دیگر اگر آنها ظاهرا متکثرند، ما واقعا متکثریم! و البته این تکثر به واگرایی اجتماعی انجامیده و موجب انواع اصطکاکات و تنش های اجتماعی می شود. به دلیل همین واگرایی هم هست که نظامی دموکراتیک در جامعه ما غیرممکن است.
بارها تاکید کرده ایم که مشکلات جامعه ایران راه حل آسان ندارند. اما یکی از سرنخ هایی که می تواند در طولانی مدت به بهبود بسیاری از مشکلات کمک نماید، عبارت است از تلاش برای رساندن تکثر فعلی به نوعی وحدت. یعنی شرایطی فراهم شود که تمام گرایشات متضاد کنونی در جامعه ایرانی به مجموعه ارزشهایی منتهی شوند که در جهت منافع ملی بوده و به منافع دشمنان این آب و خاک ختم نشوند. این به معنی یک شکل و یک کاسه کردن همه آحاد ملت نیست، که در آنصورت می رسیم به کثرت در وحدت، که دقیقا نقض غرض است و گرهی را باز نخواهد کرد. مثلا قرار نیست همه مردم از طریق روضه و منبر و زیارت عاشورا وطن پرست شوند. آنها که با این چیزها آدم می شوند که خوشا به سعادتشان. اما آنها که با این چیزها آدم نمی شوند، چیز جایگزین دیگری نیست که آدمشان کند؟ مگر مساله اصلی آدم شدن نیست؟
کاملا درست است که جامعه ایرانی بر اثر سوابق تاریخی، شامل بیش از یک هویت است، که هر کدام از این هویت ها با دیگری تفاوت های زیادی دارد و همین مطلب هم موجب واگرایی اجتماعی و تنش مداوم می شود. یکی هویت ایرانگرایی، دیگری هویت اسلامی، دیگری هویت غرب گرا، دیگری هویت مارکسیست، دیگری هویت های قومی. اما از عجایب عالم است که تمام این هویت ها مخرج مشترکی دارند که آنها را به هم پیوند می زند. زمانهایی که این مخرج مشترک به پیش زمینه می آید، جامعه ایرانی وارد دوران صلح و ثبات می شود. اما وقتی این مخرج مشترک به پس زمینه رفته و تفاوت ها به پیش زمینه می آیند، کشور دچار افت و خیزهای سوزاننده و مخربی می شود که تر و خشک را با هم می سوزاند.
پس یکی از راه های حرکت به سوی برون رفت از وضعیت پر آشوب فعلی، تاکید بر هویت ایرانی است. آن هم نه در شعار، بلکه با شیوه های عملی. این مطلب با ترویج فرهنگ دموکراسی و پلورالیسم زمین تا آسمان تفاوت دارد. رواج این فرهنگ ها نه تنها وحدت ایجاد نمی کند، بلکه موجب واگرایی بیشتر جامعه ایرانی می شود، زیرا این فرهنگ ها با منافع جوامع غربی تنظیم شده اند، نه منافع ملی ما.