همانطور که پیشتر اشاره کردیم، کشور ما پس از سالها درگیری و مچ اندازی با آمریکا امروز به موقعیت بخصوصی رسیده که شباهت زیادی به وضعیت دوازده سال پیش دارد.
در سال 2008 میلادی (1387 هجری شمسی) ایالات متحده آمریکا که از قبل درگیر جنگ فرسایشی و پر تلفاتی در عراق بود ناگهان وارد یک بحران اقتصادی بسیار وخیم شد که از زمان رکود بزرگ پس از جنگ جهانی اول بی سابقه بود. به همین دلیل آمریکا که تا آن زمان لحنی بسیار تند علیه ایران داشت و دایما از حمله نظامی صحبت می کرد، نه تنها ناچار شد لحنش را در خصوص ایران ملایم تر کند، بلکه حدود سه چهار سال بعد ناچار شد از عراق هم عقب نشینی کرده و آن را به نیروهای تحت نفوذ ایران واگذار نماید.
لیکن علیرغم ضعف اقتصادی و نظامی آمریکا، فتنه 88 موجب تشویق دستگاه دیپلماسی آمریکا به تداوم فشار علیه ایران شد و نتیجتا آمریکاییها موفق شدند با استفاده از نقاط ضعف ایران در عرصه دیپلماسی خارجی، یک اجماع جهانی علیه ایران و در زمینه پرونده هسته ای ایجاد نمایند.
این اجماع جهانی حلقه فشارهای اقتصادی را تنگ تر کرده و موجب قدرت گرفتن غربگرایان در ایران گردید. و نتیجتا آمریکایی که در موضع ضعف بود در موضع قدرت قرار گرفت و ایرانی که در موضع اقتدار بود به موضع ضعف و انفعال افتاد.
پس از تمام کش و قوس هایی که در دوران هشت ساله دولت غربگرایان در ایران رخ داده، اکنون پایان دولت غربگرای ایران مصادف شده با یک بحران اقتصادی حاد دیگر در آمریکا و همچنین ضعف و عقب نشینی نظامی نیروهای آمریکایی از افغانستان و عراق.
یعنی مجددا ایران در منطقه دست بالاتر را پیدا کرده و آمریکاییها در موضع ضعف و انفعال قرار گرفته اند.
بنابراین چاره ای باقی نمی ماند مگر تلاش برای تکرار همان سناریوی قبلی: سازماندهی شورش های داخلی با کمک غربگرایان ایرانی، ایجاد اجماع جهانی علیه ایران، وادار کردن حاکمیت ایران به نرمش قهرمانانه و باز گرداندن غربگرایان به قدرت و...
لیکن وضعیت ایران امروز با سال 88 یک تفاوت اساسی دارد. در سال 88 طراحان فتنه عمدتا از مطالبات کاذب و سیاسی و فرهنگی استفاده می کردند. یعنی به سبک انقلابات مخملی، اکثریت قریب به اتفاق اغتشاشگران از اقشار متوسط و نسبتا مرفه جامعه بودند. بنابراین فتنه 88 بیش از هر چیزی ماهیت سیاسی و فرهنگی داشت.
اما آن شگردها در شرایط امروز جامعه ایران برد چندانی ندارند. از طرفی فراز و نشیب های طی شده طی این سالها تا حدودی ایرانیان را پخته تر کرده و از طرف دیگر مشکلات بسیار جدی تری در زندگی مردم عادی وجود دارد که جذابیت مطالباتی از جنس شعارهای سیاسی سال 88 را تا حدود زیادی از بین برده.
دغدغه اول کشور امروز در حوزه اقتصاد و مبارزه با فساد است. و اتفاقا مشاهده می کنیم بحرانها و بلواهای جدید همگی نتیجه تحریکاتی در این دو حوزه اند. شورش های دی ماه 96، آبان 98، و ناآرامی های اخیر همگی ناشی از سوء مدیریت و فساد در حوزه اقتصادی بوده اند.
با توجه به اینکه در این مدت یک دولت غربگرا در ایران وجود داشته، تعجبی ندارد اگر سیاست های این دولت غربگرا بصورت عمدی یا غیر عمدی همسو با سیاست ها و خط مشی ها و منافع و اهداف غرب و آمریکا قرار گرفته و چنین بحران های اقتصادی را ایجاد کرده باشد.
اما قاعدتا دولت جدید باید در جهت اصلاح و رفع مشکلات اقتصادی و مبارزه با فساد حرکت کند.
سوالی که مطرح می شود این است که در اینصورت طرف مقابل (یعنی آمریکا و غربگرایان همسو با آمریکا) چگونه و با چه ابزاری سعی در به چالش کشیدن دولت جدید ایران خواهند کرد؟
نگاهی به روند شکل گیری بحرانهای دولت روحانی می تواند راهنمای پاسخ به سوال فوق باشد. کلیه بحرانها سه مولفه داشته اند:
1- فساد و رانت خواری و اختلاس و دیگر تخلفات و خرابکاری های مافیای اقتصادی موجب بروز وضعیت بحرانی در بخشی بخصوص از اقتصاد می شد.
2- مشکلات اقتصادی موجب ایجاد نارضایتی و اعتراض بخشی از مردم می شد.
3- رسانه های غربگرا و معاند این اعتراضات را ضریب داده و کشور را به سمت اغتشاش سوق می دادند.
علاوه بر این، نه تنها دولتی که خود عامل بروز این مشکلات بوده با حمایت همین رسانه ها به قدرت رسید، بلکه هر گونه اقدام در جهت اصلاح ریل گذاری های بحران زا و مخرب با استفاده از جنجال و حاشیه سازی توسط همین رسانه ها سرکوب می گردد.
اکنون کشور ما در شرایطی است که یک دولت با کارنامه ای بسیار نامطلوب در حال کنار رفتن است و همین تغییر و تحول می تواند در اذهان عمومی نوری از امید به تغییر وضع موجود ایجاد نموده و حرکتی جهشی در جهت اصلاح مشکلات را تسهیل کند.
اما همانطور که پیشتر اشاره کردیم، وظیفه و خط مشی غربگرایان و رسانه های همسو با آمریکا این است که به هر قیمتی اجازه شکل گیری یک عزم و اراده و همصدایی ملی را ندهند. زیرا حریف ایران (یعنی آمریکا) خسته و ناتوان گوشه رینگ افتاده و اگر ایرانیان فرصت پیدا کنند تا روی پای خود بایستند، بازی قطعا به نفع ایران به پایان خواهد رسید.
هر گونه حرکت ملی و هر چیزی که احساس همبستگی و مسئولیت پذیری در راستای منافع ملی را تقویت نماید باید به حاشیه رانده شده و در صورت امکان در جهت معکوس آن هدایت شود.
بعنوان نمونه این موضع گیری یکی از غربگرایان نامی ایران را در نظر بگیرید:
صادق زیباکلام: از دخترم سارا که در روزگار نوجوانی اش مسئول بسیج خواهران دانشگاهش(دهه هشتاد)بود پرسیدم دوست داشتی کیمیاعلیزاده پیروز میشد یا ناهید کیانی؟ بی درنگ پاسخ داد کیمیا. گفتم آب،خاک، پرچم سه رنگ ایران برات مهم نبود؟ گفت از آنها مهم تر برام شخصیت و حریت یک زن در جامعه مردسالار ایران بود.
یعنی همزمان با دهن کجی به هر گونه حس وطن پرستی و میهن دوستی، تمام تلاشش را برای پررنگ کردن شکاف جنسیتی در جامعه ایران به کار بسته.
ادامه این خط فکری مانند این است که از شخصی بپرسیم دوست داری دخترت طبق روال اکثر زنان ایرانی شوهر کند و بچه دار شود، یا تن فروشی کند و فاحشه شود؟ و او هم بی درنگ پاسخ دهد: تن فروشی کند و فاحشه شود!
بعد وقتی پرسیدی مگر شرافت و عفت و پاکدامنی برایت مهم نیست، در پاسخ بگوید از آنها مهمتر شخصیت و حریت یک زن در جامعه مردسالار ایران است!
البته وقتی چنین مثالی می زنیم قطعا باید یک بلانسبت به تمام زنان فاحشه و تن فروش عالم بگوییم. چون تن فروشی هزاران بار به وطن فروشی شرافت دارد.
تفاوت ها را باید دید. یک زمان دختری برای نگهداری از پدر یا حتی همسر ناتوان و از کار افتاده اش دچار استیصال می شود. اما با وجود تنگدستی و فقر و نداری باز هم شرم می کند از اینکه دست گدایی جلوی کسی دراز کند. یا کار دیگری بلد نیست و یا کار دیگری پیدا نمی کند. تن فروشی می کند برای اینکه حرمت نان و نمکی که قبلا سر سفره پدر یا همسرش خورده را حفظ کند و در بیچارگی و ناتوانی رهایش نکرده باشد. ولو اینکه این همسر یا پدر رو به موت باشد، یا معتاد و مافنگی باشد، یا حتی دستِ بزن داشته باشد، به هر حال آن زن یا دختر ذلت همسر یا پدر را توجیهی برای ذلیل و خوار کردن خودش نمی داند.
این هم نوعی از فحشا و تن فروشی است. اما این کجا و زنی که برای ارضای عقده های حقارت خودش وطن فروشی می کند کجا؟ این کجا و دختری که با پدرش بر سر موضوع کوچکی حرفش شده و برای بی آبرو کردن پدرش تن فروشی می کند کجا؟ این کجا و آن زنی کجا که وقتی دیده همسرش برای کادوی تولدش به جای فلان خودروی لاکچری، یک پژو 206 ایران خودرو خریده، از روی لجبازی و برای دهن کجی به همسرش خودش را به مردان غریبه عرضه می کند؟
آزادی و حریت یک زن در جامعه مرد سالار ایران؟! اگر وطن فروشی و خیانت یک زن را می شود با الفاظ قشنگی مانند «آزادی و حریت» توصیف کرد، حتما تجاوز جنسی به زنان را هم می شود با الفاظ قشنگی همچون «عشقبازی و محبت ورزی» یا «شوخی و صمیمیت» یا «بازی و نوازش» توصیف کرد. حتما کار شنیع خواستگاری که پس از شنیدن جواب رد، اقدام به اسید پاشی یا قتل دختر نظر کرده اش می کند را هم می شود با عناوین شیک و غلط اندازی همچون «علاقه بیش از حد» یا «عشق بی حد و مرز» یا «غیرت و مردانگی» توضیح داد.
اگر وطن فروشی نشانه آزادی و حریت است پس تروریست های مجاهدین خلق و پیروان مسعود و مریم رجوی آزادترین احرار تاریخ ایران و جهانند!
عیار و شرافت انسانها در بزنگاه ها مشخص می شود. یکی می شود سیاوش پسر کیکاووس که وقتی هزار انگ و افترای ناکرده به او می چسبانند و ناگزیر به مهاجرت و پناهجویی در کشور توران می شود، همچنان خود را سفیر فرهنگی ایرانیان دانسته و تا لحظه ای که ناجوانمردانه سرش را بریدند جز نام نیک و سرافرازی اثر دیگری از خود به جای نمی گذارد، چه رسد به اینکه سلاح دست بگیرد و به جنگ علیه سرزمین پدری برخیزد.
برخی هم می شوند مانند ماهیار و جانوشیار که به طمع ثروت و مقام، شاهنشاه خود را جلوی پای اسکندر رومی قربانی کردند.
یکی با دگر گفت کین شوربخت
ازو دور شد افسر و تاج و تخت
بباید زدن دشنهای بر برش
وگر تیغ هندی یکی بر سرش
سکندر سپارد به ما کشوری
بدین پادشاهی شویم افسری
نمونه دیگری از موضع گیری غربگرایان در همین موضوع:
زُها: مهم نیست نتیجه بازی چی میشه، هردوی شما برنده اید . بازنده اونیه که شمارو مقابل هم قرار داده.
تداوم این دیدگاه این می شود که فی المثل در زمان درگیری سربازان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی، مهم نیست نتیجه زد و خورد چه باشد و هر دو طرف برنده اند! و بازنده اصلی هم لابد حکومت ایران است، نه تروریست های خائن و وطن فروش! لابد سربازان نیروی انتظامی هم باید به جای جنگیدن با عبدالمالک ریگی، با او متحد می شدند و به اتفاق هم به کشتار مردم و غیر نظامیان می پرداختند! از لج رژیم!!
البته جانب انصاف را هم باید رعایت کنیم. انصافا مقایسه کیمیا علیزاده با عبدالمالک ریگی قیاسی مع الفارق است. چون عبدالمالک ریگی از اقشار محروم و فقر زده جامعه ما برخاسته بود. بر خلافِ کیمیا علیزاده، عبدالمالک ریگی نه از رانت های دولتی بهره ای برده بود، نه خودرو و آپارتمان و سکه و شمش طلا جایزه گرفته بود و نه با حمایت رسانه های کشور به یک سلبریتی و چهره معروف تبدیل شده بود.
بنابراین دور از انصاف و جوانمردی است اگر این دو را با هم مقایسه کنیم. قطعا چنین قیاسی توهین به شرافت و منزلت و جایگاه عبدالمالک ریگی است!
یا این توئیت در واکنش به موفقیت افتخار آمیز قهرمان ایرانی در کسب اولین مدال طلای المپیک در رشته تیراندازی در کل تاریخ ایران، که البته رکورد کل تاریخ المپیک را هم شکسته است:
اشاره به عضویت جواد فروغی در سپاه پاسداران کرده و اینکه در کسوت پرستار همراه سایر پاسداران ایرانی مدافع حرم در جبهه سوریه حضور داشته. احتمالا داعشی هایی که در سوریه توسط پاسداران ما قلع و قمع شدند هم جزو همان «جوانان میهن» بوده اند که به سر و سینه شان شلیک شده! و البته همینطور تروریست های مجاهدین خلق و کو مه له و پژاک و گروهک ریگی و بقیه... بگذریم که جواد فروغی اصلا پرستار است و در همان سوریه هم وظیفه اش درمان و مراقبت از مجروحین بوده (از جمله مجروحین دشمن) و در بحران کرونا هم در خط مقدم حضور داشته و دو بار شخصا مبتلا به کرونا گشته.
خط مشی رسانه ای کاملا مشخص است. ایرانیان نباید به هیچ عنوان کوچکترین بهانه ای برای احساس غرور ملی بدست آورند. هر چیزی که می تواند موجب شکل گیری روحیه نشاط و همدلی ایرانیان شود باید از طریق نفرت پراکنی و هوچیگری و دهن کجی خنثی شود.
اولویت دولت آینده مبارزه با فساد و ساماندهی به اوضاع اقتصادی کشور است. لیکن این دو مورد بدون اصلاح وضعیت ولنگار فضای مجازی و رسانه ای امکانپذیر نیست. تا زمانی که چشم و گوش مردم ایران در اختیار رسانه ها و پیام رسان های غربی و غربگراست نه تنها عزم و اراده ملی برای جهش رو به جلو شکل نخواهد گرفت، بلکه هر حرکت موثر و اصولی و درستی در جهت اصلاح مشکلات کشور بلافاصله با استفاده از جنجال های رسانه ای و حاشیه سازی به انحراف کشیده خواهد شد.
نمونه این جنجال ها را در مورد طرح «صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی» مشاهده می کنیم.
این طرح قرار است موثرترین سلاح دشمن علیه کشور ما که همان تسلط بر فضای رسانه ای ما است را از کار بیاندازد. طبیعتا جیغ های بنفش و فریادهای کر کننده علیه آن بلند شده است. برخی آن را به دیوار کشی در فضای مجازی تعبیر کرده اند و ادعا می کنند دولت رئیسی هنوز از راه نرسیده برخلاف وعده های انتخاباتی خود عمل می کند.
این احتمال وجود دارد که این فریادها کار خود را کرده و این طرح یا بکلی کنار گذاشته شود، یا با جرح و تعدیل های بسیار تمام دندانهای بُرّنده اش را بکشند، یا پس از تصویب مانند بسیاری از قوانین دیگر گوشه ای خاک خورده و هرگز درست اجرا نشود.
اما راه دیگری هم هست. دولت رئیسی می تواند فرصت را مغتنم شمرده و همزمان با اجرای کامل و دقیق این طرح، مطالبات بسیار کلیدی و اساسی که غربگراها مدتهاست در صدر برنامه های خود قرار داده اند را هم برآورده نماید.
مطالباتی از قبیل دوچرخه سواری بانوان، حضور بانوان در ورزشگاه ها، یا آزاد کردن حضور سگ در اتوموبیل های شخصی...
همزمان با برآوردن این مطالبات بسیار مهم و حیاتی، دولت می تواند وضعیت فضای مجازی و رسانه ها را هم ساماندهی کرده و سفت و سخت جلوی فعالیتهای ساختارشکنانه و خرابکارانه و غیرقانونی معاندین و نفوذی ها را بگیرد.
وضعیت امروز ما مصداق همان وضعیتی است که سعدی در حکایتی توصیف کرده بود:
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!
آنجا سگ را گشاده بودند و سنگ را بسته، ما سگ را بسته ایم و صادق زیباکلام را گشاده!
رسانه ها و پیام رسانهای غربی و سلبریتی های غربگرا را آزاد و رها گذاشته ایم و دوچرخه سواری بانوان را ممنوع کرده ایم!
اجازه بدهیم بانوان دوچرخه سواری کنند، اما صدای آقازاده های هوچیگری که برای ترور سردار شهید سلیمانی هورا می کشیدند را هم برای همیشه قطع کنیم.
بگذاریم بانوان در ورزشگاه ها حضور پیدا کنند، اما تمام منافذ ورود صدای رسانه هایی که با بودجه های سخاوتمندانه عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی و آمریکا و انگلیس و غیره فعالیت می کنند را بطور کامل ببندیم.
اجازه بدهیم مردم در اتوموبیل شخصی خود سگ حمل کنند، اما صدای صادق زیباکلام را که بلندگوی آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی در ایران است خفه کنیم.
به این ترتیب وقتی اسلحه اصلی دشمن از دستش خارج شود، زمینه برای مبارزه جدی با فساد و ساماندهی به اوضاع اقتصادی هم فراهم خواهد شد. از بحران که عبور کردیم، به تدریج می شود سخت گیری های فضای رسانه ای هم تا حدودی کاهش پیدا کند.
وقتی حتی آمریکاییها در شرایط بحرانی بطور کاملا علنی صداهای مخالف را خفه می کنند و معترضین را «تروریست های داخلی» می خوانند، نیازی نیست ما در صیانت از ارزشهای لیبرال کاسه داغتر از آش شویم!
امروز وقت صیانت از فضای مجازی و رسانه ای است، نه صیانت از آزادی وطن فروشی و خیانت و فساد.