ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

درباره فاشیسم و نازیسم و «فاشیسم اسلامی»

یک بنده خدایی وسط بحث درباره موضوعی دیگر به شگرد مورد علاقه صهیونیست ها متوسل شد و مخالفانش را «فاشیست» خطاب کرد. لذا بر آن شدم تا کمی درباره ریشه ها و معنا و مفهوم علمی فاشیسم بنویسم تا من بعد در پاسخ به هوچیگری های مشابه، مخاطب را به این نوشته ارجاع دهم.

بخش اعظم ارجاعاتی که در این مطلب ارائه می دهیم به آثار و تحقیقات اندیشمند و تاریخدان ارزشمند ایرانی، آقای دکتر عبدالله شهبازی است.


فاشیسم و نازیسم دو جنبش سیاسی بودند که پس از جنگ جهانی اول ابتدا اولی در ایتالیا، و سپس دومی در آلمان ظهور کرد. از لحاظ مرام فکری این دو شباهت های زیادی به هم داشته و نه تنها هر دو در جزئیات ایدئولوژیک از یکدیگر وام می گرفتند، بلکه در عمل هم با هم متحد بوده و از مقطعی به بعد، وقتی دولت فاشیستی در ایتالیا بر اثر کودتا سقوط کرد و سپس با کمک نازی های آلمانی مجددا احیا شد، رسما به یک مرام واحد تبدیل شدند.

اگر چه شکست آلمان و تحقیر ایتالیا در جنگ جهانی اول از عوامل اصلی در ظهور فاشیسم و نازیسم بود، اما پیشینه فکری و فلسفی این دو سابقه ای بسیار طولانی تر از مقطع زمانی میان دو جنگ جهانی داشت.

عبدالله شهبازی می نویسد:

منشاء فکری و معرفتی نازیسم به مکتب آریایی گرایی سده نوزدهم میرسـد کـه دو بنیانگذار نامدار آن، کنـت گوبینـوی فرانسـوی و هوسـتن چمبـرلین انگلیسـی، دارای پیوندهای نزدیک با کانون معین و شـناخته شـده ای از الیگارشـی مسـتعمراتی و دربـار بریتانیا بودند. در تکوین آریایی گرایی سده نوزدهم هندشناسان و ایرانشناسـان یهـودی نقـش برجسـته داشـتند و خویشـاوندی ایـدئولوژی آریـاییگرایـی سـده نـوزدهم بـا اسطوره های یهودی تا بدانجا مشهود بود که ورنر سومبارت، اندیشمند برجسته آلمانی و دوست و همکار ماکس وبر، موج آریایی گرایی زمان خود در آلمان را تجلی دیگـری از روانشناسی برگزیدگی قوم یهود میدانست. او میگفـت: «نظریـه رسـالت جهـانی ملـت آریایی یا آلمانی چیزی نیست جز شکل جدیدی از باور یهودی به قوم برگزیده.»
http://www.shahbazi.org/Articles/Nazism.pdf

به بیان دیگر، اساس تفکر نژادپرستی آریایی که یکی از شاخص های نازیسم محسوب می گردد در اصل از باورهای مذهبی قوم یهود الهام گرفته شده.

دومین گام اساسی در ترویج ایدئولوژی آریایی گرایی، کـه سـرانجام بـه صـورت نازیسم سربرکشید، بـا پیـدایش طریقـت ماسـونی تئوسـوفی و تأسـیس انجمـن جهـانی تئوسوفی (نیویورک، 1875) برداشته شد. این نیز جریانی است بکلی مشـکوک و دارای پیوندهای آشکار با کانونهای معینی از زرسـالاران یهـودی و انگلوساکسـون و آلمـانی. سهم تئوسوفیسم در پیدایش نازیسم تا بدان حد است که نشان صلیب شکسـته، کـه در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، البته در ترکیب با نمـاد سـتاره داوود، بـهعنـوان آرم انجمن جهانی تئوسوفی به کار میرفت، بعدها عیناً به آرم حزب نازی بدل شد. ایـن نماد در اصل برگرفته از نقوش مندرج بر ظروف سـفالی بـه دسـت آمـاده در اکتشـافات باستانشناسی شوش (ایران) بود.

به یاد داشته باشیم، اشرافیت آلمانی پیوندهای تاریخی محکم و پررنگی با دربار پادشاهی انگلستان داشت. از قرن هفدهم پيوند عميقی ميان حکام و دربارهای آلمان و هلند و انگليس برقرار بود. اين پيوندها در انگليس با ساقط کردن جيمز دوّم، پادشاه کاتوليک انگليس، اوج گرفت و در اثر اين حادثه، که در تاريخنگاری انگليس به "انقلاب شکوهمند" (1688) معروف است ولی اصلاً انقلاب به معنای امروزی نبود بلکه يک لشکرکشی و توطئه بود و اين افتخارات را بعدها ماکائولی در کتاب معروفش، "تاريخ انگلستان"، برای آن ساخت، ويليام سوم، حاکم هلند از خانواده اورانژ، پادشاه انگليس شد. سرانجام، در اوايل قرن هيجدهم حکومت انگليس و اسکاتلند و ايرلند به‌دست آلماني‌ها افتاد زيرا خانواده آلمانی هانوور در انگليس به سلطنت رسيد. خانواده سلطنتی کنونی انگليس ادامه مستقيم همان سلسله هانوور است ولی در زمان جنگ اوّل جهانی اسامی خود و خويشان‌شان را از آلمانی به انگليسی تغيير دادند. مثلاً، نام خانواده باتنبرگ تبديل شد به مونت‌باتن. بنابراين، در قرن هيجدهم بسياری از حکام آلمانی با انگليسی ها پيوند داشتند و شريک و سرمايه‌گذار در فعاليت‌های استعماری بودند.

بنیانگـذار اصـلی انجمـن جهانی تئوسوفی فردی بهنام کلنل اُلکات بود که در مقام نماینده ویـژه تجـاری راترفـور هایس، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، در شبه قاره هند عمـل مـیکـرد و بـا کانونهای درگیر در تجارت جهانی تریاک، به عنوان یکی از مهمترین شاخه های اقتصـاد جهانی سده نوزدهم، پیوند نزدیک داشت. ایـن مـوج بـه پیـدایش برخـی جریـانهـای فکری- سیاسی، چون آریا ساماج و برهما سـاماج، در هنـد انجامیـد کـه بنیانگـذاران و گردانندگان آن از کارگزاران سرشناس بومی استعمار بریتانیا و دارای پیوندهای عمیق بـا مدیران کمپانی هند شرقی و حکومت استعماری بریتانیا در هند و الیگارشـی یهـودی و انگلوساکسون غرب بودند. برای نمونه، یکی از گردانندگان اصلی برهما سـاماج کشـاب چاندرا سن، کارمند پیشین بانک بنگال، بود که مدعی ارتباط با عالم غیـب و “پیـامبری” نیز شد. نواده و وارث کنونی وی، پروفسور آمارتیا کومار سن، استاد دانشگاه هـاروارد، است. او در سال 1991 با خانم دکتر اما روچیلد، دختـر لـرد ویکتـور روچیلـد و اسـتاد فلسفه انستیتوی تکنولوژی ماساچوست (MIT) ازدواج کرد.

به زبان ساده، این شواهد نشان می دهد اندیشه های آریایی گرایی و نژادپرستانه ای که بعدها از طریق نازیسم و فاشیسم اروپا را لرزاند، در اصل به دلیل منافع استعماری زرسالاران یهودی انگلیسی در هندوستان پایه گذاری شده بود.

ورنر زومبارت، اندیشمند بزرگ آلمانی که در بالا ذکرش رفت، کتاب مشهوری دارد با عنوان «یهودیان و سرمایه داری مدرن» (The Jews and Modern Capitalism). در این کتاب زومبارت اسناد و مدارک تاریخی را بررسی می کند که به وضوح نشان می دهد حرکت مرکزیت نظام سرمایه داری در طول تاریخ همیشه همراه و همزمان و منطبق با مسیر حرکت اقوام یهودی بوده. به اینصورت که ابتدا از جنوب اروپا و کشورهایی مانند اسپانیا و پرتغال شروع شده، سپس با کوچ کردن اقوام یهودی از جنوب اروپا به شمال، مرکزیت نظام سرمایه داری هم به مناطق شمالی مانند هلند و لوکزامبورگ منتقل شده، و پس از آن با مهاجرت یهودیان به انگلستان شاهد حرکت مرکزیت سرمایه داری به انگلستان هستیم. و البته نهایتا این اقوام یهودی به آمریکا مهاجرت می کنند که از آن زمان تا کنون مرکزیت نظام سرمایه داری در آمریکا قرار دارد.

طردا للباب، همین مطلب همچنین نشان می دهد چرا فی المثل الون ماسک از آفریقای جنوبی به آمریکا رفته و کارخانه تسلا را آنجا راه اندازی می کند.



نکته مرموزی که انسان را به تفکر وا می دارد اینجاست که چطور یهودیان که خود عامل ظهور اندیشه های آریایی گرایی بودند نهایتا خودشان قربانی نژادپرستی آریایی در فاشیسم و نازیسم شدند؟

می دانیم که در ادبیات سیاسی امروز اصطلاح «آنتی سمیتیسم» (Anti-Semitism) مترادف با یهود ستیزی استفاده می شود.

ویلهلم دوم، امپراتور آلمان، از سردمداران و مروجان ایـن مـوج آنتـی سمیتیسـم بود. عجیب اینجاست که ویلهلم دوست صمیمی سِـر ارنسـت کاسـل، زرسـالار نامـدار یهودی انگلیس، بود و کاسل در عین حال نزدیـکتـرین دوسـت ادوارد هفـتم، پادشـاه انگلیس، و سایر اعضای خاندان سلطنتی انگلیس نیز به شمار میرفت تا بدانجا که بعدها نوه و وارث او، بهنام ادوینا اشلی، با لرد مونتباتن برمـه، نـوه ملکـه ویکتوریـا و دایـی ملکه الیزابت دوم، ازدواج کرد.

همانطور که اشاره شد، پیوندهای تاریخی میان دربار انگلیس و آلمان وجود داشت، بنابراین عجیب نیست که زرسالاران یهودی در هر دو طرف آمد و شد داشتند.

این موج آریایی گرایانه و آنتی سمیتیستی را برخی از اعضـای خانـدان چمبـرلین انگلستان دامن زدند که از دیرباز، از سده شانزدهم میلادی و دوران همکاری با کمپـانی ماجراجویان تجاری لندن و کمپانی مسکوی، نزدیکترین روابط را با الیگارشـی یهـودی اروپا داشتند. (استاد ریچارد چمبرلین، نیا و بنیانگذار خاندان چمبرلین، از شرکای اصلی کمپانی انگلیسی موسوم به مسکوی بود و یکی از صاحبان امتیازنامه ای که عبـداالله خـان استاجلو، حاکم شروان در زمان شاه طهماسب صفوی، در سـال 1563 مـیلادی بـه ایـن کمپانی اعطا کرد.) هوستن چمبرلین، برادرزاده فیلدمارشال نویل چمبرلین، منادی اتحـاد آلمان و انگلیس بود. او در سال 1898 کتابی با عنوان بنیاد سده نوزدهم منتشر کـرد کـه در آن تاریخ معاصر اروپا را به عنوان عرصه تعارض دو نژاد «آریایی» و «سامی» ترسیم یکرد.

از اینجا داستان جالب می شود. سوال این است: چرا یهودیان با دست خودشان اندیشه «یهود ستیزی» را ترویج کردند؟

توجه کنیم که آنتی سمیتیسم در اصل به معنای «ضدسامیگری» است و در بطن آن ضدیت با تمامی اقوام سامی (اعم از عـرب و یهـودی) و فرهنـگ سـامی (از جملـه ادیان سامی اسلام و مسیحیت) مستتر بود. این عنصر نظری- تبلیغی بسیار مهمی بود که نگرش ضداسلامی دوران جنگ اول جهـانی و فروپاشـی امپراتـوری عثمـانی را تغذیـه میکرد. به عبارت دیگر، آنتی سمیتیسم (ضدسامیگری) غولی بود کـه در زمـان پیـدایش بیش و پیش از هر چیز ایجاد نفرت ضداسلامی و بلعیدن دولت عثمانی را هدف گرفتـه بود.

پس اندیشه «آنتی سمیتیسم» (ضد سامیگری) که اندکی بعد هسته تفکر و مرام فاشیسم و نازیسم را تشکیل داد در اصل برای تقابل و نابودی تمدن اسلامی طراحی شده بود. یعنی هدفی که هم اروپاییان مسیحی و هم یهودیان به دنبال تحقق آن بودند.

اما چطور شد که ضد سامیگری که قرار بود لبه تیزش علیه اعراب و مسلمانان باشد ناگهان در جهت ضدیت با یهودیان چرخید؟

نفرت توده های فقیر و جاهل اروپا از زرسالاران یهودی، که بنیـانهـای ملمـوس و مشخص داشت و برخاسته از تجربه زندگی دو سده اخیر آنها با صرافان و رباخواران و شیادان یهودی بود، به عنوان ابزار روانی کارآمدی برای تعمیم آن به یک روانشناسی عـام ضد سامی و ضداسلامی مورد استفاده قرار گرفت. و نیز توجه کنیم که در زمان تکـوین آنتی سمیتیسم، یهودیان اروپا با نام “جود” (هم ریشه با "جهود") شناخته مـیشـدند نـه “سـامی” و در محافـل فرهیختگان به “عبرانی” و “اسرائیلی” شهرت داشتند. تنهـا از سـال 1885 اسـت کـه در نوشتار انگلیسی واژه “سامی” برای ارجاع به یهودیان رواج یافت.

پس فاشیسم قرائتی عوامانه از اندیشه هایی بود که در اصل برای کوبیدن مسلمانان و اعراب طراحی شده بود تا منافع زرسالاران و ثروتمندان یهودی و استعمارگران را تامین نماید. اما این قرائت عوامانه در مقطعی از کنترل خارج شده و علیه خود یهودیان حرکت کرد.

جالبتر اینکه امروز آن چرخش تاریخی به بهترین شیوه مجددا در خدمت منافع صهیونیستها و انحصارات آمریکایی قرار گرفته که عمدتا تحت مالکیت ثروتمندان یهودی تبار هستند. از جمله ناسزاهای رایج در ادبیات سیاسی عوامانه یکی هم «فاشیسم اسلامی» است که دو خصوصیت دارد:

1- تقبیح هر گونه تقابل با صهیونیسم، که علی الخصوص علیه دشمنان رژیم صهیونیستی استفاده می شود.

2- تقبیح هر گونه تقابل با نولیبرالیسم، که علی الخصوص علیه رقبای انحصارات آمریکایی استفاده می شود.

پیوندهای تنگاتنگ و عمیق نولیبرالیسم با صهیونیسم هم از همینجا قابل درک و فهم است.


ظهور فاشیسم و نازیسم مقطعی گذرا از یک تاریخ طولانی از تقابل تمدنها بود. کشمکش میان تمدن غربی و تمدن اسلامی از مدتها قبل از ظهور فاشیسم وجود داشت و هنوز هم ادامه دارد. تعابیری مانند «فاشیسم اسلامی» ابزاری است برای فریب و تحریک «نفرت توده های جاهل» در جهت تحقق منافع همان گروهی که بنیانهای اندیشه فاشیسم را ایجاد کردند.

الحمدلله که ما اصلا از این توده های جاهل و احساساتی در کشورمان نداریم!


فاشیسمنازیسمناسیونال سوسیالیسمصهیونیسمفاشیسم اسلامی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید