«آسمان غرب» قطعا یک فیلم بسیار بد است.
در ظاهر فیلم روایتگر دلاوری های شهید شیرودی است. اما در واقع برای سازندگان فیلم نه شخصیت شیرودی اهمیتی دارد و نه جنگ و نه انقلاب و نه نظام جمهوری اسلامی و نه هیچ چیز دیگری.
این فیلم فقط و فقط با یک هدف ساخته شده: بیان شعارهای سیاسی مورد علاقه یک جناح سیاسی بخصوص در ایران امروز که دست بر قضا در سال 1402 بر منابع رانتی اقتصاد کشور چنبره و خیمه سنگینی زده بودند!
در گذشته وقتی فیلم های جنگی ساخته می شد معمولا تاکید ویژه ای بر اهمیت شخصیت امام خمینی در آن مقطع تاریخی می شد که البته از نظر تاریخی این مطلب کاملا درست بوده و تردیدی نیست که شخصیت کاریزماتیک و اقتدار خاص و ویژه ای که در آیت الله خمینی وجود داشت و نوع رابطه ای که توده ملت ایران و چهره هایی از جمله شهید شیرودی با امام داشتند یکی از کلیدی ترین واقعیات تاریخی است.
اما جالب اینجاست که در فیلم «آسمان غرب» تقریبا هیچ اثری از امام دیده نمی شود. البته به جز یک صحنه بسیار کوتاه که عکس کوچکی از امام را داخل هلیکوپتر شیرودی می بینیم، ولی آنجا هم بلافاصله دوربین به سمت چپ Pan می کند و روی تصویر خانواده شیرودی متوقف می شود.
این کمرنگ شدن شخصیت امام که قطعا پر اهمیت ترین چهره در آن مقطع تاریخی بود، زمانی مشکوک تر می شود که به تمسخر مکرر کلمه «فرمانده کل قوا» در دیالوگ های شیرودی و دیگران توجه کنیم.
اگر چه «فرمانده کل قوا» در آن زمان امام خمینی نبود و بنی صدر به عنوان رئیس جمهور صاحب این سمت بود، لیکن پر واضح است که مشکل کارگردان با شخص بنی صدر نیست، بلکه مشکل با «فرمانده کل قوا» به عنوان کسی است بر خلاف میل و نظر نیروهای «آتش به اختیار» فرمان می دهد.
این «فرمانده کل قوا» می تواند هر کسی باشد. اگر آن زمان بنی صدر بوده هیچ دلیلی ندارد امروز که مقام معظم رهبری فرمانده کل قوا شده همان متلک هایی که زمانی به بنی صدر حواله می شد امروز به ایشان حواله نشود!
اتفاقا شرایط سیاسی کشور علی الخصوص پس از اغتشاشات پاییز 1401 و فرمان عفو عمومی از جانب مقام معظم رهبری که خشم و نارضایتی بسیاری از «آتش به اختیار» ها را بر انگیخته بود این ظن را به شدت تقویت می کند که فرامتن فیلم «آسمان غرب» به هیچ وجه بی ارتباط با متن آن نیست.
این مطلب زمانی واضح تر می شود که اشاره ها و تاکیدات بی مورد و مکرر فیلمساز بر شعارهای فمینیستی را مشاهده کنیم.
در صحنه ای از فیلم به صورت خیلی بی مورد خطاب به کودکانی که مشغول بازی هستند گفته می شود: «نگین پسر! بگین دختر!!»
صحنه اسلحه دست گرفتن زنان عشایری، کمک کردن شیرودی به زن و دختری که از مردان و نظامیان می ترسند، و اصرار بر اینکه شیرودی دایم از دخترش صحبت کند، همه علایم این علاقه کارگردان به خودشیرینی کردن برای فمینیست هاست. گویا این واقعیت که شیرودی علاوه بر دختر، صاحب یک پسر هم بوده مطلبی آزار دهنده است که مزاحم روایت سوراخ تنگانه کارگردان از شیرودی می شود!!
همچنین در میانه فیلم یک دیالوگ بسیار بی مورد و نچسب از شیرودی می شنویم که به همرزمانش در موقعیت جنگی و در حالی که قصد ایجاد انگیزه نبرد در آنان را دارد می گوید که بسیار از جنگیدن متنفر است و کدام انسان عاقلی از جنگ خوشش می آید؟! کارگردان ارزشی به شکلی بسیار ناشیانه سعی می کند اتهام «جنگ طلب» بودن را از خود دور کند. بدون اینکه هیچ تمایزی بین جنگ دفاعی و تهاجمی، یا جنگ ملی و امپریالیستی قایل شود.
نهایتا آن چیزی که بیش از همه دست کارگردان را رو می کند هندوانه هایی است که زیر بغل «مردم» می گذارد.
کارگردان یک شیرودی درست کرده که یک نظامی آتش به اختیار است و «فرماندهی کل قوا» را به شانه چپش هم نمیگیرد، ولی بسیار «مردمی» است و «مردم» بی دفاع را به داخل پادگان راه می دهد و منابع و امکانات پادگان را در اختیار «مردم» می گذارد.
نهایت حرف کارگردان دقیقا همین مطلب است که منابع رانتی کشور باید در اختیار «مردم» (مانند چای دبش) قرار بگیرد، و اگر «فرمانده کل قوا» شکر زیادی بخورد و چیزی غیر از این بگوید شیرودی های آتش به اختیار کار خودشان را می کنند.
سقوط رئیسی رویدادی است که این عزیزان هنوز به طور کامل هضم نکرده اند. پشت پرده فیلم هایی از قبیل «آسمان غرب» بعدها به اکران در خواهد آمد.