حتما شما هم با افرادی برخورد داشته اید که با تعصبی خاص (که انسان را یاد خشک مذهبی ها می اندازد) اصرار دارند به جای "سلام" بگویند "درود". استدلال ایشان این است که چون سلام از ریشه عربی است، بنابراین ما باید از استفاده از آن خودداری کنیم و کلمه درود را که "کاملا" فارسی است بکار ببریم. اما آیا این استدلال قابل پذیرش است؟ به نظر شما چه کسی بیش از همه صلاحیت تایید یا رد مجوز استفاده از کلمات را در زبان فارسی دارد؟ بزرگانی مانند فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و مولوی و دیگران، یا افرادی که اشعار شاهنامه یا سروده های دیگر بزرگان شعر و ادب فارسی را حتی از رو به زحمت می توانند بخوانند؟
ابتدا چند نمونه از بکاربری سلام را بعنوان مشت نمونه خروار در آثار این بزرگان ببینیم.
فردوسی:
در یکی از داستانهای بخش میانی شاهنامه، قصه خاطر خواه شدن کاووس شاه و خواستگاری وی از دختر شاه هاماوران:
بشد مرد بیدار روشن روان
به نزدیک سالار هاماوران
زبان کرد گویا و دل کرد گرم
بیاراست لب را به گفتار نرم
ز کاووس دادش فروان سلام
ازان پس بگفت آنچ بود از پیام
یا در جای دیگر از بخشهای پایانی شاهنامه که تاریخ ساسانی را بازگو می کند:
چو بشنید زان مرد بنا سخن
مر آن نامه را پاسخ افگند بن
جوانوی را گفت کای پرخرد
هرانکس که بد کرد کیفر برد
شنیدم همه هرچ دادی پیام
وزان نامداران که کردی سلام
چنین گوی کاین بد که کرد از نخست
که بیهوده پیکار بایست جست
شهنشاه بهرام گور ایدرست
که با فر و برزست و با لشکرست
یا این ابیات در داستان پادشاهی کیقباد که سلام و درود را در کنار هم استفاده کرده:
مگر رام گردد برین کیقباد
سر مرد بخرد نگردد ز داد
کس از ما نبینند جیحون بخواب
وز ایران نیایند ازین روی آب
مگر با درود و سلام و پیام
دو کشور شود زین سخن شادکام
چو نامه به مُهر اندر آورد شاه
فرستاد نزدیک ایران سپاه
بنابراین فردوسی هیچ مشکلی با کلمه سلام نداشت. سایر شعرای بزرگ فارسی گوی هم همینطور بوده اند. این غزل معروف از حافظ را اگر کامل نشنیده باشید، لااقل بیت اول را بارها شنیده اید:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
اگر هیچ شاعر دیگری هم هرگز کلمه سلام را به کار نبرده بود، مطلع این غزل حافظ مجوزی تمام عیار محسوب می شد!
استفاده نکردن از کلمه سلام یعنی از دست دادن استعداد و توانایی درک حس و شور و شعف و زیبایی که از سروده های سعدی دریافت می کنیم:
من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم
هیچ ارمغانی نبرم جز سلام دوست
یا این غزل بی نظیر از شیخ اجل سعدی:
زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام
خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
قیام خواستمت کَرد، عقل میگوید
مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام (توجه دارید که بعد از گفتن جواب سلام، می خواسته به نشانه ادب از جا بلند شود)
اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای
ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام
تو آفتاب منیری و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام
اگر تو آدمیی اعتقاد من این است
که دیگران همه نقشند بر در حمام
تنک مپوش که اندامهای سیمینت
درون جامه پدید است چون گلاب از جام
از اتفاق چه خوشتر بود میان دو دوست
درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام
سماع اهل دل آواز ناله سعدیست
چه جای زمزمه عندلیب و سجع حمام
در این سماع همه ساقیان شاهدروی
بر این شراب همه صوفیان دردآشام
اصراری که عده ای در بایکوت کلمات جا افتاده فارسی دارند نه در جهت حمایت از زبان فارسی و هویت ایرانی، بلکه با هدف نابودی هزاران سال میراث فرهنگی ما ایرانیان و از میان بردن ارکان هویت ایرانی است. زیرا وقتی هویت انسان از دست برود، دیگر معیاری برای تشخیص درست و غلط باقی نمی ماند، و لذا براحتی می توان قورباغه را رنگ کرد و به جای قناری قالب نمود. شاهد این مطلب هم استفاده بی پروای این حَضَرات از کلمات انگلیسی و فرنگی است که گویا زبان فارسی و هویت ایرانی با ورود این کلمات و اصطلاحات لطمه ای نمی بیند.