پرزیدنت ترامپ اخیرا کشور ونزوئلا را متهم به «دزدیدن نفت و زمین و دیگر دارایی های» ایالات متحده آمریکا نموده و این کشور را تحت محاصره ناوگان نیروی دریایی آمریکا قرار داده است.
این خبر در کنار خبر پیشنهادات آمریکا به روسیه برای پایان دادن به جنگ در اوکراین، و همچنین موضع قبلی ترامپ برای ضمیمه کردن کانادا به خاک آمریکا، زمانی بیشترین معنا را پیدا می کند که نگاهی به ذخایر نفت در جهان بیاندازیم.

آمریکا بزرگ ترین تولید کننده نفت در جهان است، که بخش اعظم تولید آن از محل استخراج نفت شیل بدست می آید.
مجلس تعاون دول خلیجی (شورای همکاری کشورهای خلیج فارس) به تنهایی با 512 میلیارد بشکه، یک سوم از ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد که رتبه اول در ذخایر جهان است.
پس از آن ونزوئلا است با 303 میلیارد بشکه که بزرگترین ذخایر جهان متمرکز در یک کشور را در اختیار دارد (20% ذخایر جهان).
پس از آن ایران با 208 میلیارد بشکه رتبه سوم را در ذخایر نفت جهان در اختیار دارد که معادل حدود 14% از ذخایر جهان است.
اگر آمریکا، مجلس تعاون، ونزوئلا، ایران و عراق را در یک بلوک قرار دهیم، 81% از ذخایر نفت جهان در این بلوک قرار می گیرد.
روسیه با 80 میلیارد بشکه ذخایر نفت بیش از 5% ذخایر جهان را در اختیار دارد که اگر در کنار بلوک فوق قرار گیرد بیش از 86% از ذخایر نفت جهان را شامل خواهد شد.
داستان وقتی جالبتر می شود که ذخایر نفت شیل جهان نگاهی بیاندازیم.

ملاحظه می شود که بیشترین ذخایر نفت شیل جهان در اختیار آمریکا است. و بلافاصله پس از آمریکا با فاصله کمی روسیه قرار دارد. این دو به تنهایی تقریبا نیمی از ذخایر نفت شیل جهان را در اختیار دارند.
پس از آن نوبت به نفت شن (Oil-sand) می رسد. اینجا داستان باز هم جالب تر می گردد:

ملاحظه می شود که تقریبا تمام ذخایر نفت شن جهان در دو کشور کانادا و ونزوئلا متمرکز شده است. یعنی آمریکا با در اختیار گرفتن افسار ونزوئلا و سپس کانادا، حتی بر منابع نفت شن هم مسلط خواهد شد.
تسلط بر منابع نفت از این جهت اهمیت دارد که آمریکا می تواند با انحصاری کردن فروش نفت از طریق دلار آمریکا، تقاضای جهانی برای دلار آمریکا را کنترل نماید. با افزایش قیمت نفت، تقاضای جهانی برای دلار آمریکا افزایش یافته، و با کاهش آن، تقاضا برای دلار آمریکا کاهش پیدا می کند.
از سوی دیگر، بالا رفتن قیمت جهانی طلا موجب شده تا عده ای دچار سوء تفاهم شده و تصور نمایند این یکی از نشانه های افول آمریکا و نابودی جایگاه دلار آمریکا در اقتصاد جهانی است!
کافی است نگاهی به ذخایر طلا در جهان بیاندازیم:

ملاحظه می شود که:
آمریکا با فاصله زیاد، بیشترین منابع طلای جهان را در اختیار دارد.
پس از آمریکا، سه کشور آلمان، ایتالیا، و فرانسه مجموعا ذخایر طلا تقریبا معادل آمریکا در اختیار دارند.
پس از آن روسیه پنجمین دارنده ذخایر طلا است.
چین در جایگاه ششم قرار دارد. لیکن نکته جالبتر اینجاست که ذخایر آمریکا عمدتا از جنس طلا است و ذخایر دیگر آن در مقابل طلا ناچیز است. در حالی که بخش اعظم ذخایر چین از جنس دلار آمریکا بوده و ذخایر طلای چین نه تنها در مقابل ذخایر طلای آمریکا، بلکه در مقابل ذخایر دلاری خود چین هم بسیار ناچیز است.
و اگر سه کشور آمریکا و ایتالیا و روسیه را که هر سه تمایل به خروج از نولیبرالیسم دارند در یک بلوک قرار دهیم، حدود نیمی از ذخایر طلای کل جهان را در بر می گیرد.
بنابراین:
اولا، افزایش قیمت طلا و کاهش ارزش دلار آمریکا در درجه اول به نفع آمریکا و به ضرر چین است. چون عمده ذخایر چین از جنس دلار آمریکا و عمده ذخایر آمریکا از جنس طلا است.
ثانیا، آمریکا با کنترل منابع نفت و انرژی جهان می تواند ارزش دلار آمریکا را کنترل نموده و بالا یا پایین ببرد.
ثالثا، علاوه بر این دو اهرم قدرتمند اقتصادی، آمریکا همچنین بزرگترین بازار مصرف جهان را در اختیار دارد. و ترامپ با استفاده از جنگ تعرفه ای حتی موفق شده است از بازار مصرف آمریکا هم یک اهرم فشار اقتصادی قدرتمند بسازد.
لذا اینکه مشاهده می کنیم ترامپ علاقه زیادی به تزئین در و دیوارهای کاخ سفید با طلای ناب 24 عیار دارد حاوی پیامی روشن است و به هیچ وجه تصادفی یا بی دلیل نیست.
اکنون متوجه می شویم که چرا ترامپ به ونزوئلا فشار می آورد تا این کشور را از رویه نولیبرالیسم خارج کرده و وارد معادلات نظم ملی گرایی نوین با محوریت آمریکا نماید.
و متوجه می شویم تهدیدات اولیه ترامپ علیه کانادا احتمالا حاکی از آن است که بعد از حل و فصل شدن مساله ونزوئلا و مسائل آمریکا و روسیه، آمریکا به سراغ کانادا هم خواهد رفت و این کشور را از مسیر نولیبرالیسم خارج کرده و با سیاست های جدید آمریکا همسو خواهد کرد. و حتی احتمال ضمیمه شدن کانادا به خاک آمریکا هم بسیار جدی است.
و تردیدی نیست که ایران هم باید در کنار آمریکا قرار گیرد و در نظم جدید که تروریست های سابق در سوریه مورد تایید آمریکا قرار گرفته اند، هیچ دلیلی وجود ندارد که تروریست های سابق در ایران مورد تایید آمریکا قرار نگیرند.
لذا کسانی که روی افول آمریکا و اقتصاد مقاومتی با حمایت چین شرط بندی کرده اند به شکلی فجیع بازنده خواهند بود.
این آمریکا با آمریکای پیش از ترامپ تفاوت ماهوی و اساسی دارد. آمریکای قبلی در باتلاق نولیبرالیسم گیر افتاده بود و هر چه بیشتر دست و پا می زد بیشتر فرو می رفت. آمریکای قبلی بزرگترین خادم و خدمتگزار چین بود. آمریکای قبلی معتاد به رانت و در حال مرگ بر اثر اُوِردوز بود.
اما آمریکای جدید در حال خشک کردن باتلاق نولیبرالیسم است. مانند کسی است که از نقشه ای که گانگسترهای عالم برای قتلش کشیده بودند و همکاری نوکرانش با آنها با خبر شده و حالا بازگشته تا انتقامی سخت از همه آنها بگیرد!
در سند استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا، در قسمتی که ابزارها و توانایی های آمریکا فهرسته شده، اولین دارایی آمریکا به این ترتیب ذکر گردیده است:
A still nimble political system that can course correct;
یعنی یک نظام سیاسیِ همچنان چابک که قادر به اصلاح مسیر است.
یعنی اولین دارایی که برای آمریکا شناسایی کرده اند همان چیزی است که اروپایی ها و بقیه جهان فاقد آنند. و مشاهده می کنیم که اروپا از آمریکا و تحولات جهانی جا مانده و همچنان در باتلاق قوانین احمقانه و دست و پاگیری که خودشان وضع کرده اند گیر افتاده اند.
در حالی که نظام سیاسی آمریکا توانست با سرعتی خیره کننده چالش های حقوقی را برطرف کرده و با چابکی معادل یک نظام اقتدارگرای پادشاهی، مسیر حرکت آمریکا را از سراشیبی سقوط به سمت صعود به برتری مطلق جهانی اصلاح نماید.
مشابه این چابکی را در کشورهای عربی خلیجی هم مشاهده می کنیم که با توجه به نظام های اقتدارگرای این کشورها چیز عجیبی نیست.
اما نکته جالب اینجاست که مشابه همین چابکی در ایران هم قابل رویت است. ولی البته به دلایلی به کلی متفاوت!
نظام حکومت در ایران به لحاظ ساختارها و قوانین بسیار لَخت و لش و بی تحرک است. اما تحولات خیره کننده دو سه سال گذشته در ایران همگی در پاسخ به تغییرات محیطی و جهانی بوده که نشانه چابکی نظام سیاسی است. از سقوط رئیسی گرفته تا مذاکرات مسقط و سپس «جنگ 12 روزه» که یک تحول داخلی بود، و تحولات بعدی که قاعدتا به زودی موجب تغییرات اساسی در دولت و سازگاری ایران با خط مشی های جدید تعریف شده از طرف آمریکا خواهد شد.
علت چابکی نظام ایران ناشی از ساختارهای قانونی و نهادهای حکومتی نیست. بلکه علت اصلی نبود حاکمیت قانون و سیالیت و انعطاف پذیری بالا در خوانش های سلیقه ای از قانون، متروک نمودن قوانین، و حتی تخلف آشکار و علنی از قوانین است.
در واقع در ایران معمولا قانون در خدمت و در اختیار سیاست است و اینطور نیست که سیاست محدود به قوانین باشد. اگر قرار باشد کاری انجام نشود هزاران منع قانونی برای آن پیدا می شود، و اگر منع قانونی هم نبود ترک فعل صورت می گیرد. ولی اگر قرار باشد کاری انجام شود هیچ قانونی قادر به جلوگیری از آن نیست و با سرعت نور انجام خواهد شد!
لذا از این جهت هم تردیدی نیست که با توجه به منافع بلاشک گروه های قدرتمند درون ساختار حاکم بر ایران، به زودی شاهد انطباق علنی سیاست های ایران و آمریکا خواهیم بود.
و البته فعلا به نظر می رسد وظایف دیگری به عهده ایران قرار داده شده و باید کار کثیف آمریکا در اصلاح مسیر کشورهایی مانند استرالیا و احتمالا کشورهای اروپایی توسط برادران انجام شود.