سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

دیو بُگریزَد از آن قوم که قرآن خوانند


غزل 193 لسان الغیب حافظ شیرازی، یکی از دل انگیزترین سروده های غزل فارسی در تمام دوران هاست.

امیر عبداللهیان، وزیر محترم برجام و گردشگری مسئولین خارجی، یکی از ابیات این غزل را همراه با عکس آیت الله رئیسی، رئیس جمهور، که یک جلد کلام الله را هنگام سخنرانی در سازمان ملل روی دست بلند کرده در یک توئیت قرار داده است.

جناب آقای عبدالرضا داوری و عده ای دیگر از «سوتی بگیران» بلافاصله نسبت به انتخاب امیر عبداللهیان واکنش نشان دادند.


معنی که عبدالرضا داوری از این بیت برداشت کرده به این صورت است که:

حضرت حافظ در این بیت به مدعیان زهد که اهل قرآن خواندن هستند کنایه میزند و میگوید این گروه رندی حافظ را درک نمی کنند و چنان هستند که حتی دیو هم از آنان گریزان است.

اما آیا این واقعا معنایی است که مورد نظر حافظ بوده؟



مطلع غزل با این بیت آغاز می شود:

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

نظربازی به زبان امروزی یعنی چشم چرانی. حافظ ادعا می کند انسانی چشم چران و نظرباز است و البته «بی خبران» از این صفت که ظاهرا بر خلاف زهد و تقواست در حیرتند. در مصراع دوم تاکید می کند که ظاهر و باطنش یکیست و اهل تزویر و ریا نیست.

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

عقل و عشق را در تضاد با هم دانسته، و ادعا می کند عاقلان سرگردان و گمراهند.

جلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

اگر از مفسرین بی سوادی مانند حضرت استاد دکتر دینانی یا امثال او بپرسید، احتمالا ادعا می کنند اینجا منظور حافظ از «او» خالق و خداوند است و تمام کائنات و ماه و خورشید محو عظمت خداوند هستند!

اما با شناختی که من از حافظ و به طور کلی پیشینه مکتب فکری و ادبی او دارم، به نظر می رسد منظور حافظ از «جلوه گاه رخ او» در واقع مفهوم کلی و مجرد «زیبایی» است. یعنی حافظ جوهر زندگی را درک زیبایی و لذت بردن از آن می داند. این زیبایی می تواند در رخ یک زن ماهروی زیبای این دنیایی هم متجلی شود، اما حتی آنجا هم اصل زیبایی مورد نظر است و نه رخ آن زن ماهرو. اصل زیبایی ازلی و ابدی و جاودانه است، اما بدیهی است که انسان هر چقدر هم ماهرو باشد فانی و میراست.

عهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

باز هم حافظ به لذت های این دنیایی و سکولار اشاره دارد و با استفاده از صنایع ادبی به زیبایی، تضادی ظاهری میان توحید و شرک در کلام خود ایجاد کرده. از طرفی در مصراع اول به خدای خالق و معبود اشاره می کند و از طرف دیگر در مصراع دوم شیرین دهنان را به مقام خدایی می رساند.

مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند

اینجا معلوم می شود حافظ علاوه بر خانم بازی، اهل می و مطرب و عرق و ورق و مشروب و آبکی و دیگر انواع حال و حول های این دنیایی هم هست! تا جایی که با حسرت خاصی آرزو می کند بتواند خرقه زاهدانه را گرو بگذارد تا پولی قرض کند و با آن پول به میخانه وارد شود.

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد
که در آن آینه صاحب‌نظران حیرانند

در ابیات قبلی حافظ از هوس رانی خود گفته بود، اما اینجا کنایه ای می زند به افرادی که از هوسرانی او ایراد می گرفته اند. به زبان خلاصه و امروزی می گوید: شما اُسکُل های کور دل شعور این چیزها را ندارید! این زیبایی که من می بینم درک و فهمش کار هر کسی نیست و فقط افراد صاحب نظر چشم بصیرتش را دارند. یعنی حافظ زیبایی شناس است و منتقدانش عاجز از درک و فهم زیبایی ها.

لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند

به نظر بنده این بیت سند و مدرکی است که ثابت می کند منظور حافظ دقیقا زیبایی های این دنیایی و سکولار بوده.

حافظ به آن گروه از زاهد هایی که از فراق یارشان (که اینجا قطعا «یار» کنایه از خالق و خداوند است) می نالند و شکوه و شکایت می کنند طعنه می زند که شما نه از دین چیزی فهمیده اید و نه از عشق. شما مستحق همین هستید که تا آخر عمر زجر دوری بکشید و خودتان را عذاب بدهید. چون از نظر حافظ، عاشق واقعی از عشق خود لذت می برد و لذا مومن واقعی باید از زندگی در این دنیا لذت ببرد. پس منظور حافظ دقیقا لذت از زیبایی های این دنیایی است. از طریق همین زیبایی های این دنیایی است که می توان به آن زیبایی مطلق و ازلی و ابدی رسید.

مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند

مستور یعنی پاکدامن که ظاهرا با مستی در تضاد است. این بیت سراسر حس است و لذا توضیح معنای آن خیلی دشوار می شود. اشاره می کند به چشم سیاه یار (این دنیایی) که حالتی مخمور و مستانه دارد و در عین حال پاکی و معصومیت در آن دیده می شود. و بعد می گوید می شود هم مست بود و هم پاک و مومن، اما چنین ترکیبی کار هر کسی نیست.

گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو باد
عقل و جان گوهرِ هستی به نثار افشانند

منظور از بوی خوش هم همان زیبایی است. به بیان خلاصه یعنی زیبایی از همه چیز بالاتر و ارزشمندتر است. عقل و جان و هستی همه در طلب زیبایی هستند.

اینجا می رسیم به بیت مورد نظر جناب آقای وزیر محترم و عبدالرضا داوری و دیگر سوتی بگیران!

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟
دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند

کلمه اول از مصراع اول «زاهد» با کلمه اول از مصراع دوم «دیو» هم ردیف قرار گرفته، و همچنین «حافظ» و «قرآن» هم در یک ردیف قرار می گیرند. چون تخلص «حافظ» به معنای حافظ قرآن است.

یعنی زاهدی که از حافظ رو گردانیده، مانند دیوی است که از قوم قاریان قرآن می گریزد.

با توجه به ابیات قبلی، پر واضح است که منظور حافظ این بوده که جوهر دین همین درک زیبایی است. کلام الله قرآن هم چیزی جز همین زیبایی نیست. حافظ به درجه ای از درک و تسلط بر قرآن رسیده که می داند فهم قرآن یعنی فهم زیبایی و فهم زیبایی هم از همین زیبایی های سکولار و این دنیایی آغاز می شود.

به قول سعدی:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

و در بیت پایانی از همان غزل حافظ:

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغبَچِگان
بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند

این بیت هم بسیاری از مفسرین را به غلط می اندازد. معنایی که من برداشت می کنم این است که اگر زیبارویان بفهمند ما تا چه حد بله... دیگر لباس صوفیانه را نشانه بی آزار و بی نظر و بی غرض بودن نخواهند گرفت و از ما فرار خواهند کرد!



روی سخن حافظ در این غزل با افرادی است که جوهر اسلام و قرآن را که همان زیبایی است درست نفهمیده اند و به زهد و تقوای بی حاصل و بی خاصیت گرفتار شده اند.

اما روی سخن آیت الله رئیسی در سازمان ملل با جماعت بدبخت و عقب افتاده ای بود که با قرآن سوزی شدت خریت خود را به نمایش می گذارند.

در نهایت هر دو یک ماهیت دارند. دسته اول عاجز از درک زیبایی هستند و به همین دلیل گرفتار زهد و تقوای تباه کننده شده اند. و دسته دوم هم عاجز از درک زیبایی هستند و گرفتار نفرت و کثافت و همجنسبازی و بچه کُشی و دیگر ارزشهای روز دنیای غرب شده اند.

در هر صورت، به نظر نمی رسد منظور حافظ از «آن قوم که قرآن خوانند»، آنطور که عبدالرضا داوری و عده ای تصور کرده اند، همان مدعیان زهد باشد. بلکه منظور خود حافظ است که حافظ قرآن بوده و غزلیات بی نظیرش هم حاصل رویش مجدد همان معانی و زیبایی هایی است که از قرآن جذب وجودش گردیده بوده است.


حافظقرآنامیر عبداللهیانسازمان مللسوتی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید