ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

رانندگی با اتوبوس دموکراسی!

در یک روز زیبای تابستانی، همایون شجریان کنسرت بزرگی در تالار وحدت تهران برگزار کرده و هوادارن کثیر خود را از اقصی نقاط کشور به شهر تهران کشاند. کنسرت شجریان با شکوه هر چه تمام تر برگزار گردید و بعد از آن، هر کدام از تماشاگران باید به منزل خود، در هر شهری که بود، باز می گشتند.

یکی از هواداران، ابتکار جالبی زده و برای ایاب و ذهاب دیگر هواداران که همگی انسان های با فرهنگ و فرهیخته ای بودند، اتوبوسی فراهم کرده بود با عنوان «اتوبوس دموکراسی».

تفاوت این اتوبوس با دیگر اتوبوس ها این بود که همه مسافران آن کاملا برابر بودند و هیچ تفاوتی میان راننده و دیگر مسافران وجود نداشت. هر مسافری می توانست راننده هم باشد، مشروط بر اینکه بتواند در انتخابات رانندگی، بیشترین رای را نسبت به دیگر نامزدهای رانندگی دریافت نماید. همچنین، هر راننده ای فقط به مدت 4 ساعت می توانست پشت فرمان بنشیند و پس از آن باید مجدداً انتخابات دیگری میان مسافران برگزار می شد تا راننده جدید انتخاب شود. به این ترتیب، مسافران قادر بودند راننده را نسبت به مطالبات و خواست خود پاسخگو نمایند.

ده نفر از شرکت کنندگان در کنسرت شجریان تصمیم گرفتند با اتوبوس دموکراسی به شهر و دیار خود بازگردند تا از این فرصت برای تجربه عملی و لذتبخش آزادی و دموکراسی استفاده نمایند.

این ده نفر و مقصد مورد نظر هر کدام عبارت بود از:

1- اکبر: عازم شهر قهرمان پرور تبریز.

2- اصغر: عازم شهر شهید پرور کرمان.

3- رضا: عازم شهر مشهد مقدس.

4- علی: عازم شهر پهلوان پرور کرمانشاه.

5- حمید: عازم شهر مظلوم خرمشهر.

6- یاسمن: عازم شهر سرسبز لاهیجان.

7- سوسن: عازم شهر خونگرم سوسنگرد.

8- آیلار: عازم شهر خوش آب و هوای ارومیه.

9- عایشه: عازم شهر دلاور پرور زاهدان.

10- حلیمه: عازم جزیره زیبای قشم.

هر ده نفر سوار اتوبوس دموکراسی شدند و اولین انتخابات آزاد با چهار نامزد رانندگی برگزار شد. چهار نامزد عبارت بودند از: اکبر، رضا، سوسن، و عایشه.

نتیجه انتخابات حکایت از مشارکت صد درصدی مسافران داشته و همگان آن را در درجه اول پیروزی بزرگی برای دموکراسی دانستند. آرای هر کدام از نامزدها هم توسط ستاد انتخابات به ترتیب زیر اعلام شد:

1- اکبر: 2 رای

2- رضا: 1 رای

3- سوسن: 3 رای

4- عایشه: 1 رای

از آنجا که هیچکدام از نامزدها اکثریت مطلق آرا را به دست نیاورده بودند، انتخابات به دور دوم کشیده شده و با 80 درصد مشارکت رای دهندگان، نهایتا اکبر با همان 2 رای از سوسن که در دور دوم 4 رای آورده بود شکست خورد.

سوسن خانم پشت فرمان نشسته و به سمت شهر سوسنگرد واقع در غرب کشور حرکت کرد.

مدت کوتاهی از حرکت اتوبوس دموکراسی گذشته بود که بسیاری از مسافران متوجه شدند در حال دور شدن از مقصد خود هستند. این بود که صدای اعتراضات بلند شد و این اعتراضات که ابتدا مسالمت آمیز و مودبانه بود، به تدریج به فحش و ناسزا گویی تبدیل شد.

رضا گفت: یعنی چه؟! به چه دلیلی باید اول به سمت شهر شخص راننده حرکت کنیم؟! راننده باید همه را برساند و آخر از همه به سمت شهر خود حرکت کند.

اصغر گفت: ما که رعیت راننده نیستیم! ما حقوق برابر داریم. من روی چه حسابی باید بپذیرم اتوبوس اول به سمت سوسنگرد حرکت کند و نه به سمت کرمان؟!

در نیمه راه سوسنگرد بودند که چهار ساعت مدت دوره رانندگی سوسن خانم تمام شد و مجدداً انتخابات آزاد برای انتخاب راننده بعدی برگزار گردید.

در این انتخابات دو نامزد حضور داشت. یکی خود سوسن خانم که همچنان پشت فرمان بود، و دیگری اکبر آقا که به نمایندگی از تمام مخالفان سوسن خانم نامزد انتخابات رانندگی شده بود.

انتخابات دوم هم برگزار شد و با صد درصد مشارکت مسافران، نتیجه آراء شد سوسن 3 رای و اکبر 7 رای. به این ترتیب اکبر آقا با اکثریت قاطع آراء مسافران، مسئولیت خطیر رانندگی را به عهده گرفت.

اکبر پشت فرمان نشست و مسیر اتوبوس را به سمت تبریز تغییر داد. کمی که گذشت، دوباره صدای اعتراض مسافران بلند شد و همه شکایت می کردند که این اکبر هم مانند راننده قبلی به مطالبه و خواست مسافران توجهی نمی کند.

آیلار به حمایت از اکبر بلند شد و خطاب به سایر مسافران گفت: منطقه آذربایجان کوهستانی است و در این ایام تابستان آب و هوای خنک و خوبی دارد. حرکت اکبر به سمت آذربایجان فقط و فقط برای فراهم کردن اسباب آسایش و آرامش ما مسافرین است.

اما سوسن با عصبانیت اعتراض کرد و گفت: شما آذری ها یک مافیای قدرتمند درست کرده اید و قصد دور زدن مردم را دارید. چرا به حرف مردم گوش نمی کنید؟!

تا اینکه چهار ساعت دوم هم به پایان رسید و در نیمه های راه تبریز بودند که دوباره نوبت برگزاری انتخابات رسید.

در این انتخابات، آیلار و علی و رضا نامزد شدند. حلیمه و یاسمن تصمیم گرفتند در این انتخابات رای ندهند و لذا میزان مشارکت در انتخابات به 80 درصد رسید. نتایج انتخابات عبارت بود از آیلار 2 رای، علی 3 رای، و رضا 1 رای.

انتخابات به دور دوم کشیده شد و در دور دوم علی با 4 رای انتخاب شد.

علی آقا هم پشت فرمان نشسته و اتوبوس دموکراسی را به سمت کرمانشاه هدایت کرد.

مسافران که بیش از 8 ساعت در جاده و در آن گرمای تابستان اسیر شده بودند دیگر طاقتشان تمام شده بود و تحمل صبر کردن برای 4 ساعت دیگر را نداشتند. این بود که فریاد اعتراض و فراخوان برای استعفای علی آقا از سمت رانندگی بلند شد.

اما علی آقا توجهی به ضجه ها و مویه های مسافران نمی کرد و به مسیر خود ادامه می داد. استدلال او این بود که همین مسافران به من رای دادند و من قانوناً وظیفه دارم تا پایان 4 ساعت به رانندگی ادامه دهم.

حمید از علی حمایت کرد و خطاب به مسافران گفت: شما که دایم از استعفا حرف می زنید، اول تصمیم بگیرید که دقیقا چه چیزی می خواهید و بعد از استعفا حرف بزنید. هر کدامتان یک حرفی می زنید. علی آقا که نمی تواند همزمان هم به سمت مشهد برود و هم به سمت ارومیه!

یاسمن گفت: همه ما دقیقا یک چیز می خواهیم!

حمید پرسید: بگو ببینم همه چه چیزی می خواهید؟

یاسمن گفت: همه می خواهند که به سمت کرمانشاه نروند!



بالاخره در نیمه های راه کرمانشاه بودند که چهار ساعت دوره رانندگی علی آقا هم تمام شد و مجددا زمان انتخابات فرا رسید.

عایشه گفت: تا به حال هر کس راننده شده فقط به سمت غرب کشور حرکت کرده. حق ما ساکنین شرق کشور ضایع شده و ما دیگر این وضعیت را تحمل نخواهیم کرد. 12 ساعت شما پشت فرمان بودید، یک بار هم بگذارید یکی از ما پشت فرمان باشد.

یاسمن گفت: از گرما هلاک شدیم! تا کی می خواهید ما را در این جاده ها سرگردان نگه دارید؟! چرا یک نفر نیست که مسئولیت بپذیرد؟!

اصغر گفت: تنها راه برون رفت از این وضعیت نامطلوبی که همه را کلافه کرده، تمکین به خواست و رای مردم است. من قول می دهم اگر با رای خوب مردم انتخاب شوم، اولا کولر اتوبوس را روشن کنم و ثانیا همه را در سریعترین زمان ممکن به مقصد برسانم.

اکبر گفت: روشن کردن کولر باعث افزایش مصرف سوخت اتوبوس می شود. هنوز تا جایگاه سوخت مسافت زیادی باقی مانده. روشن کردن کولر در این شرایط اقدامی خیانت کارانه و در راستای عوام فریبی است!

نهایتا اکبر و اصغر نامزد انتخابات شدند. حلیمه مجدداً تصمیم گرفت رای ندهد و انتخابات با مشارکت 90 درصدی برگزار شده و اکبر 2 رای و اصغر 7 رای آورد.

اصغر پشت فرمان نشسته و کولر اتوبوس را روشن کرد و به سمت شهر کرمان حرکت کرد. هوای کولر موجب آرامش نسبی مسافران شده و از شدت اعتراضات کم کرد. به علاوه، حلیمه و عایشه و رضا هم از اینکه اتوبوس به سمت شرق حرکت می کند خوشحال بودند. اما سوسن و آیلار و حمید و علی و اکبر و یاسمن هر چه زمان می گذشت عصبی تر می شدند.

ناگهان بعد از حدود دو سه ساعت رانندگی، گازوئیل اتوبوس تمام شد و نه تنها خود اتوبوس از حرکت ایستاد، بلکه کولر اتوبوس هم از کار افتاد!

اصغر از اتوبوس پیاده شده بود و کنار جاده به خودروهای گذری التماس می کرد کمی گازوئیل به او بدهند. اکبر و آیلار هم داخل اتوبوس تا می توانستند شیون و جیغ و داد می کشیدند.

هنوز گازوئیل پیدا نشده بود که چهار ساعت اصغر هم تمام شد. انتخابات مجدداً برگزار شد، اما فقط علی و اکبر و آیلار و سوسن در انتخابات شرکت کردند و بقیه انتخابات را تحریم کردند و نتیجتا با مشارکت 40 درصدی پایینترین میزان از مشارکت در انتخابات رقم زده شد.

به هر ترتیبی بود اینبار اکبر انتخاب شد و با هر بدبختی که بود بعد از دو ساعت توانست از یک تریلی گذری، گازوئیل گرفته و اتوبوس را روشن کند. اتوبوس که روشن شد، کولر هم روشن شد و همگی نفسی کشیدند.

اکبر آقا گفت: حالا که راننده قبلی به هر حال اتوبوس را به سمت کرمان هدایت کرده و همه ما هزینه حرکت در این مسیر را داده ایم، من هم ادامه همین مسیر را می روم تا لااقل چک راننده قبلی نقد شود و یک نفر به مقصد برسد.

اکبر این را گفت و به سمت کرمان حرکت کرد. اما بالافاصله صدای اعتراض شدید علی و حمید و سوسن و آیلار بلند شد که با فریاد «مرگ بر دیکتاتور» ادعا می کردند اکبر به بدنه اجتماعی خود پشت کرده و به آرمان های ساکنین غرب کشور خیانت کرده است.

بعد از چهار ساعت، در حالی که تقریبا تا نزدیکی شهر کرمان رسیده بودند، دوره رانندگی اکبر هم تمام شد و مجددا انتخابات برگزار شد.

در انتخابات بعدی آیلار با 4 رای بر اکبر (1 رای) و یاسمن (1 رای) پیروز شد.

آیلار بلافاصله پشت فرمان نشسته و با سرعت از کرمان دور شده و به سمت ارومیه حرکت کرد. مسافران با عصبانیت به جان یکدیگر افتادند و با چنگ و دندان گوشت تن نفرات مجاور را دریده و خوردند. همینطور مشغول خوردن گوشت یکدیگر بودند که یک نفر از پشت چاقوی بزرگی را به سمت آیلار پرتاب کرد. چاقو از پشت جمجمه آیلار وارد شد و نوک آن از چشم راستش بیرون زد. خون از حفره عمیقی که در صورتش ایجاد شده بود فواره زده و داشبورد و شیشه جلوی اتوبوس را فرا گرفت. آیلار در جا کشته شد و فرمان اتوبوس هم رها شد و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت، شاخ به شاخ به یک اتوبوس دیگر برخورد کرد و همه مسافران هر دو اتوبوس دست جمعی کشته شدند. چند دقیقه پس از تصادف، انفجار مهیبی رخ داد و اجساد مسافران هزاران تکه شده و به اطراف پراکنده شد.

پایان



دموکراسیانتخاباتمردمسالاریرای خوب مردمواگرایی اجتماعی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید