ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعیعلوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۴ دقیقه·۸ ماه پیش

رقابت های جهانی و اسب های بازنده

از پس بحران های دهه 1970 میلادی، نظم جدیدی در جهان سر بر آورد که به تدریج تا پایان قرن بیستم تثبیت گردید. این نظم جدید امکان تحکیم جایگاه ایالات متحده آمریکا به عنوان قطب قدرت در یک امپراطوری جهانی را فراهم می کرد.

آنطور که مایکل هادسون در کتاب «سوپر امپریالیسم» توصیف می کند، جایگاه جهانی دلار آمریکا موجب شکل گیری جریان یک طرفه رانت از تمام جهان به سوی ایالات متحده گردید. آمریکا از این رانت امپریالیستی برای گسترش توان نظامی خود استفاده کرده و کشورهایی که تهدیدی برای رانت آمریکا تشخیص داده می شدند با قدرت سخت وادار به تسلیم می نمود.

و البته قدرت نرم آمریکا هم از طریق همین رانت تقویت می شد. به طوری که به تدریج آشکار و علنی شد که نهادهایی همچون هالیوود و اسکار با سیاست های امپریالیستی نولیبرال همسو بوده و ارزش های فرهنگی نولیبرال از قبیل ترویج فمینیسم و همجسبازی و ضدیت با خانواده سنتی و ضدیت با ملی گرایی را گسترش می دادند.

پس از بحران مالی در سال 2008، نظم نولیبرال دچار چالش گردید و بزرگترین حامی آن یعنی ایالات متحده وارد دوران افول گردید. با این حال، آمریکا بر ترمیم و تداوم نظم نولیبرال اصرار می ورزید.

اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی کاملا ذوب در نولیبرالیسم و آمریکا بودند و گاهی از آمریکا هم جلوتر می زدند.

از طرفی دو قدرت رقیب آمریکا، یعنی روسیه و چین، دو رویکرد کاملا متفاوت در پیش گرفتند.

چین روی باقی ماندن آمریکا درون پارادایم نولیبرالیسم شرط بندی نمود.

نولیبرالیسم ساز و کارهایی داشت که معمولا موجب تقویت آمریکا و کشورهای غربی شده و از توسعه کشورهای جهان سوم جلوگیری می نمود.

ساز و کار اول این بود که برخی کشورهای جهان سوم با قوی نگه داشتن پول ملی خود مانع شکل گیری صنایع و لذا تداوم وابستگی به واردات محصولات کمپانی های غربی می شدند.

از سوی دیگر ساز و کار دوم این بود که، کمپانی های غربی می توانستند با سرمایه گذاری در کشورهای جهان سوم از کارگر ارزان قیمت استفاده کرده و حاشیه سود خود را افزایش دهند. در این صورت با توسعه این کشورها، روند فرار سرمایه انباشته شده به سوی جوامع غربی شتاب می گرفت.

چین از این ساز و کارها استفاده نموده و از طرفی با جذب سرمایه و فناوری های غربی امکان توسعه سریع صنعتی خود را فراهم کرد، و از سوی دیگر از طریق باز گذاشتن مسیر فرار سرمایه به صورت کنترل شده علیرغم توسعه سریع و چشمگیر، ارزش پول خود را پایین نگه می داشت تا مزیت صادراتی خود را حفظ نماید.

در طول زمان این مطلب موجب رشد عظیم مزیت صنعتی چین و فرسایش مزیت صنعتی آمریکا گردید.

چین تمایل داشت این بازی ادامه پیدا کند تا روزی که دیگر چیزی از آمریکا باقی نماند و جمهوری خلق چین بدون درگیری به ابرقدرت مطلق جهان تبدیل گردد.

از سوی دیگر، روسیه لااقل از سال 2008 روی پایان یافتن نظم نولیبرال شرط بندی کرده بود.

روسها ارزیابی دقیقی از ماهیت و ارکان نولیبرالیسم داشتند. برداشت روسها این بود که نظم نولیبرال پایدار نیست و ایالات متحده نهایتا از آن بیرون خواهد آمد.

روسها سیاست های اقتصادی خود را طوری برنامه ریزی کردند که به تدریج به سمت احیای صنایع ملی و قدرت نظامی و هژمونیک روسیه حرکت کرده و با دوران پسانولیبرالیسم همسو شود.

روسیه اولین کشوری بود که هژمونی فرهنگی نولیبرالیسم غربی را به چالش کشید و احیای ارزش های مذهبی و سنتی را ذیل رویکرد ملی گرایی در دستور کار قرار داد.

همچنین، بازوی رسانه ای روسیه به صورت فعال به رادیکالیزه شدن و تشدید دو قطبی سیاسی و اجتماعی در آمریکا و جهان غرب دامن می زد. تا جایی که این اواخر دولت های غربی روسیه را به مداخله در انتخابات های خود محکوم می کردند.

در دوره چهار ساله دولت بایدن، ایالات متحده جنگ اوکراین را براه انداخت و «جهان آزاد» را با تمام توان در راستای اصرار و تاکید بر ارزش ها و آرمان های نولیبرال شتاب داد.

و درست در لحظه ای که همه نولیبرال های جهان به شدت شور حسینی گرفته بودند و با صدای بلند روضه LGBTQIA+ سر می دادند، ناگهان آمریکا با انتخاب ترامپ چرخید و با سرعت در مسیر مخالف دوید!

نتیجه این شد که روسیه قمار را برد. چین باخت. و اتحادیه اروپا سرش کلاه رفت و از بازی جا ماند.

نولیبرالیسم حتی با آمریکا هم دچار بحران شده بود. بدون آمریکا نولیبرالیسم مرده است.

در نظم جدید آمریکا و روسیه ابتدا وارد شراکت می شوند تا بقایای نولیبرالیسم را از جهان بزدایند. پس از این مرحله، آمریکا و روسیه وارد مرحله رقابت خواهند شد.

در نظم جدید، ایران روابط نزدیکی با آمریکا و روسیه خواهد داشت، اما نهایتا به سمت آمریکا خواهد چرخید.

در نظم جدید، احتمالا اتحادیه اروپا بر چیده خواهد شد و کشورهای اروپایی به رقابت های ملی باز خواهند گشت.

و نهایتا، در نظم جدید رشد اقتصادی و صنعتی برق آسای چین به شدت کند خواهد شد و در عوض طبقه کارگر چینی از رفاه بسیار بیشتری برخوردار خواهند شد. همان سرنوشتی که آمریکاییها به ژاپن تحمیل کردند، در مورد چین هم تکرار خواهد شد.

به این ترتیب بار دیگر آمریکاییها موفق شده اند بزرگترین تهدید علیه جایگاه آمریکا در جهان را به بزرگترین فرصت تبدیل نمایند. و این تحول برای جوامع جهان سوم بسیار مثبت و سازنده است. چون نولیبرالیسم ماهیتی شیطانی و ویرانگر و ضد انسانی داشت. لذا پایان نولیبرالیسم قطعا تحولی رو به جلو است در جهت درست تاریخ بشریت.

ایالات متحدهنولیبرالیسم
۱۶
۲۹
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید