سپهبد حاجعلی رزم آرا، نخست وزیر معدوم دوران محمدرضاشاه که به دست گروهک فداییان اسلام و یکی از هواداران شهید لواط صفوی کشته شد، مجموعه آثاری به یادگار گذاشته تحت عنوان جغرافیای نظامی ایران.
از جمله مباحث و دیدگاه هایی که رزم آرا در این آثار خود ارائه کرده، این است که در جغرافیای سیاسی ایران سرزمین های مرکزی کویری و خشک هستند و سرزمین های مرزی پر آب. رزم آرا معتقد بود زمین های مناطق پر آب حاصلخیز و مستعد توسعه هستند، اما وفاداری کمتری نسبت به حکومت مرکزی داشته و مستعد تجزیه و فرار از حوزه سیاسی ایران بوده اند. و در مقابل اراضی مرکزی که کویری و خشک و کم آبند، اگر چه مستعد توسعه نیستند ولی وفاداری بیشتری به حکومت مرکزی دارند.
این دکترین و نگاه وی شکل دهنده سیاست های توسعه ای در همه دولت های پس از رزم آرا بوده است. چه در زمان قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب در جمهوری اسلامی. ما همواره شاهد انتقال رانت از استان ها و نواحی مرزی به مناطق خشک و کویری مرکزی بوده ایم که شکل گیری مراکز بزرگ جمعیتی از قبیل تهران و اصفهان و غیره در مناطق کم آب و حاشیه کویر ناشی از همین سیاست بوده است.
اما با حرکت جهان به سمت جهانی شدن اقتصاد، مشخص شد توسعه ذاتا پدیده ای ساحلی است و مناطق دور از ساحل به تدریج از رانت اقتصاد جهانی محروم شدند. این روند اقتصادی به قدری قدرتمند بود که حتی شهرهای بزرگ و صنعتی آمریکا مانند دیترویت و بالتیمور را به نابودی کشاند.
اینجا بود که بحث اصلاح مدل حکمرانی و انتقال مراکز جمعیتی و اقتصادی ایران به نواحی مرزی و ساحلی مطرح شد.
اما در ایران شاهد پدیده دیگری هم بودیم.
از آنجا که در طول سالها حجم انبوهی از دارایی های رانتی در نواحی مرکزی و خصوصا تهران انباشته شده بود، هر گونه تلاش در راستای توسعه نواحی مرزی و ساحلی به معنای بی ارزش شدن این دارایی های رانتی و انباشته شده در تهران و مرکز خواهد بود.
و از آنجا که در ایران به جای حاکمیت ملی، حاکمیت مطلق رانت داریم، رانت های متمرکز در تهران و مرکز احساس خطر کرده و برای دفع خطر دست به کار شدند.
نتیجه این شد که استان های مرزی هر کدام به طریقی دچار خشکسالی شده تا مزیت خود را از دست داده و مبادا تهدیدی برای رانت تهران ایجاد کنند!
لذا خشک شدن دریاچه ارومیه، خشکسالی در خوزستان که به طور تاریخی یکی از پر آب ترین مناطق ایران بوده، و همچنین خشک شدن اراضی سیستان و بلوچستان چندان هم تصادفی و «همینطوری یهویی» نیست!
در مورد سیستان و بلوچستان در فضای رسانه ای ایران معمولا طالبان یا دیگر حکومت های افغانستان متهم به «ندادن حقابه ایران» می شوند. لیکن مشخص نیست این «ندادن حقابه» توام با نارضایتی طرف ایرانی است، یا اتفاقا در راستای منافع طرف ایرانی قرار می گیرد. چون لااقل این مطلب واضح است که رانت های تهران از خشک شدن سیستان و بلوچستان کاملا رضایتمندند.
مثال دیگر استان های شمالی خصوصا گیلان و مازندران هستند که به طرز بسیار مشکوک و عجیبی عقب نگه داشته شده اند. من باب مثال، این اظهارات سردار قالیباف گویای همین مطلب است:
دکتر قالیباف با بیان اینکه در زمان زلزله رودبار، جزو اولین گروههایی بوده که برای خدمترسانی خودش را به رودبار رسانده است، گفت: بعد از ۳۰ سال آمدهایم تا برخی مشکلات منطقه را بررسی کنیم که از اهم آن مشکل حوزه آب است. ما با همه وجود تلاش میکنیم که مشکل آب گلستان، مازندران و گیلان حل شود. بحث مدیریت زباله سواحل گیلان نیز از جمله مواردی است که با وجود اینکه قابل حل است اما حدود ۵۰ سال است ادامه دارد.
رئیس نهاد قانونگذاری کشورمان در ادامه با بیان اینکه موضوع زباله موضوعی قابل حل است، عنوان کرد: همه ابعاد این مسأله را میشناسم و این موضوعی است که در بدترین شرایط و بدون هزینه ظرف مدت ۳ سال قابل حل است اما هنوز ۵۰ سال است روی زمین مانده است. موضوعات این چنینی با همت مسئولان و مردم برطرف میشود.
اولا، آیا عجیب نیست که پر آب ترین و سرسبزترین استان های کشور مشکل آب دارند؟! و ثانیا، وقتی مساله ای که در بدترین شرایط و بدون هزینه ظرف 3 سال قابل حل است، 50 سال حل نشده باقی مانده، قطعا مساله بی کفایتی و نابلد بودن «مسئولین» نیست! بلکه عمدی در کار است. و این عمد چیزی جز حراست و حفاظت از رانت تهران نیست.