سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

زیبایی شناسی اربعین

یکی از موضوعاتی که از دوران نوجوانی به شدت برایم جالب توجه بود و وقت و اندیشه و تلاش زیادی برای نفوذ به اعماق آن صرف می کردم موضوع و عرصه موسیقی بود. در تعریف موسیقی و چیستی موسیقی و اینکه مفهوم دقیق موسیقی چیست روایت های متعددی وجود داشته و دارد. اما تعریفی که من نهایتا به آن رسیدم به این صورت بود:

موسیقی عبارت است از هر آنچه که هست و هر آنچه که نیست.

در ظاهر این تعریف بیش از اندازه باز و جهان شمول می نماید. اما مشکل اینجاست که هر تعریفی غیر از این یک جایی به مشکل بر می خورد و برخی از مصادیق موسیقی را در بر نمی گیرد.

در هنرهای بصری، از نقاشی و مجسمه سازی گرفته تا عکاسی و سینما و فیلم، با رسانه هایی مواجه هستیم که محدود به مفاهیم قابل رویت با چشم هستند. حتی در نقاشی های انتزاعی مدرن هم با ترکیب رنگ ها و خطوط و اشکال مواجهیم.

در ادبیات و شعر به یک سطح بالاتر از انتزاع می رسیم. اینجا ابزار هنرمند کلمات و زبان است. بنابراین دنیای عظیمی از مفاهیم و تصاویر انتزاعی که با چشم سر قابل رویت نیست به روی انسان باز می شود.

اما موسیقی حتی در حصار کلمات و زبان هم محصور نمی ماند. موسیقیدان با ترکیب اصوات می تواند آزادانه هر چه می خواهد بگوید و ترسیم نماید. فراتر از این، موسیقیدان حتی به استفاده از اصوات و آواها هم محدود نیست. بلکه سکوت هم جزئی اساسی از موسیقی است. اکثر قطعات موسیقی در جاهایی شامل سکوت هم می شوند. یک ضرب سکوت، دو ضرب سکوت، یا نیم ضرب سکوت که قبل و بعد از آن نُت های دیگری قرار دارند و در کنار این سکوت ها قطعه کلی را تشکیل می دهند.


جان کیج، موسیقیدان آمریکایی قرن بیستم، در میان ساخته هایش قطعه ای معروف دارد که از ابتدا تا انتها فقط سکوت است. یعنی حدود چهار دقیقه و بیست و دو ثانیه سکوت. هنگام اجرا، همه اعضای ارکستر سمفونیک سازهایشان را به دست می گیرند و رهبر ارکستر با چوب مخصوصش ضرب ها را برای ارکستر می شمارد. اما هیچ سازی هیچ نتی را به صدا در نمی آورد، جز سکوت. تا اینکه قطعه به پایان می رسد.

خاطرم هست همان زمان های نوجوانی ام، یکی از مراجع تقلید مذهبی فتوایی صادر کرده بود به این مضمون:

همه نوع موسیقی حرام است.

شیخ ما قطعا حرف دهانش را نمی فهمید. چون اگر همه نوع موسیقی حرام باشد، پس سکوت هم حرام است. پس هیچ انسانی چاره ای جز ارتکاب مکرر به فعل حرام ندارد. برخی موسیقیدانان مدرن اصوات محیطی مانند صدای پرندگان، همهمه ترافیک خیابان و بوق ماشین ها، گریه بچه، یا تق و توق یک کارگاه ساختمانی را هم در قالب قطعات موسیقی ارائه داده اند. پس شیخی که این فتوای مضحک را صادر کرده هنگامی که خودش در خیابان راه می رود متصل در ارتکاب فعل حرام غوطه می خورد! بگذریم که صوت قرآن و ادعیه و نوحه های مذهبی هم قطعا مصادیقی انکارناپذیر از موسیقی هستند.

موسیقی، این اولین هنر بشری، آنچنان نامحدود است که هر تعریفی غیر از همان که در بالا ذکر شد در توصیف آن به مشکل بر خواهد خورد. ابزار موسیقیدان اصوات هست، لیکن تصاویر و مفاهیم و دنیاهایی که ارائه می کند نامحدود و نامتناهی است.



اما خوب که دقت می کنیم، این مطلب منحصر به موسیقی نیست. موسیقی تنها ابزاری است که انسان را به آن دنیای نامتناهی متصل می کند. موسیقی را آیتی از آیات الهی هم نامیده اند. پس موسیقی یکی از راه های رسیدن به زیبایی مطلقی است که در واقع همان تعریفی است که در ابتدا آوردیم. یعنی هر آنچه هست و هر آنچه نیست. اگر در یک اثر موسیقی جلوه ای از زیبایی می بینیم، این زیبایی از کجا آمده؟ اصلا خود زیبایی یعنی چه؟ از کجا می فهمیم چیزی زیباست؟

به گمانم تنها محک و معیار دقیق برای زیبایی چیزی نمی تواند باشد جز جاودانگی. اگر چیزی جاودانه شد، قطعا زیباست. اگر فانی بود نمی تواند زیبا باشد.

کلام الله مجید در سوره الرحمن می فرماید:

كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27»
هركه روى زمين است، فنا پذيرد و صورت او كه داراى شكوه و اكرام است، باقى مى‌ماند.

هدف از زندگی هم چیزی جز درک این صورت زیبای مطلق نیست. مانند کسی که شراب می نوشد تا مست شود، هدف او مست شدن است و نه تنها فعل شرب. هدف از زندگی هم مست شدن از زیبایی است و نه فقط زنده بودن و زنده ماندن. کسی که در طول زندگی لحظه ای به این زیبایی دست پیدا کند در زندگی موفق بوده و کسی که به آن نرسد کل عمرش بیهوده و بی حاصل به هدر رفته.

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

و البته رسیدن به این زیبایی از طرق و به صور گوناگون و بی پایانی میسر است. برای یک نفر با عبادت و دعا و نیایش، برای دیگری شاید با مبهوت ماندن در چهره ماهرخی...



بعد از انقلاب در ایران یک نهضت فکری و فرهنگی به راه افتاد که با کاخ و کاخ نشینی مخالف بود. یک وجه آن عدالت خواهی بود و مبارزه با فساد که البته نکته مثبت و قابل قبولی است. اما وجه غالب آن ضدیت با زرق و برق و جلال و شکوهی بود که در «کاخ های طاغوت» وجود داشت. یکمرتبه کاخ به سمبل زشتی و پلشتی تبدیل شد و کاخ نشینی هم شد نشان طاغوتی بودن.

جالب اینجاست که این گرایش فکری یک اشتراک نظر بسیار پررنگ و قابل توجهی با وهابیون داشته و دارد. وهابیون هم شیعیان را به شرک متهم می کنند، چون شیعه دوست دارد برای ائمه و امام زادگانش مقبره ها و زیارتگاه های پر زرق و برق و پر شکوه بسازد و از این بناهای کاخ مانند حاجت بطلبد. وهابیون هم که در اصل تداوم عرب های بادیه نشین هستند کلا با این گونه قرتی بازی ها مخالفند!

حضرت امام خمینی در توصیف روشنفکرانی که رسوم و باورهای سنتی شیعیان و بطور کلی ما ایرانیان را به تمسخر می گیرند تعبیر بسیار جالبی بکار برده:

بعضی از نویسندگان برای خودنمائی و اظهار روشن فکری از افکار جاهلانۀ ابن تیمیه پیروی کردند. اینها به ادعای خود منورالفکرند و میخواهند از زیر بار تقلید بیرون روند و چنین پنداشتند که از زیر بار تقلید بیرون رفتن از فرمان قرآن و اسلام سر پیچیدن و ببزرگان دین ناسزا گفتن است غافل از آنکه ما میدانیم که اینها از وحشیهای نجد و شتر چرانهای ریاض که از رسواترین ملل جهان و از وحشی ترین عائلۀ بشری هستند پیروی و تقلید کردند و از زیر خراجات شاه و خدا گریخته بارکش غول بیابان نجد شدند.
(امام خمینی، کشف الاسرار)

پس نفی فرهنگ شاهنشاهی ملی ایرانی و کاخ ستیزی چیزی نیست که در اروپا و آمریکا ابداع شده باشد. خیلی قبل تر از انقلابیون و آزادی خواهان و برابری خواهان اروپایی و آمریکایی، شترچرانهای وحشی ریاض همین خلق و خو را داشتند و هنوز هم دارند.

کاخ شاهی و تاج سلطنت هم مانند بنای پر زرق و برق و آینه کاری شده و طلاکاری شده امامزاده ها و زیارتگاه های مذهبی ما یک نشانه و آیتی است برای وصل کردن بیننده به مبدا و سرچشمه که همان زیبایی مطلق و جاودانه است. شاه هم باید خداپرست باشد، و اگر غیر از این باشد فرّه ایزدی از وی سلب خواهد شد:

منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخن‌گوی با فر و هوش
چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس
به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیره‌گون گشت روز
همی کاست آن فر گیتی‌فروز

همانطور که امامزاده و امام و نبی هم واسطه بودند:

یکی دیگر از پرسشهای اینان آنستکه (شفا خواستن از تربت شرک است یا نه)
جواب این سخن با در نظر گرفتن معنی شرک معلوم شود زیرا چنانچه دانستید شرک عبارت از آنست که یا کسی را خدا بدانیم یا عبادت کسی کنیم بعنوان اینکه او خدا است یا حاجت از کسی خواهیم بعنوان اینکه او مستقل در تاثیر است و خداست چنانچه طوایف مشرکین چنین بودند رجوع بآراء آنها کنید پس اگر کسی از تربت یا هرچه شفا خواهد بعنوان اینکه او خداست یا شریک خدا است یا دستگاهی در مقابل خدا دارد و مستقل در تاثیر است یا صاحب آن قبر خدا است شرکست بلکه دیوانگی و جنون است و اگر با این عقیده باشد که خدای قادر بر هر چیز در این یک مشت خاک بواسطه قدردانی از یک فداکار که در راه دین او تمام هستی خود را از دست داد شفا قرار داده هیچ شرکی و کفری لازم نمیآید.
(امام خمینی، کشف الاسرار)
حرم امام حسین و راهپیمایی اربعین
حرم امام حسین و راهپیمایی اربعین
پادشاهان همه مبهوت مَقامت گویند
این چه شاهی است مگر این همه نوکر دارد؟

هیچ تمدنی هرگز شکل نگرفته و نخواهد گرفت، مگر بر پایه یک نظام زیبایی شناسی. کشمکش تمدنها هم چیزی نیست جز تقابل این نظام های زیبایی شناسی.

تمدن هایی که فانی بودند و رفتند و در تاریخ محو شدند، نظام زیبایی شناسی ضعیف تری داشتند. و در مقابل آنهایی که هزاران سال است مستدام مانده اند، بر پایه نظام زیبایی شناسی محکمتری بنا شده اند.

چه چیزی سی میلیون انسان را از نقاط مختلف جهان به کربلا و نجف می کشاند؟ باور کنیم همه برای خوردن ساندیس و غذای مجانی رفته اند؟ این چه ساندیسی است که خلق برای خوردنش حاضرند جان بدهند؟!

مطلب اصلی همیشه زیبایی و ذات زیبایی طلب انسان بوده و هست و خواهد بود. کاخ و تاج و زرق و برق فی نفسه نه تنها چیز بدی نیست، بلکه از ملزومات هر تمدنی است و میزان پختگی و جاودانگی تمدن ها را از جلوه هنرهای ملی و بومی آنها می توان تشخیص داد. در عین حال که نه با ساختن کاخ و تاج و زرق و برق های بصری می شود تمدن های جعلی را جاودانه کرد، و نه معنای زیبایی در این ظواهر خلاصه می شود.

کاخ و تاج و مقبره و حرم ابزارند برای رسیدن به اصل مطلب. معدودند کسانی که بی این اسباب به اصل مطلب می رسند. همچون معدودی که عرق و شراب را بی مزه و شیرینی و مخلفاتش سر می کشند. لیکن اکثریت قریب به اتفاق شیرینی و مخلفات را هم می طلبند و ای بسا فقط به هوای مزه خوری پای آن بساط نشسته باشند!

دگر زیرکی گفت کای شهریار
خردمند را با رعونت چکار
ترا زیور ایزدی در دلست
به زیور چه پوشی تنی کز گِلست
مَلِک گفت کارایش خسروی
دهد چشم بینندگان را نوی
من ار شخص خود را چو گلشن کنم
شما را به خود چشم روشن کنم
نبینی که چون بشکفد نوبهار
بدو چشم روشن شود روزگار
از آن نکته‌ها مردم تیزهوش
پر از لعل و پیروزه کردند گوش
دعا تازه کردند بر جان او
به جان باز بستند پیمان او
از آن بردباری کز او یافتند
به فرمان او پاک بشتافتند
به آیین جمشید هر روز شاه
شدی بر سر گاه هر صبحگاه
نوازش همی کرد با بندگان
نگه داشت آیین فرخندگان
فرستاد نامه به هر کشوری
به هر مرزبانی و هر مهتری
گرائیدشان دل به افسون خویش
امان دادشان از شبیخون خویش
جهانرا به فرمان خود رام کرد
در آن رام کردن کم آرام کرد




زیباییاربعینکاخامام حسین
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید