بر خلاف تصور رایج، علت پیروزی انقلاب 57 خیزش مردمی و شکست رژیم شاه نبود. بلکه پیروزی انقلاب در واقع حاصل ضعف حکومت شاه و عدم تمایل آن به رویارویی با نا آرامی های اجتماعی بود.
در نتیجه ضعف حکومت مرکزی و فروپاشی نهادهای قدرت، ناگهان یک خلاء قدرت در کشور ایجاد شد و در سایه همین خلاء قدرت انواع و اقسام گروه های مسلح و شورشی با برچسب «انقلابی» سر بر افراشتند.
آیت الله العظمی خمینی در چنین شرایطی وارد ایران شد تا کاری را که شاهنشاه عرضه انجام دادنش را نداشت انجام دهد. اگر شاه این فرصت را داشت که از مسلح شدن نیروهای هرج و مرج طلب و شورشی جلوگیری کند ولی در این کار ناتوان ظاهر شد، کار آیت الله خمینی بسیار سخت تر از شاه بود. آیت الله خمینی باید نیروهای متکثری که حالا مسلح شده و هر کدام در گوشه ای برای خود مدعی قدرت شده بودند را مهار می نمود.
ابتکار شورای انقلاب و آیت الله خمینی برای مهار این گروه های مسلح بسیار جالب و موثر بود. به فرمان امام یک نهاد رسمی انقلابی تشکیل شد که وظیفه آن تجمیع و سازماندهی گروه های مختلف مسلح و انقلابی بود که در آن مقطع به صورت غیر رسمی تشکیل شده بودند. این نهاد رسمی با عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نامگذاری شد.
سپاه تمام این نیروهای پراکنده را ذیل یک تشکیلات نسبتا منظم و اسم و رسم دار و دفتر و دستک دار جمع و سازماندهی نموده و این امکان را فراهم کرد که همه این نیروها از یک نقطه قابل نظارت و هدایت و کنترل و مهار باشند.
یعنی اینطور نبود که سپاه برای پیشبرد اهداف انقلاب و رهبری انقلاب تشکیل شده باشد. بلکه اتفاقا سپاه با هدف مهار انقلاب و کشیدن افسار نیروهای انقلابی متولد شد.
سپاه به آن گروه های مسلح و ماجراجو یک هویت و اسم و رسم مشخص می داد تا بتوانند ذیل نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی به فعالیت و «حضور در صحنه» ادامه دهند، و در عین حال این فعالیت و «حضور در صحنه» به گونه ای هماهنگ و هدایت شود که نه تنها تضادی با منافع نظام و کشور نداشته باشد، بلکه در بیشتر موارد در جهت پیشبرد منافع نظام و کشور هم باشد.
اتفاقا حوادث و پیشامدهای بعدی در تاریخ انقلاب به گونه ای پیش رفت که این نهاد تازه تاسیس انقلابی نقشی حیاتی در حفظ و حراست از نظام و کشور پیدا نمود. به عنوان مثال شورش های تجزیه طلبانه در چهارگوشه کشور با کمک نیروی سپاه مهار شد. همچنین در ماجرای کودتای نوژه هم سپاه نقش کلیدی در مهار آن کودتای ارتش داشت.
در ادامه هم به دلیل ضرورت ها و نیازهای نظامی در جریان جنگ تحمیلی هشت ساله، سپاه پاسداران به یک سازمان نظامی تمام عیار تبدیل شده و با فرمان امام نیروهای زمینی و دریایی و هوایی سپاه در قامت یک نیروی نظامی موازی با ارتش تشکیل گردید.
پس از پایان جنگ و در آغاز دوران رهبری آیت الله خامنه ای مساله سازماندهی مجدد نیروهای نظامی و انتظامی که به صورت موازی در حال فعالیت بودند مطرح شد.
در حوزه امنیت داخلی در آن زمان سه نیروی موازی وجود داشت که در موارد بسیاری شرح وظایفشان در تداخل با یکدیگر بود. این سه عبارت بودند از پلیس شهربانی، ژاندارمری، و کمیته های انقلاب اسلامی. اولی و دومی از ساختار پیش از انقلاب به ارث رسیده و سومی یک نهاد موازی دیگر بود که مانند سپاه پس از انقلاب و با هدف مهار نیروهای انقلابی تشکیل شده بود. هر سه نیرو ذیل تشکیلات جدیدی به اسم نیروی انتظامی (ناجا) ادغام شدند که اخیرا به دلایلی جایگاه فرماندهی و تشکیلاتی آن ارتقا یافته و تبدیل به فرماندهی انتظامی (فراجا) شده است.
در خصوص سپاه و ارتش هم ابتدا این رویکرد مطرح بود که می توان سپاه و ارتش را در یک سازمان نظامی واحد ادغام نمود. لیکن بر خلاف شهربانی و ژاندارمری و کمیته، این اتفاق در مورد سپاه و ارتش هرگز نیافتاد.
می توان حدس زد دلایل عدم ادغام ارتش و سپاه به این ترتیب بوده است:
1- بر خلاف ساختار نظامی سلسله مراتبی و حرفه ای در ارتش، سازماندهی سپاه فاقد سلسله مراتب بود و حتی آن زمان درجات نظامی هم در سپاه رایج نبود. همه نیروها یک یونیفورم مشابه هم می پوشیدند و یک نفر می شد فرمانده که در ظاهر هیچ تفاوتی با سایرین نداشت. ساختار سپاه همچنان کاملا حالت هیئتی داشت و سلسله مراتب بر اساس ریش سفیدی و کاریزمای فرماندهان به طور خودجوش شکل گرفته بود.
2- وارد کردن نیروهای سپاه با آن فرهنگ سازمانی بخصوص و هیئتی به ساختار ارتش موجب فروپاشی نظم و انضباط ارتش می شد.
3- از طرف دیگر نیروهای سپاه قادر به تحمل نظم و انضباط خشک ارتشی نبودند و این می توانست موجب بروز نارضایتی درون این نیروها و عدم تمکین آنان از فرامین شود.
لذا تدبیر این بود که ساختار سپاه و ارتش جدا و مستقل از هم نگه داشته شود. در عوض ستاد کل نیروهای مسلح برای هماهنگی و جلوگیری از بروز تداخل میان این دو نیرو تشکیل شد. همچنین برای مهار بیشتر و افزایش کنترل بر پاسداران سرکش سپاهی، ساختار سلسله مراتب فرماندهی در سپاه تعریف شد تا به تدریج برادران پاسدار یاد بگیرند در جایگاه افراد نظامی حرف مافوق خود را گوش بدهند.
نکته جالب این بود که فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح تا روز 23 خرداد 1404 همیشه یک فرمانده پاسدار و سپاهی بود. این مطلب دو دلیل می توانست داشته باشد:
1- به لحاظ تاریخی سازمان ارتش توسط رضاشاه بنا نهاده شده بود و سابقه کودتای نوژه در دوران جمهوری اسلامی وجود داشت. لذا طبیعی بود که اعتماد به سپاه بیشتر باشد.
2- اما احتمالا دلیل اصلی و مهمتر این بود که ارتشی ها معنای سلسله مراتب فرماندهی را می فهمیدند و فرقی نمی کرد چه کسی در سلسله مراتب به عنوان مافوق آنها تعریف شده باشد. لیکن پاسداران سپاه چندان پایبند سلسله مراتب نبودند و از کسی که از جنس خودشان باشد حرف شنوی داشته و زیر بار حرف غیر خودی نمی رفتند.
صحت دلیل دوم زمانی تایید می شود که مشاهده می کنیم پس از کودتای 23 خرداد که بنا به شواهد از درون بدنه سپاه اتفاق افتاده و موجب کشته شدن سردار سرلشکر پاسدار باقری گردید، مقام معظم رهبری امیر سرلشکر موسوی را که یک ارتشی است به عنوان فرمانده جدید ستاد کل نیروهای مسلح منتصب نمودند. اما امیر موسوی هنگام بازدید از مقر سپاه در اقدامی معنا دار لباس یونیفورم رسمی سپاه را به تن نمود.
این اقدام سرلشکر موسوی بار دیگر تایید می کند که همچنان در سپاه سلسله مراتب فرماندهی چندان معنایی ندارد و لازم است به طریقی ثابت شود که فرمانده از جنس بقیه پاسداران است.
مضافا اینکه شواهد نشان می دهد کودتای 23 خرداد از درون بدنه سپاه پاسداران اتفاق افتاده و موجب حذف تمام فرماندهان ارشد همین سپاه شده است. این مطلب هم ثابت می کند سلسله مراتب فرماندهی هرگز نتوانسته در ساختار و سازمان سپاه مانند ارتش جا بیافتد، تا جایی که بدنه سپاه اقدام به حذف فیزیکی سلسله مراتب فرماندهی خود نموده است.
در بدو انقلاب عده ای جوان ماجراجو و یک لا قبا به پادگان ها و کلانتری ها و ژاندارمری ها دستبرد زده و مسلح شده بودند. این نیروهای هیجانی و جو گرفته در آن زمان با تشکیل یک سازمان انقلابی به اسم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهار شدند و نیروی هیجانی آنها در راستای اهداف و منافع کلان کشور هدایت گردید.
لیکن پس از پایان جنگ به تدریج این سازمان انقلابی در معرض تماس با رانت های کلان قرار گرفت و آن جوانانی که در اوایل انقلاب تازه سر از تخم در آورده بودند کم کم بزرگ شدند و چشم و گوششان هم باز شد!
نتیجتا برخی از آنهایی که زمانی دلشان به چند شعار و ژست انقلابی خوش می شد، حالا خود را صاحبان واقعی مملکت دانستند و تا جایی پیش رفتند که حتی خود خدا را هم بنده نباشند، چه رسد به ولی امر و نایب جانشین فرستاده خدا!
کسانی که تصور می کنند در ایران احزاب سیاسی وجود ندارد، توجه نمی کنند که نهادهایی مانند سپاه در واقع کارویژه احزاب سیاسی را در ایران ایفا می کنند. کارویژه حزب سیاسی تجمیع مطالبات اجتماعی ذیل چند تشکیلات منظم است به گونه ای که امکان مدیریت جامعه توسط حکومت فراهم گردد. یعنی احزاب سیاسی ابزارها و تشکیلاتی هستند که از یک طرف جامعه را مهار کرده و از طرف دیگر مطالبات اجتماعی را به حکومت منتقل می کنند.
سپاه پاسداران پس از انقلاب دقیقا چنین کارویژه ای پیدا کرد. به این ترتیب که از طرفی ابزاری برای مهار نیروها و گروه های پراکنده و خودسر و انقلابی بود، و از سوی دیگر مطالبات این نیروهای انقلابی را به بالا منتقل می نموده است.
دقیقا به همین دلیل علیرغم محرز بودن منشاء کودتای 23 خرداد که درون سپاه بوده، همچنان حذف یا انحلال یا حتی سرکوب سپاه کار عاقلانه ای نیست. چون چنین سیاستی تنها ابزار موثر موجود برای تعامل میان نظام و این نیروهای قدرتمند درون جامعه ایران را از دسترس خارج خواهد کرد.
این وضعیت شباهت زیادی به موقعیت ترامپ و دموکرات ها در آمریکا دارد. در آمریکا هم دموکرات ها علیه ترامپ کودتا کردند و در 2020 او را از ریاست جمهوری پایین کشیدند و در 2024 حتی اقدام به ترور و حذف فیزیکی ترامپ هم نمودند که البته در این کار موفق نشدند (مانند عدم توفیق کودتای 23 خرداد در حذف رهبری). با اینحال ترامپ و جمهوری خواهان هیچ تلاشی برای انحلال حزب دموکرات یا سرکوب خشونت آمیز آن نمی کنند. چون به هر حال حزب دموکرات بخشی از جامعه آمریکا را نمایندگی کرده و ابزاری برای مهار و تعامل با آن بخش از جامعه آمریکا است.
از زاویه نگاه تاریخی، لزوم حضور و حفظ نهاد سپاه پاسداران در روزگار حال هم یکی از پیامدهای سیاست ها و اقدامات رضاشاه و محمدرضاشاه است. علی الخصوص سیاست اصلاحات ارضی که موجب انهدام ساختار اجتماعی سنتی و حذف نخبگان و اشراف با اصالت و ریشه دار گردید و ساختار اجتماعی ایران را دچار از هم گسیختگی نمود. در چنین شرایطی ابزارهای مدیریت اجتماعی از دست حکومت خارج شد و اقدامات بعدی شاه در راستای تشکیل احزاب سیاسی فرمایشی ناکام ماند و نهایتا انقلاب بهمن 57 رخ داد و نظام حکومت شاهنشاهی از هم پاشید.
در چنین شرایطی بود که نظام جدید جمهوری اسلامی بنا نهاده شده و برای مهار جامعه سرکش و افسار دریده ایران نهادهایی از قبیل سپاه پاسداران تشکیل شدند.
سپاه امروز هر چه که هست یکی از معدود لنگرگاه هایی است که از طریق انواع شبکه های رسمی و غیر رسمی درون جامعه ایران ریشه دوانیده و به مراکز اصلی قدرت متصل است. و پر واضح است که این مراکز اصلی قدرت بیت رهبری و فرماندهی کل قوا و سلسله مراتب فرماندهی نظامی نیست. چون کودتای 23 خرداد ناتوانی اینها در مهار سپاه را در عمل ثابت نموده و عیان و آشکار ساخت. لیکن رهبری و نظام از مسیر همین سپاه تا اندازه ای سهم خود در هدایت جامعه را حفظ نموده و ارتباط خود با آن مراکز قدرت را برقرار نگه داشته است.
و نهایتا این را هم نباید فراموش کرد که همه جناح های سیاسی و منافع اقتصادی کلان در ایران درون سپاه هم حضور دارند. تضادی که میان جناح های سیاسی درون نظام از قبیل اصلاح طلب و اعتدالی و سوپر انقلابی و غیره مشاهده می شود عینا درون سپاه هم وجود دارد و سپاه کاملا یک نیروی سیاسی است که هم از کشمکش های سیاسی درون کشور اثر می پذیرد و هم بر آن اثر می گذارد. در نبود انسجام اجتماعی مورد نیاز برای استقرار احزاب سیاسی و رقابت از طریق انتخابات و نهادهای دموکراتیک، بخشی از ساز و کار رقابت سیاسی میان منافع متضاد اقتصادی از مسیر زد و بندها و بنده بستان های درون سپاه می گذرد.