ملت شهید پرور ایران به دلیل عدم دسترسی و تسلط بر زبان عربی، عمدتا در روایت های موجود در فضای رسانه ای فارسی زبان و نهایتا انگلیسی زبان محصور بوده و چندان از آنچه در رسانه های عرب زبان مطرح می شود آگاهی ندارد.
در ایران دو دیدگاه در خصوص جایگاه ایران، اسرائیل، و کشورهای عربی وجود دارد:
1- دیدگاه اول مربوط به برادران و خواهران ارزشی است که تصور می کنند ایران برای حمایت از ملت های مظلوم مسلمان فلسطین و لبنان و غیره مشغول مقاومت و مبارزه علیه رژیم اشغالگر و غاصب صهیونیستی است.
2- دیدگاه دوم مربوط به مخالفان «رژیم جمهوری اسلامی» است که معمولا خود را «ما مردم» می نامند تا به این طریق خود را از «حکومت» و «ارزشی ها» و «رهبرشون» تفکیک نمایند. این عده تصور می کنند جمهوری اسلامی یک حکومت ایدئولوژیک است که بی هیچ دلیلی و صرفا برای لجبازی با «ما مردم» به دشمنی با اسرائیل برخاسته و حاضر است برای نابودی اسرائیل هر بلایی سر «مردم بیچاره ایران» بیاورد!
هر دو دیدگاه فی الواقع یک تصویر را به دو زبان مثبت و منفی بیان می کنند. یعنی در هر دو دیدگاه جمهوری اسلامی به دلایل ایدئولوژیک و ارزشی با اسرائیل مشغول کل کل و درگیری است و تا روزی که یا اسرائیل یا «جمهوری اسلامی» نابود نشود این درگیری خاتمه نخواهد یافت.
این دو دیدگاه به طرز جالبی در رسانه های انگلیسی زبان و غربی هم تقریبا به همین شکل منعکس شده. رسانه های غربی متعلق به جریان اصلی معمولا تصویر دوم را ارائه می کنند، و رسانه های غربی موسوم به «جریان جایگزین» دیدگاه اول را تایید می نمایند.
اما تصویری که در رسانه های عربی از وضعیت منطقه ارائه می شود به کلی متفاوت است.
نظرگاه ها و دیدگاه های تحلیلگران عرب بسیار متنوع و مختلف است. لیکن برای نمونه روی دیدگاه عبدالله النفیسی تمرکز می کنیم که یکی از چهره های برجسته عرب خلیجی و کویتی است.
نفیسی مطالعات وسیعی در خصوص موضوعات سیاسی و اجتماعی منطقه داشته و همچنین بارها به ایران سفر کرده و علاوه بر مطالعات میدانی با بسیاری از رجال ایرانی هم مراودات مستقیمی داشته است.
آقای دکتر نفیسی به یاد می آورد که پیش از انقلاب به ایران سفر کرده و در دانشگاه شیراز (پهلوی وقت) سخنرانی با موضوع اتحاد ایران و کشورهای عربی نموده است که در واکنش برخی حضار ایرانی با حالت تحقیر با او برخورد کرده و گفته بودند این عرب ملخ خور می خواهد با ایران متحد شود!!
النفیسی به یاد می آورد وقتی انقلاب بهمن 57 (موسوم به انقلاب اسلامی، یا به قول خود النفیسی «انقلاب خمینی») به وقوع پیوست، او با انقلاب ایران همدل بود. زیرا تصور می کرد ماهیت جمهوری اسلامی در راستای برادری و اتحاد با سایر ملت های مسلمان و عرب منطقه است.
اما دو مشاهده کلیدی موجب شد این دیدگاه دکتر نفیسی کاملا دگرگون شود.
مشاهده اول زمانی بود که در استقبال از ابتکار ایران در راستای ایجاد تشکیلاتی برای «تقریب مذاهب»، دکتر نفیسی به ایران سفر می کند. او مشاهده می کند که ارامنه در تهران کلیساهای متعددی دارند. همچنین یهودیان معابد خود را در تهران دارند. لیکن هیچ مسجدی خاصه برای مسلمانان اهل سنت در تهران وجود ندارد. دکتر نفیسی به مسئولین وقت پیشنهاد می کند یک مسجد اهل سنت در تهران با هزینه کویت ساخته شود. اما با پاسخ منفی و استهزاء آمیز مقامات ایرانی مواجه می شود که صراحتا به او می گویند چنین چیزی ممنوع است. النفیسی از اینجا نتیجه می گیرد که «پس این جمهوری اسلامی نیست، بلکه جمهوری ایرانی است».
مشاهده دوم نفیسی زمانی بود که آمریکاییها در سال 2001 به افغانستان حمله می کنند و حمایت اطلاعاتی و نظامی ایران موفق به براندازی حکومت اسلامی طالبان در افغانستان می شوند. النفیسی تاکید می کند که بدون حمایت ایران، آمریکا هرگز قادر به اشغال افغانستان نبود.
همچنین در زمان حمله آمریکا به عراق هم ایران مساعدت هایی به آمریکا می نماید که موجب براندازی حکومت صدام در عراق شد.
النفیسی که خود متخصص مطالعه جامعه شیعه در عراق است، خاطره ای را از کتاب یکی از مقامات آمریکایی بازگو می کند با این مضمون که یک نفر از او می پرسد چرا شما آمریکاییها شیعیان عراق را بیشتر از سنی ها تحویل می گیرید، و مقام آمریکایی پاسخ می دهد بله درست است، چون شیعیان در عراق آدرس مشخصی دارند که بیت مرجع تقلید آنان است، ولی سنی ها هیچ آدرس مشخصی ندارند.
دکتر نفیسی معتقد است جمهوری اسلامی ایران و آمریکا همیشه در مسایل راهبردی با یکدیگر همسو هستند، و تمایل بسیار شدید در هر دو طرف برای احیای یک اتحاد راهبردی و همه جانبه وجود دارد.
نفیسی تاکیدات موکدی بر شباهت های میان ایران و اسرائیل در مواجهه با جمعیت عربی منطقه می نماید. به این صورت که هر دو کشور زبانی غیر از زبان عربی دارند، هر دو از نظر دینی با اکثریت سنی مذهب منطقه تفاوت دارند، هر دو نگاهی تحقیر آمیز و آلوده به نفرت نسبت به عرب ها دارند، و هر دو پیوندهایی ناگسستنی با ایالات متحده آمریکا و تمدن غربی دارند.
نفیسی معتقد است خطر ایران برای کشورهای عربی بسیار سهمگین تر و مهمتر و جدی تر از خطر اسرائیل است. زیرا اسرائیل کشوری بسیار کوچک با جمعیت و منابعی محدود است، در حالی که ایران کشوری بزرگ و قدرتمند با جمعیت و منابع و امکاناتی بسیار وسیع است. لذا نفیسی معتقد است نهایتا ایران و آمریکا برای مهار جمعیت های عرب منطقه به توافق خواهند رسید.
اگر از دنیای شعارها و اظهارات رسمی اما بی اساس مقامات و چهره های سیاسی و رسانه ای بیرون بیاییم و نگاهی به وضعیت موجود در میدان اجتماعی و سیاسی ایران بیاندازیم، میزان اعتبار تحلیل های النفیسی بیشتر مشخص می شود.
به واقع هیچ دولت اسلامی در جهان به اندازه ایران موفق نشده ارزش های غربی را در جامعه خود نهادینه نموده و تخم نفرت از اسلام را در اذهان ملت خود بکارد.
در جریان وقوع نسل کشی یک سال گذشته در غزه و فلسطین، بیش از همه ایرانیان خارج از کشور بودند که در اقصی نقاط جهان در حمایت از صهیونیست ها و توجیه جنایات فجیع آنان پا به میدان گذاشته همبستگی ناگسستنی خود با تنها رژیم کودک کش و زن کش و زخمی کش و مریض کش و ضعیف کش در دوران معاصر را با صدای بلند اعلام کردند.
اگر چه علی الظاهر اینها ایرانیان «مخالف رژیم جمهوری اسلامی» هستند، اما تردیدی نیست که اکثریت قریب به اتفاق اینها دست پروردگان دستگاه فرهنگی و آموزشی و ماحصل شیوه مدیریت و حکمرانی اجتماعی و سیاسی و رسانه ای همین نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند.
هیچ کشور اسلامی حتی با «دست نشانده» ترین و لائیک ترین و ضد مذهب ترین انواع حکومت موفق نشده ملتی تا این اندازه چاکر و مخلص تمدن غرب و آمریکا تربیت نماید.
بنابراین مشاهدات شخصی مانند عبدالله النفیسی پر بیراه نیست. علی الخصوص وقتی توجه داشته باشیم در نظام مقدس جمهوری اسلامی معمولا سیاست های اعلامی با سیاست های اجرایی صد و هشتاد درجه تفاوت دارند.
مثلا ادعا می شود سیاست کلی کشور در راستای حمایت از تولید است. در حالی که به واردات یارانه داده می شود و تولید سرکوب می گردد. یا ادعا می شود سیاست نظام تشویق خانواده ها به فرزند آوری و افزایش جمعیت است، در حالی که در عمل زنان تشویق می شوند به سمت مشاغل مردانه و وظایفی غیر از مادری بروند، و کل نظام اجتماعی در راستای کاهش نرخ باروری هدایت می شود. یا ادعا می شود راهبرد «نگاه به شرق» در دستور کار قرار گرفته، در حالی که بیش از هر وقت دیگری نگاه به غرب اجرا می شود. یا هزاران هزار مثال دیگر که ثابت می کند سیاست های اعلامی هیچ اعتباری ندارند.
مدت ها قبل از اینکه حتی صحبتی از عادی سازی روابط کشورهای عربی و اسرائیل مطرح شود، ایرانیان چه در رسانه های داخلی و چه در رسانه های خارجی با تمام توان مشغول مشروعیت سازی برای اسرائیل بودند.
اتفاقا این مشروعیت سازی برای اسرائیل در ایران توام با تولید نفرت علیه عرب ها و حتی فراتر از آن کل مسلمانان جهان بوده است. ایرانی متوسط امروز نه تنها حس دشمنی با اسرائیل ندارد، بلکه سراپای وجودش مملو از نفرت از عرب و اسلام شده.
اگر یک عرب ایرانی از اهواز یا آبادان یا خرمشهر یا دیگر شهرهای عرب نشین ایران به تهران یا مشهد یا دیگر شهرهای فارس نشین کشور مسافرت نماید و با اعضای خانواده اش به زبان عربی صحبت کند، به احتمال بسیار زیاد با واکنش توام با نفرت و استهزاء اطرافیان مواجه خواهد شد. بنابراین اتهام زنی های برخی دولت های عربی علیه ایران مبنی بر اینکه «ایران اراضی عربی را اشغال کرده» توسط رفتار همین هم وطنان وطن پرست که به محض کمرنگ شدن یا آهسته تر بیان شدن کلمه دوم در اسم «خلیج فارس» رگ غیرت و عصبیتشان بیرون میزند مشروعیت پیدا کرده است.
البته شانس بزرگ ما اینجاست که جمعیت عرب ساکن استان های جنوبی ایران عمدتا شیعه مذهب هستند، و کشورهای عربی و خصوصا خلیجی، شیعه را مساوی با ایرانی دانسته و حتی برای جمعیت اقلیت شیعه موجود در کشور خود هم محدودیت های بسیاری قایل می شوند! یعنی شکست ابتکار نظام مقدس جمهوری اسلامی در راستای «تقریب مذاهب» لااقل در این یک قلم به نفع دشمنان ایران تمام نشده!
لیکن ای بسا بزرگترین دشمنان ایران همان هایی هستند که تلاش می کنند ایران را به اسرائیل دوم تبدیل کرده و برای دستیابی به اتحاد راهبردی با غرب از یکسو در راستای منافع اسرائیل عمل کرده و از سوی دیگر پیوندهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی تاریخی و طبیعی میان ایران و همسایگان را قطع می کنند.
گویا عرب ستیزی کافی نبود، اخیراً ترک ستیزی و افغان ستیزی و روس ستیزی و آسیایی ستیزی هم در دستور کار قرار گرفته و همه طیف های سیاسی از ارزشی و سوپر انقلابی و مذهبی گرفته تا اصلاح طلب و لیبرال و سکولار متفقا مشغول جهاد و زحمت و کوشش شبانه روزی شده اند تا همه نسبتی که اسرائیل با همسایگان خود دارد را برای ایران و همسایگان آن هم تعریف کنند! یعنی گویا وظیفه ملی ایرانیان است که از همه همسایگان متنفر باشند و کاری کنند که همسایگان هم از ایران و ایرانی متنفر شوند!
وضعیت فضای فکری و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران به هیچ وجه اتفاقی نیست. هر کس کور نباشد و اندکی سوی چشم داشته باشد می بیند که ایران امروز چه جایگاهی برای خود در منطقه و در رابطه با غرب تعریف کرده. و اگر سیر تحولات تاریخی را هم در نظر بگیریم، آنچه امروز می بینیم نتیجه تصمیم آگاهانه ای بود که رجال ایرانی پس از رحلت امام گرفتند و کشور را به سمت احیای اتحاد راهبردی با آمریکا هدایت کردند.
اگر چه مواهب چنین اتحاد راهبردی هنوز نصیب کشور ما نشده، لیکن این خط مشی کلی هرگز از دستور کار خارج نشده و همچنان با قدرت دنبال می شود.
لذا نمی شود دولت های عربی را متهم به خیانت کرد که مثلا چرا در عوض برخی امتیازات و مواهب راضی شده اند با آمریکا و اسرائیل روابط دوستانه ای برقرار کنند. چون خود ما بدون برخورداری از همان امتیازات و مواهب هزاران مرتبه بیشتر از این دولت ها به اسرائیل و غرب امتیاز داده ایم.
چیزی که همه این واقعیت ها را مخفی و تصویر واقعی را مخدوش کرده دقیقا همان برخوردار نشدن ما از مواهبی است که آرزوی آن را حدود چهل سال است با صدای بلند فریاد زده ایم!
اگر درگیری میان آمریکا و اسرائیل از یک سو و ایران از سوی دیگر وجود داشته، که داشته، و همچنان هم دارد، که دارد، دلیلش جزم گرایی نظام جمهوری اسلامی و مردم آزاری رژیم و این مزخرفاتی که در رسانه های تکرار می شود نیست. دلیل آن عدم تمایل آمریکا و غرب به پذیرش ایران به عنوان یک متحد تمام عیار منطقه ای است، که یک سر این عدم پذیرش به فشار لابی صهیونیستی بر می گردد که نگران امنیت و رفاه و آینده اسرائیل است، و سر دیگرش به تضادهای ایران و همان کشورهای عربی و منطقه ای که برای وصال معشوق آمریکایی مثل خیار چنبر حاضر به فروششان هستیم.
نظام جمهوری اسلامی نه تنها جزم گرا و ارزشی و ایدئولوژیک نیست، بلکه عملگرا ترین نظام حکومتی در جهان است. چون این نظام هیچ ارزش های ثابتی ندارد و به راحتی به هر رنگی در می آید. در مقابل نظام غربی بر پایه ارزش های ایدئولوژیک نولیبرال، و دولت های عربی بر پایه بسیاری از ارزش های اسلامی شکل گرفته اند. فرم و شکل ظاهری و باطنی نظام جمهوری اسلامی در نتیجه برخورد این دو انتها با هم پدید آمده. یعنی برای نزدیکی به غرب ارزش های غربی را پذیرفته، و برای حفظ نفوذ منطقه ای تظاهر به اسلامی بودن می کند. لیکن اسلامی که از درون جمهوری اسلامی ایران به بیرون تراوش می کند ماحصلش جماعتی است که در حمایت از جنایات اسرائیل در خیابان های اروپا و آمریکا و کانادا راهپیمایی و کمپین برگزار می کنند! این عقب افتادگان ذهنی و معلولین فرهنگی دستپخت مشترک هر دو بازوی تبلیغاتی متصل به نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند. یکی آن بازویی که به دنبال تابو شکنی و رنسانس و تجدد مآبی و سکسی جلوه دادن شیوه زندگی غربی است، و دیگری آن بازویی که به دنبال سرکوب و دهن کجی به گروه اول و ارائه تصویر کاریکاتوری و زشت و زننده خود به عنوان «اسلام ناب محمدی» است!
اینها دو روی یک سکه هستند. هر دوی اینها در تعامل با هم نسل کنونی را ساخته اند. و نسلی که این دو پرورش داده اند کشور را به سمت جایگاه کنونی آن در منطقه و جهان هدایت کرده.
دو قطبی ذهنی و ساده لوحانه «مردم در برابر حکومت» زمانی فرو می ریزد که متوجه شویم این مردم و آن حکومت هر دو فی الواقع یک چیز را می خواهند. فقط «مردم» با صراحت می گویند «جانم فدای اسرائیل و مرگ بر عرب و مرگ بر اسلام» ولی حکومت تظاهر می کند علیه اسرائیل و همسو با اسلام و خلق های عرب است، تا از یکسو «مردم» دلشان خوش باشد که در حال مبارزه اند و به این مبارزه که مطلوب آن حکومت هم هست ادامه دهند، و از سوی دیگر چماق و هویج بالاخره غرب را در برابر پذیرش ایران نرم کند، ضمن اینکه نفوذ منطقه ای ایران که یکی از ابزارهای چانه زنی برای نرم کردن غرب است هم از دست نرود.
فی النهایه ایران خود را بخشی از تمدن غربی تعریف کرده و نه قصد تبدیل شدن به امپراطوری را دارد، و نه قصد ترویج و گسترش اسلام. یعنی کارویژه نهایی ایران در منطقه دقیقا مشابه کارویژه کنونی اسرائیل است. این تصویری است که کشورهای عربی از ایران امروز می بینند.