امروز 31 شهریور سالگرد آغاز تجاوز عراق به رهبری صدام حسین علیه ایران است.
در سال 1359 عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی 8 ساله آغاز شد. در طول این جنگ، عراق روابط خوب و نزدیکی با سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس داشت و به انحاء مختلف اعم از مالی و اطلاعاتی و لجستیکی و غیره مورد حمایت این کشورها قرار داشت. همچنین عراق روابط نزدیکی با کشورهای غربی منجمله آمریکا و اروپا داشت و انواع تسلیحات متعارف و نامتعارف پیشرفته جهان را به راحتی خریداری می کرد. از هواپیماهای جنگنده فرانسوی و انواع تانک های انگلیسی و توپ های آمریکایی گرفته تا سلاح های شیمیایی آلمانی.
جنگ ایران و عراق در مقطعی آغاز شد که حجم زیادی از دلارهای نفتی در منطقه خاورمیانه متمرکز شده بود و مایکل هادسون اقتصاددان مشهور آمریکایی در کتاب Global Fracture بروز جنگ در ابعاد گسترده در منطقه خاورمیانه را با هدف بازیافت دلارهای نفتی از طریق خرید تسلیحات غربی پیش بینی کرده بود.
جنگ ایران و عراق آنقدر ادامه پیدا کرد که توازن ژئوپلیتیک در منطقه خاورمیانه بهم خورد. یعنی مشکل بازیافت دلارهای نفتی حل شد، ولی مشکل جدید انباشت تسلیحات بیش از حد پیش آمد. عراق بیش از حد قدرت گرفته بود و باید به گونه ای مهار می شد.
در این مقطع بود که ناگهان جنگ ایران و عراق پایان یافت، و در عوض صدام به کشور کوچک عربی همسایه عراق یعنی کویت حمله کرد.
امروز این مطلب فاش شده که حمله عراق به کویت با چراغ سبز آمریکا اتفاق افتاد. یعنی صدام تنها زمانی به کویت حمله کرد که مطمئن شده بود آمریکاییها با این حمله مخالفتی ندارند.
لیکن همان آمریکایی که به حمله صدام چراغ سبز نشان داده بود، بلافاصله این حمله را بهانه ای قرار داد تا بزرگترین واکنش نظامی از زمان جنگ ویتنام را علیه عراق نشان دهد.
عملیات نظامی «طوفان صحرا» یک موفقیت عظیم برای ایالات متحده محسوب می شد. چون:
اولا، نمایش قدرت نظامی آمریکا در حمله به عراق موجب ترمیم تصویر ضعف ناشی از شکست آمریکا در جنگ ویتنام شد. به قول جرج بوش پدر، سندرم ویتنام درمان شد.
ثانیا، قدرت نظامی عراق بر اثر حملات مستقیم آمریکا و پس از آن تحریم ها و نظارت هایی که دولت صدام به ناچار پذیرفت کاملا مهار گردید و مشکل انباشت تسلیحات حل شد.
ثالثا، آمریکا موفق شد حضور نظامی دایمی در کشورهای خلیج فارس پیدا کرده و نفوذ خود در خاورمیانه را تثبیت نماید.
رابعا، در آستانه فروپاشی شوروی، این عملیات تصویر ابرقدرتی آمریکا را تثبیت کرده و مقدمه ای برای آغاز قرن آمریکایی شد.
اکنون اگر همین الگو را با وضعیت امروز اسرائیل مقایسه کنیم مشاهده می کنیم شباهت های بسیار زیادی وجود دارد.
1- حمله اسرائیل به قطر با چراغ سبز آمریکا بود، ولی پس از آن آمریکا پشت اسرائیل را خالی کرد و ترامپ اعلام کرد نتانیاهو به صورت خودسر دست به این حمله زده. همانطور که حمله عراق به کویت هم با چراغ سبز آمریکا بود، ولی بعد واکنش شدید آمریکا را در پی داشت.
2- حمله اسرائیل به قطر به عنوان یک کشور کوچک حوزه خلیج فارس، مشابه حمله عراق به کویت به عنوان یک کشور کوچک دیگر در حوزه خلیج فارس است. همانطور که بر اثر حمله عراق به کویت حمایت کشورهای عربی از عراق متوقف شد، بر اثر حمله اسرائیل به قطر هم پیمان صلح ابراهیم بی خاصیت شده است.
3- اجماع کشورهای غربی که از صدام در برابر ایران حمایت می کردند پس از حمله به کویت به اجماع علیه عراق و صدام تبدیل شد. اکنون مشاهده می کنیم انگلیس، کانادا، استرالیا، فرانسه، پرتقال، اسپانیا، و دیگر کشورهای اروپایی از موضع حمایت تمام عیار از اسرائیل چرخیده و کشور فلسطین را به رسمیت شناخته اند. همچنین شخص نتانیاهو به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب است.
4- مهار عراق پس از اطمینان از مهار ایران اتفاق افتاد. همچنین مهار اسرائیل هم در حالی مشاهده می شود که همه تصور می کنند ایران در منطقه به شدت ضعیف شده.
5- حمله آمریکا به عراق و چرخش اجماع غربی از موضع حمایت به موضع سرکوب عراق دقیقا در مقطع پیش از فروپاشی شوروی و پایان دوران نظم دو قطبی جهانی اتفاق افتاد. اکنون مشاهده می کنیم که مهار اسرائیل هم در زمان پایان نظم نولیبرال و در آستانه استقرار نظم جدید جهانی اتفاق می افتد.
غیر از این پنج مورد، شباهت جالب دیگری هم وجود دارد.
زمانی که آمریکا برای «آزاد سازی کویت» برای حمله به عراق آماده می شد، صدام تهدید کرد در صورت مداخله آمریکا اقدام به موشک باران اسرائیل خواهد نمود. آمریکا مداخله کرد و صدام هم به قولش عمل کرد و اسرائیل را موشک باران کرد.
در آن زمان اسرائیل علیرغم دریافت ضربات ناشی از موشک های صدام، تصمیم گرفت خویشتن داری کرده و سیاست «صبر استراتژیک» را در پیش بگیرد و هیچ واکنشی نشان ندهد.
علت این تصمیم اسرائیل این بود که تصور می شد هر گونه پاسخ اسرائیل علیه عراق ممکن است به اجماع کشورهای عربی علیه صدام صدمه زده و صدام را به جای تقابل با اعراب در جایگاه تقابل با اسرائیل قرار داده و لذا موجب جلب حمایت برخی کشورهای عربی به نفع صدام گردد.
و اکنون مشاهده می کنیم همین سیاست توسط ایران در مورد اسرائیل اتخاذ شده. به این ترتیب که ایران از تقابل مستقیم با اسرائیل عقب کشیده و اجازه می دهد کشورهای عربی و ترکیه وارد تقابل با اسرائیل شوند.
البته هر چند علیرغم همه این شباهت ها، تفاوت های ظریفی هم میان صدام و عراق 1990 میلادی با نتانیاهو و صدام 2025 وجود دارد، لیکن الگوی کلی یکی است.
اعمال فشارهای تحریمی و دیپلماتیک غرب علیه ایران در حال حاضر در راستای نوعی توازن سازی در منطقه است برای افزایش فشار علیه اسرائیل. همانطور که در تیر ماه 67 آمریکاییها ابتدا هواپیمای مسافربری ایران را ساقط کردند تا بعد پروژه مهار صدام آغاز شود، اکنون هم ابتدا باید ایران مهار می شد تا نوبت به اسرائیل برسد.
چون قرار نیست اسرائیل مهار شود تا ایران قدرت بگیرد. بلکه قرار است نظم منطقه ای که حول تقابل ایران و اسرائیل شکل گرفته بود تغییر کرده و توازن جدیدی بدون تقابل ایران و اسرائیل شکل بگیرد.
لذا همانطور که پس از پایان جنگ ایران و عراق حدود دو دهه دوران ثبات و رشد را در ایران مشاهده کردیم، می توان انتظار داشت از پس فشارهای اخیر علیه ایران هم یک دوران طولانی ثبات و رشد را مشاهده نماییم.