سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

علم یا خرافات؟ دانشمندان بی سواد و بی سوادان خردمند

علم و شیوه علمی ابزارهایی هستند که به ما امکان می دهند در موضوعاتی وارد شده و در آن موضوعات عمیق شویم. دقت و صراحت شیوه علمی امکان بررسی جزئیات را در پدیده های پیچیده فراهم می کند. اما همین نقطه قوت در عین حال نقطه ضعف علم است. تقریبا در هر موضوع علمی که وارد شویم می توانیم الی غیرالنهایه در همان موضوع بخصوص عمیق شده و همینطور جلو برویم. مطلب عجیبی نیست که ببینیم بسیاری انسانها و دانشمندان تمام عمر خود را در یک حوزه علمی بخصوص صرف مطالعه نموده اند و هنوز در زمان مرگ سوالات بی پاسخ زیادی در همان زمینه علمی تخصصیشان باقی مانده است.

طبیعی است که هرچه در موضوعی عمیقتر شویم، فرصت کمتری برای وارد شدن به سایر موضوعات باقی می ماند. به همین دلیل هم هست که حتی بزرگترین دانشمندان جهان تنها در یک یا چند حوزه بخصوص علمی صاحب نظر و دانش هستند و در سایر علوم تفاوتی با افراد عادی ندارند. بعنوان مثال آلبرت اینشتین یکی از برجسته ترین فیزیک دانان تاریخ بود، اما از علم زیست شناسی، یا ژنتیک، یا شیمی آلی چیزی سر در نمی آورد. در زمانهای گذشته معدود نوابغی بودند که در اکثر علوم زمانه خود تبحر می یافتند. این افراد را عالم جامع می نامیدند. اما امروز با ابعادی که علوم پیدا کرده اند دیگر امکان ندارد هیچ انسانی بتواند به جامعیت در کلیه علوم دست پیدا کند.

اما محدودیت شیوه علمی در اکتساب و انتقال علوم به این معنی نیست که هر انسانی می تواند تنها در یک زمینه وارد شده و در سایر زمینه ها هیچ دانشی نداشته باشد. بعنوان مثال، یک فیزیک دان مانند هر انسان دیگری باید غذا بخورد. از کجا بداند چه چیزهایی خوراکی هستند و چه چیزهایی خوراکی نیستند؟ پاسخ این چنین سوالاتی آنچنان به نظر ما بدیهی می رسد که فراموش می کنیم این اطلاعات را از چه طریقی و با چه مکانیزمی دریافت کرده ایم. اینکه چه بخوریم و چه نخوریم، چه بپوشیم و چه نپوشیم، چه بگوییم و چه نگوییم، و خیلی مسایل دیگر که در زندگی روزمره نیاز داریم اطلاعاتی هستند که از طریق خرد جمعی و در نتیجه زندگی اجتماعی کسب می کنیم. این مکانیزم کاملا مجزا از شیوه علمی است. بعنوان مثال کودک از طریق مطالعه علوم و مشاهدات آزمایشگاهی به این درک نمی رسد که نباید شب در جای خود ادرار کند. بلکه به سادگی از دیگران این مطلب را می آموزد.

بنابراین حجم انبوهی از اطلاعات مورد نیاز برای تداوم زندگی روزمره از طریق همین مکانیزم های اجتماعی دریافت می شوند. اما تمدنهای قدیمی برای تسهیل انتقال اطلاعات و تجربیات از نسلی به نسل دیگر شیوه های موثری یافته بودند. یکی از موثرترین شیوه ها استفاده از مدیوم قصه و داستان بوده است. قصه و داستان زیرمجموعه ادبیات بوده و بنابراین از اشکال هنر محسوب می شوند. تاثیر و کارویژه هنر در زندگی اجتماعی مساله ای است که از دیرباز مورد بحث بوده است.

شاید اولین کسی که در خصوص تاثیر هنر در جامعه اندیشید افلاطون فیلسوف یونانی باشد. افلاطون مدینه فاضله ای را ترسیم و تعریف نمود که در آن همه انسانها بر پایه عقلانیت رفتار می کردند. افلاطون معتقد بود در چنین جامعه و مدینه فاضله ای هنرمندان جایی نخواهند داشت. دلیلی که افلاطون برای اخراج هنرمندان از مدینه فاضله اش می آورد این بود که هنر احساسات را تحریک می کند و انسانهای احساساتی نمی توانند منطقی بیاندیشند. این دیدگاه افلاطون امروز هم گهگداری شنیده می شود، بخصوص وقتی از نقش مخرب سینما و تلویزیون در فریب و گمراه سازی مردم صحبت می شود. اما یکی از شاگردان معروف افلاطون، یعنی ارسطو که خود از بزرگترین فلاسفه یونان بوده است، نظری بر خلاف افلاطون داشت و معتقد بود هنر می تواند در خدمت پالایش انسانها و جامعه قرار گیرد.

شیوه و زبان علمی معمولا بسیار خشک و خسته کننده و اغلب برای بسیاری از مردم ملال آور است. حتما این موضوع را در دوران تحصیل تجربه کرده اید که بیشتر همکلاسی ها از درس و کتاب فراری بودند. مطالبی هم که به هر حال آموخته می شوند بسیار فرّار بوده و پس از مدتی فراموش می شوند. اما مدیوم قصه و داستان خلاف این قاعده است. نه تنها قصه و داستان برای مخاطب بسیار جذاب و سرگرم کننده است، بلکه اثر آن معمولا تا پایان عمر در ذهن انسان باقی می ماند. بنابراین طبیعی است که تمدنهای قدیمی از این ظرفیت برای جاودانه کردن تجربیات و خرد جمعی خود استفاده می کرده اند. علی الخصوص این مطلب در حوزه علوم اجتماعی و انسانی بسیار پر اهمیت تر از سایر علوم است. یکی به دلیل پیچیدگی زیاد علوم اجتماعی، دیگری به دلیل اهمیت گسترش مخاطبانی که باید از ماحصل این علوم بهره مند شوند.

بنابراین نباید فریب استدلالات سطحی افرادی را بخوریم که غیر واقعی بودن داستانهای مذهبی را دلیل بر بی ارزش بودن آنها می دانند. بعنوان مثال در یکی از داستانهای قرآن گفته شده سپاه سلیمان از جایی می گذشتند و مورچه ای فریاد میزند: "ای مورچگان به خانه هایتان بروید که اینها نمی فهمند". همه می دانیم که مورچه حرف نمیزند. اما این را هم می دانیم که در داستان مورچه ها، سایر حیوانات و حتی اشیاء هم می توانند حرف بزنند. اگر کسی ادعا کند این داستان چرند است زیرا ادعا شده که مورچه حرف میزند، این مطلب نادانی چنین فردی را نشان می دهد که تفاوت داستان را با متد علمی و مستند نمی داند.

یکی از داستانهای پر اهمیت مذهبی، قصه قوم لوط است که همجنس بازی میان آنان رواج پیدا کرد و نهایتا همگی هلاک شدند. داستان اینطور می گوید که خداوند از گناهان این قوم غضبناک شد و با فرستادن باران سنگ آنها را مقهور و هلاک نمود. امروزه می دانیم که رواج همجنس بازی موجب کاهش نرخ باروری و زوال تدریجی جامعه است که در اثر جایگزین نشدن افرادی که عمرشان به پایان می رسد با نوزادانی که به دنیا می آیند اتفاق می افتد (زیرا آمیزش دو همجنس به تولد بچه منتهی نمی شود). داده های آماری نشان می دهد نرخ باروری در جوامع غربی که به ترویج همجنس بازی پرداخته اند پایینتر از حد جایگزینی است. با پایین ماندن نرخ باروری به مرور جمعیت پیر شده و توان تداوم حیات و تقسیم کار اجتماعی را از دست می دهد (البته در جوامع غربی به لطف وجود پدیده مهاجرت انبوه از جهان سوم این اتفاق فعلا نیافتاده است). اما مسلم است که توضیح این مطلب به مخاطبان و افرادی که هزاران سال پیش زندگی می کرده اند غیرممکن بوده است. حتی امروز هم به زحمت می شود آمارهای علمی را در سطح اجتماعی مطرح نموده و نتایج آن را برای همه مردم مشخص کرد. طبیعی است که همین مطلب از طریق مدیوم قصه با ضریب تاثیر گذاری به مراتب بالاتری می تواند به مخاطب عام تفهیم شود، که اگر همجنس بازی رواج پیدا کند همه ما نهایتا گرفتار خواهیم شد.

نکته جالب دیگر اینجا است که همین داستان در کتاب عهد عتیق یهودیان هم آمده است، اما با اندکی تفاوت ها. منجمله اینکه گفته شده خداوند فرمان داد که لوط به همراه همسر و دو دخترش از شهر خارج شوند و پشت سر خود را هم نگاه نکنند. هنگام خروج، زن لوط از فرمان خدا سرپیچی کرده از روی کنجکاوی پشت سرش را نگاه کرد، و دفعتا به فرمان خدا به سنگ مبدل شد. اما لوط و دخترانش به بالای کوهی می روند. یکی از دختران به خواهرش می گوید که ما اینجا تنها هستیم و دیگر کسی نیست که به خواستگاری ما بیاید، پس بیا شب هنگام پدر را شراب بنوشانیم و چون بیهوش شد با او همبستر شویم. و خلاصه این کار را می کنند و به این ترتیب باردار می شوند.

مشخص است که این بخش از داستان می خواهد بگوید تداوم نسل از هر اصل اخلاقی دیگری بالاتر است و هیچ چیز نباید مانع تداوم نسل انسان شود. اما جالب اینجا است که این بخش از داستان در قرآن نیامده، که با علم امروز می دانیم به احتمال زیاد به دلیل تولد نوزادان ناقص الخلقه بر اثر عوارض ژنتیکی است که در نتیجه آمیزش نزدیکان بروز می کنند.

می دانیم که ازدواج با محارم در مصر باستان رایج بوده و فراعنه معمولا با خواهران خود ازدواج می کردند تا خون ایشان پاک و خالص باقی بماند. نقاشی ها و حکاکی های به جای مانده از آن دوره نشان می دهد که احتمالا برخی از فراعنه به همین دلیل ناقص الخلقه زاده شده بودند.

اما داستانی که قرآن نقل می کند ضمن اینکه اهمیت جلوگیری از رواج همجنس بازی را نشان می دهد، تا این حد جلو نمی رود که از ازدواج با محارم قبح زدایی کند. حتی قضیه سنگ شدن همسر لوط هم به این شکل در قرآن نیست، چون این قسمت از داستان در حقیقت فضاسازی و ایجاد زمینه برای بیان همین مطلب بود که ازدواج با محارم برای تداوم نسل جایز است. در حقیقت باید سنگ شدن همسر لوط پررنگ می شد تا مشخص باشد که لوط غیر از دخترانش به هیچ طریق دیگری امکان تولید مثل نداشته باشد. پس اگر قرار نباشد صحبتی از همبستر شدن لوط و دخترانش در داستان بشود، بخش سنگ شدن همسر لوط هم زاید شده و به قول امروزی ها "از کادر بیرون می زند"!

بنابراین، گسترش علوم نه تنها اهمیت و کارویژه اجتماعی شیوه های غیر علمی برای آموزش عمومی را از میان نبرده، بلکه صورتها و اشکال جدیدتری هم برای آن بوجود آورده است. بعنوان مثال، اگر زمانی مردم پای منبر وعظ می نشستند، حالا پای منبر فیلم های سینمایی و سریالهای تلویزیونی و شبکه های خبری و مستندات عامیانه می نشینند. تمام اینها از طریق قصه و داستان به گسترش دانش در سطح اجتماعی می پردازند. و دقیقا از همین طریق است که افکار عمومی یکدست شده و جوامع همگرا می شوند. آنچه متفکرین غربی با عنوان "جامعه آزاد" از آن یاد کرده اند نه هرگز وجود خارجی داشته و نه اگر هم محقق شود نام جامعه بر آن می توان نهاد. جامعه انسانی تنها با همگرا شدن افکار عمومی شکل می گیرد، و مکانیزم این همگرایی هرگز و در هیچ کجا شیوه ارائه و برقراری ارتباط از طریق شیوه علمی نبوده و نخواهد بود.

علممذهبخرافاتفرهنگقرآن
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید