سپهر سمیعی
خواندن ۷ دقیقه·۲ ماه پیش

عملگرایی آمریکایی و ایدئولوژی گرایی غربی

ایدئولوژی حاصل طرز فکر فلسفی است، و عملگرایی حاصل طرز فکر مبتنی بر حکمت. خاستگاه فلسفه غرب است و خاستگاه حکمت شرق. اگرچه هم در شرق فلاسفه وجود داشته و دارند و هم در غرب حکمای شاخص و برجسته، لیکن اساس و جوهر تمدن غربی همیشه بر پایه فلسفه بوده و اساس تمدن شرقی بر پایه حکمت.

اما در دنیای غرب یک استثناء بزرگ وجود دارد، و آن استثناء آمریکا است!

با ظهور ترامپ دوم مهمترین چیزی که فهمیدیم این بوده که برای آمریکاییها حتی فلسفه و ایدئولوژی هم ماهیت عملگرایانه دارد. برعکس اروپاییها که در ارزشهای ایدئولوژیک خود آنقدر ذوب می شوند که در انتها کارشان به جنگ های جهانی می کشد.



پس از فروپاشی شوروی، دولت دموکرات بیل کلینتون در آمریکا روی کار آمد. دولت کلینتون اولین قدمها را در راستای استقرار نظم نوین نولیبرال با مرکزیت آمریکا برداشت. اما ارزشهای نولیبرال آن زمان هنوز برای آمریکاییها بیش از حد تند بود. به علاوه، احتمالا سیاست های کلینتون در منطقه خاورمیانه چندان به مذاق صهیونیست ها خوش نیامده بود. از تلاش برای عادی سازی روابط با ایران گرفته تا سیاست سازش دادن اسرائیل با فلسطین و اجلاس کمپ دیوید. به همین دلیل ناگهان به صورت کاملا اتفاقی یک رسوایی اخلاقی گریبان پرزیدنت کلینتون را گرفت که اتفاقا یک سرش هم یک زن یهودی به اسم مونیکا لوینسکی بود.

پس از کلینتون نوبت به نومحافظه کاران رسید که در دولت جرج بوش پسر به قدرت رسیدند.

نو محافظه کاران از نظر فرهنگی محافظه کار بودند، اما از نظر رویکرد اقتصادی و سیاست خارجی نقاط مشترکی با برنامه جهانی سازی نولیبرال داشتند. و البته معتقد به استفاده از زور عریان هم بودند.

لشکرکشی های آمریکا به خاور میانه در همین دوره آغاز شد. دو حمله بزرگ و اشغال افغانستان و سپس عراق. قرار بود پس از عراق هم نوبت اشغال ایران باشد.

سیاست اقتصادی دولت جرج بوش پسر همان اقتصاد نولیبرال بود. تضادهای درونی همین نظام اقتصادی به فروپاشی مالی سال 2008 منتهی گردید.

عدم توفیق مورد انتظار در جنگ های خاورمیانه در کنار فروپاشی مالی موجب افول نومحافظه کاران و صعود مجدد دموکراتها شد. این بار اما دموکراتها با صراحت و آمادگی بیشتری بر ارزش های نولیبرال تاکید می کردند.

روی کار آمدن اولین رئیس جمهور سیاهپوست در تاریخ آمریکا، همراه با چند مرحله اجرای سیاست تعدیل مقداری پول (Quantitative Easing) در کنار ظهور موج سوم فمینیسم، و حمایت پر سر و صدا و همه جانبه از همجنسبازان و ترویج سبک های زندگی غیر متعارف، همگی در راستای قوام و توسعه نظم جدید نولیبرال قرار می گرفت. یعنی کاهش نرخ باروری، افزایش مهاجرپذیری، و توزیع رانت از طریق نظام مالی.

اوباما از همان ابتدا متوجه شده بود که جمهوری خلق چین از دو دوره ریاست جمهوری جرج بوش پسر و درگیری آمریکا در جنگ های خاورمیانه نهایت استفاده را کرده و به سرعت در حال صعود بوده است. به همین دلیل اوباما اولین رئیس جمهوری بود که سیاست چرخش به سمت آسیا را اعلام کرد. لیکن در عمل دولت اوباما هرگز به طور جدی این سیاست را اجرا نکرد.

میزان افت بهره وری و رشد فساد ناشی از سیاست رانت پاشی، به حدی بود که بسیاری از صنایع و شرکت های آمریکایی دیگر قادر به رقابت با همتایان چینی یا دیگر کشورهای شرق آسیا نبودند. مرکزیت اقتصادی جهان به تدریج از غرب به سمت شرق حرکت می کرد.

پاسخ دولت اوباما به این روند، ایجاد ائتلافات اقتصادی و نوعی بلوک بندی جدید در سطح جهانی با هدف ایزوله کردن و محاصره چین بود. پیمان های سری و راز آلود مانند TPP و TTIP به همین منظور در دستور کار قرار گرفت.

اما در انتهای دولت اوباما اوضاع داخلی آمریکا به حدی شکننده بود که کار از دست هیئت حاکمه آمریکا در رفت و به صورت غیر منتظره ای دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا شد.

ترامپ بر خلاف دموکرات ها و نولیبرال های فاسد، سیاست دولت خود را در راستای اولویت اصلی ایالات متحده یعنی مهار چین قرار داد. توفیقاتی هم بدست آورده بود، تا اینکه مافیای نولیبرال به هر ترتیبی که بود او را پایین کشیدند و بایدن را به جای او نشاندند.



دولت بایدن با تمام قدرت به برنامه های ایدئولوژیک نولیبرال بازگشت. در آمریکا هم مانند ایران، ایدئولوژی پوششی است برای دستیابی به رانت. همانطور که در ایران عده ای به اسم فعالیت های فرهنگی بودجه میگیرند، در آمریکا هم به اسم برنامه های Diversity Equity Inclusion بودجه و فاند دولتی دریافت می کردند. دولت بایدن قطعا فاسدترین دولت نولیبرال و شاید فاسد ترین دولت در کل تاریخ آمریکا بوده باشد.

میزان فساد و بزن و در رو در دولت بایدن به اندازه ای بود که این اواخر هیئت حاکمه آمریکا مانند حاکمان ایران متوجه شدند گویا یک عده ارزشی سر کارشان گذاشته اند و چیزی نمانده برای دسترسی به رانت، همه چیز را به باد بدهند!

از جمله مسایل بسیار مهم و حیاتی این بود که جهان در حال گذار به نسل پنجم تکنولوژی است. و در نسل پنجم هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی اهمیتی کلیدی دارد. آمریکاییها امیدوار بودند با دستیابی سریع به این تکنولوژی و جلو افتادن از رقبا، بتوانند برتری تکنولوژیکی آمریکا در سطح جهانی را حفظ کنند. اما این اواخر به دلیل درگیری در جنگ های اوکراین و غزه و دریای سرخ و همچنین فساد افسار گسیخته دولتی و داخلی، به وضوح نگران عقب ماندن از چین شده بودند. و این نگرانی اتفاقا اخیرا با رونمایی از DeepSeek توسط چینی ها معلوم شد که کاملا واقعی و جدی بوده.

و اینگونه بود که بایدن رفت و ترامپ آمد و آمریکایی که تا دیروز بزرگترین حامی ارزشهای نولیبرال در جهان بود یک شبه به یک کشور محافظه کار ملی گرا تبدیل شده که به جای رانت و فساد به دنبال افزایش بهره وری و رقابت ملی با قدرت های بزرگ جهان است.

این آمریکا دیگر آمریکای قبلی نیست. افول غرب با افول نولیبرالیسم گره خورده بود. لیکن در حالی که اروپاییها با اولویت بخشیدن به ایدئولوژی تلاش می کنند افولی مدیریت شده را تجربه کنند، آمریکاییها حاضر به پذیرش افول نشدند و تصمیم گرفتند خیلی راحت و ساده خود را از شر نولیبرالیسم رها کنند و به جای شعار و ایدئولوژی، انرژی خود را صرف ایجاد یک دوران طلایی جدید نمایند.



وزارت تازه تاسیس بهره وری دولتی در آمریکا اعلام کرده که تا همین حالا موفق شده روزانه یک میلیارد دلار هزینه های بی مورد دولتی را کاهش دهد. این کار عمدتا از طریق حذف برنامه های ایدئولوژیک با فاندهای دولتی، و حذف بودجه های پول پاشی خارجی صورت گرفته. گفته می شود این عدد قرار است به روزانه 3 میلیارد دلار افزایش یابد.

این یعنی سالانه 300 میلیارد تا 1 تریلیون دلار از بودجه آمریکا که به صورت رانت مصروف مخارج غیر ضروری می شد حذف خواهد شد.

در این صورت سه حالت ممکن است اتفاق بیافتد.

1- حالت اول اینکه این رانت از حالا به بعد مصروف توسعه پروژه های عظیم ملی در آمریکا شود. از جمله توسعه فناوری های فضایی، هوش مصنوعی، و توسعه زیرساخت های حیاتی برای انقلاب نسل پنجم فناوری.

2- حالت دوم اینکه این رانت به کلی از چرخه اقتصاد حذف شده و دولت آمریکا با مازاد بودجه به سمت کاهش بدهی ملی خود برود. در این صورت حاصل کار بروز یک رکود اقتصادی بسیار سنگین و مهلک در اقتصاد آمریکا و جهان خواهد بود.

3- حالت سوم اینکه این بودجه ها تبدیل به رانت های جدیدی شود که به سبک رانت های نولیبرال و همچنین رانت های ایرانی، فقط جیب عده ای را پر کرده و خروجی خاصی نداشته باشد. مثلا به صورت قراردادهای سنگین دولتی با شرکت های بزرگی مانند اوراکل و مایکروسافت و غیره.

دولت جرج بوش پسر و نو محافظه کاران مصداق حالت سوم بودند. حالت دوم آخرین بار پیش از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. و حالت اول از زمان جنگ جهانی دوم تا پایان دولت رونالد ریگان ادامه داشت.

با توجه به شناختی که از ترامپ و ایلان ماسک داریم، بیشترین احتمال متوجه حالت اول است.

و در این میان باید دید آیا قرینه همین تحول در ایران هم اتفاق خواهد افتاد؟ یا باز هم قرار است با غالب شدن صهیونیست ها در سیاست خارجی آمریکا، رانت های ایرانی کشور را به سمت اقتصاد به اصطلاح مقاومتی ببرند؟

علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید